حدود یک ماه قبل بود که راهی تهران شد تا اوضاع اشتغال را در پایتخت بررسی کند و اگر شرایط مناسب بود از این بیکاری مرموز نجات یابد اما در این میان همچنان در اندیشه تهیه و تدارک لوازم «جنایت» بود.
مهرماه به نیمه نرسیده بود که مادر جوان ۲۷ ساله با او تماس گرفت و گفت قصد دارد به خانه خواهرش برود تا برای پختن غذای نذری به او کمک کند! مرد جوان که خود متاهل بود و در نزدیکی منزل پدرش در منطقه الهیه مشهد زندگی میکرد، بیدرنگ سوار وانت پیکان مدل پایین شد و به طرف خانه دو طبقه پدرش به راه افتاد. او که سعی داشت اضطراب ناشی از رفتارهایش را پنهان کند، مادرش را به خانه خاله رساند و به منزل خودش بازگشت. حالا دیگر مقدمات دسیسه وحشتناک فراهم بود. او که میدانست مادرش شب را در خانه خواهرش میماند یک بار دیگر به مرور سناریوی قتل پرداخت و همه سکانسهایش را تکتک از خاطر گذراند! دستبندهای پلاستیکی را که از قبل خریده بود به همراه داروی بیهوشی برداشت. عقربههای ساعت از نیمه شب گذشته بود و او میدانست که پدرش حالا در یک خواب عمیق فرو رفته است. خودرو را پارک کرد و به آرامی در منزل پدرش را گشود. پدرش در خواب بود و سکوتی مرگبار در فضای اتاق نقش میبست. پسر جوان داروی بیهوشی را روی دستمال ریخت و آن را مقابل دهان و بینی پدر گرفت. وقتی فهمید که او به کلی بیهوش شد به داخل آشپزخانه رفت. تشت پلاستیکی را پر از آب کرد و به اتاق بازگشت.
صبح روز بعد آنها سکانس حمل جسد را در دامنه افکارشان به تصویر کشیدند. یکی از آنها گوشی تلفن را برداشت و وارد یکی از سایتهای واسطهگر شد تا کمدی چوبی را برای حمل جسد خریداری کند. طولی نکشید که کمد را خریدند و پیکر بیجان پدر را درون آن گذاشتند. حالا همه چیز برای انتقال جسد به خارج از شهر فراهم بود. دو نفری کمد را درون پیکان وانت مرد جوان قرار دادند و به طرف بیابانهای انتهای بولوار اقدسیه حرکت کردند. عصر هنگام بود که به جستوجوی منطقهای خلوت پرداختند و در کنار نخالههای ساختمانی توقف کردند که در همان اطراف ریخته شده بود. دو برادر کمد را در حالی بیرون انداختند که در مسیر راه دو ظرف ۱۰ لیتری بنزین از جایگاه سوخت خریده بودند. آنها با خونسردی کامل کنار کمد تابوتگونه نشستند و جسد پدر را به آتش کشیدند. آنها آنقدر چوبها و پیکر پدرشان را زیر و رو کردند که دیگر چیزی جز خاکستر باقی نماند.
بعد از آن بود که هر دو برادر سوار خودرو شدند و به خانههایشان بازگشتند. مادر که روز بعد به منزل آمده بود، با این تصور که همسرش بیرون رفته است، روزی را در خانه ماند ولی هیچ خبری از شوهرش نشد. نگرانی و اضطراب او هر لحظه بیشتر میشد اما کسی از مرد میانسال اطلاعی نداشت. تا اینکه خبر کشف جسد سوختهای در بیابانهای انتهای بولوار اقدسیه منتشر شد.
بعد از آن بود که یکی از بستگان مرد جوان با پلیس تماس گرفت و گمشدن مرموز مرد میانسال را اطلاع داد. پس از شناسایی خانواده مقتول، تحقیقات از آنان آغاز شد و ناگهان آثار سوختگی روی دست جوان ۲۷ ساله، روند بررسیهای قضایی را دگرگون کرد. با توجه به اینکه فرضیه جنایت خانوادگی، در اولویت تحقیقات قضایی بود و احتمال میرفت دست وی هنگام آتشزدن جسد سوخته باشد، قاضی ویژه قتل عمد مشهد دستور بازداشت جوان ۲۷ ساله را صادر کرد و از نیروهای پلیس خواست تا بازجوییها را به شیوهای فنی و تخصصی ادامه دهند.