کتاب «دشمن، پشت دروازههای شهر» روایت مقاومت مردمی آبادان به همت انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات سپاه و به قلم نعمتالله سلیمانیخواه منتشر شد.
درباره کتاب دشمن، پشت دروازه های شهر
بیتردید، در تاریخ معاصر ایران زمین، بزرگترین و خونبارترین واقعهای که سرزمین و امنیت مردم ایران، به خصوص مردم شهرها و روستاهای مرزی را به شدت تهدید کرد و به ویژه مردم مقاوم، خونگرم و مبارز آبادان و خرمشهر را در کوره سختترین آزمایش زندگیشان قرار داد، همانا هجوم وحشیانه و ددمنشانه ارتش حکومت بعث عراق به مرزهای غرب و جنوب غربی کشورمان بود. ثبت حوادث این واقعه بزرگ که تأثیرات اجتماعی عمیقی بر ارزشها، اقتصاد، سیاست، صنعت، فرهنگ و دیگر عرصههای زندگی جامعه ایران و حتی بر روابط منطقهای و بینالمللی گذاشت، در زمانهای که بیش از چهار دهه از حوادث مقاومت در آبادان و خرمشهر و بیش از سه دهه از پایان جنگ هشت ساله عراق علیه ایران میگذرد و بیم فراموشی، اشتباه، سهلانگاری و حتی تحریف در نقل وقایع تاریخی میرود، از لحاظ تاریخ نگاری لازم و با اهمیت است. از طرف دیگر، عرضه تحلیل و بررسی رویدادهای مهم جنگ که با مسائل درونی و بیرونی عصر وقوع رویداد مرتبط است، میتواند برای نسل حاضر و آینده بسیار مؤثر، عبرت آموز و روشنی بخش باشد و چراغی برافروزد فرا راه آنان در دور کردن خطرها و تهدیدهای مشابه یا مقابله با آنها. بر اساس این رویکرد، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، کتاب حاضر را منتشر کرد. در این اثر بخشهایی از تاریخ پرافتخار آبادان، به ویژه در دوران معاصر، یعنی سالهای مبارزه مردم آبادان در راه پیروزی انقلاب اسلامی است.
کتاب حاضر بخشهایی از تاریخ پرافتخار آبادان، به ویژه در دوران معاصر، یعنی سالهای مبارزه مردم آبادان در راه پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و مبارزه با دشمنان داخلی پس از وقوع انقلاب و دست آخر فرو رفتن درگرداب جنگی هشت ساله و خانمانسوز تحلیل شده است.
خوانندگان با مطالعه این کتاب به این نکته مهم و اساسی پی خواهند برد که آبادان گرچه در روزها پر فراز نشیب پایداری و مقاومت، زخمهای کاری شمشیر دشمن را پهلوی خود دید، اما با سلحشوری و دلاوری مردمانش همواره از مهلکه سخت جان سالم به در برد و دشمن را در باتلاقهای شوره زا خود مدفون ساخت و اینکه به طور قطع و یقین تاریخ حیات ملتها چنین مردمی را کمتر به خود دیده است.
در بخشی از این کتاب آمده است؛
کوچههای منتهی به ساحل اروندرود، رفته رفته خلوت و تاریکی عمیقتر میشد. ستارههای چشمک زن همچون خنجرهایی که چادر سیاه شب را میشکافند، دسته دسته رخ مینمودند. اینک چراغهای خانهها یک به یک روشن شده است. در کوچهای تاریک، پسربچۀ سیهچردهای با اندامی لاغر و حدود ده ـ دوازده ساله، درون سطل بزرگی، زبالهها را میکاوید. از هرم گرما کاسته شده بود، اما رطوبت ناشی از هوای شرجی شامگاهی به خوبی احساس میشد و پوششی بر همه چیز میکشید. شهر به برکهای از آب راکد میمانست؛ تیره و آرام و در عمق آن چشمههایی تیرهتر از هوسهایی در جوش و خروش. به نظر میرسید همه چیز به طرز نکبتباری مسموم شده است. همه مسموم شدهاند و این یک مصیبت عمومی است. هیچ کس حاضر نیست به حرف دیگری گوش بسپارد.