به گزارش کارگرآنلاین حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا،در مشهد به سخنرانی پرداخت که متن کامل آن در ادامه می آید:
روشن است، هیچ عنصری در رشد و اعتلای جامعه اسلامی به پای نهاد خانواده نمی رسد. خانواده سلول بنیادی جامعه اسلامی است و حیات و ممات جامعه در گرو حیات و ممات آن است. علاقمندم این نکته را همین ابتدا متذکر شوم که مشکلات و آسیب های اجتماعی در جامعه ما، زمانی چالش ساز شد که نهاد خانواده و قدرت تحول آفرینیِ آن مورد غفلت قرار گرفت؛ لذا در قضیه مواجهه با آسیب های اجتماعی، هیچ عنصر شفابخشی به پای خانواده نمی رسد و اگر قرار باشد در زمینه مواجهه با آسیب های اجتماعی سرمایه گذاری شود، اولویت اول تقویت نهاد خانواده است.
نکته اول اینکه، خانواده ادواری دارد؛ یکم، دوره شکل گیری که از آن به ازدواج تعبیر می کنیم. ازدواج، هم فرصت تکامل انسان را فراهم می کند، و هم منشأ خانواده است. در این میان، هر میزان ازدواج به موقع و منطقی تر باشد، پایه آن خانواده محکم تر است. منظور از منطقی بودن ازدواج، از یک طرف، انتخاب صحیح، و از طرف دیگر، فرایند سالم و اخلاقی ازدواج است.
دومین دوره خانواده، دوره بسط خانواده است که توأم با فرزندآوری است. باید توجه داشت که خانواده با تک فرزندی شکوفا نمی شود ضمن آنکه امروز، مشکلات روانیِ ناشی از تک فرزندی و همچنین بروز انواع نقص ها و خلأهای ساختاری در مناسبات فامیلی بر کسی پوشیده نیست.
سومین دوره، دوره تکمیل است که با تربیت فرزندان و جهت دهی صحیح به آنها برای ورود به جامعه و سپس تشکیل خانواده مستقل همراه است. این دوره کلیدی ترین و حساس ترین دوره در هر خانواده محسوب می شود. قرآن مجید در سوره تحریم آیه ۶ می فرماید : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ. یعنی : ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید! در اینجا، قرآن کریم مسئولیت پذیری در برابر خانواده را به صریح ترین شکل ممکن گوشزد کرده است. هر مسلمان و مؤمنی وظیفه دارد از خانواده خود در برابر هجمه های شیطانی صیانت کند.
در اینجا مایلم به یک نکته دیگر اشاره کنم و آن، رشد هم زمان والدین و فرزند در فرایند تربیت است. به بیان دیگر، پدر و مادر، با اقدامات تربیتی خود، زمینه رشد و تعالی روحی خود را نیز فراهم می کنند چیزی که تا الان کمتر درباره آن صحبت شده است. البته تاکید می کنم که منظور من از این رشد، رشد علمی نیست، خیر، منظور بنده، رشد روحی است و این رشد، مخصوص هر کسی است که در مقام مربی ظاهر می شود.
چهارمین دوره، دوره تثبیت است که می توان از آن به دوره میوه دهی خانواده تعبیر کرد. در واقع، والدین پس از تحویل فرزندان خود به جامعه، همچنان با نقش هدایتی خود، هم به حلقه ای موثر برای «خودکنترلی» یا «مدیریت خودجوش» در جامعه تبدیل می شوند، و هم می توانند شاهد ثمرات شیرین و لذت بخش خانواده خود باشند. درباره مدیریت خودجوش، در همین حد عرض کنم که اگر دولت ها، هزاران هزار میلیارد تومان هزینه کنند نمی توانند حتی گوشه ای از ثمرات آن را بازتولید کنند. در جامعه ای که برای هر چند نفر یک پلیس یا یک دوربین پیش بینی می شود و مردم با وجود این موانع خطا نمی کنند، همین می شود که وقتی به هر دلیل پلیس غایب می شود و یا دوربین ها از کار می افتد، فاجعه انسانی مانند قتل و غارت و تجاوز رخ می دهد که نمونه های آن را پس از برخی حوادث طبیعی مانند طوفان و غیره در امریکا مشاهده کردیم.
عنایت داشته باشید، پدر و مادر در خانواده اسلامی، خوشی ها و لذت های خودشان را فدای فرزندانشان نمی کنند بلکه در خوشی ها با فرزندان خود سهیم می شوند و در نتیجه، به خوشی و لذت مضاعف دست پیدا می کنند.
نکته سوم یادآوری این موضوع مهم است که ارتقاء خانواده و گسترش اثربخشی آن در جامعه اسلامی، به طور نسبی و نه مطلق، مدیریت پذیر است. در واقع، اینگونه نیست که خانواده را به درختی خودرو تشبیه کنیم که هرگونه برنامه ریزی ای برای سامان دهی آن بی فایده یا کم فایده تلقی شود. از سوی دیگر، ساده انگاری است که کسی تصور کند خانواده همچون یک صنعت است که همه چیز در آن قابل محاسبه و برآورد است؛ عرض من این است که کمک به خانواده و افزایش آثار آن در جامعه، از ظرایف و پیچیدگی های فراوانی برخوردار است و لذا در عین آنکه مدیریت پذیر است، نیازمند مواجهه هوشمندانه است.
نکته چهارم من این است که خانواده به اندازه ای توفیق دارد که پدر و مادر به منزله عمود خیمه خانواده، افراد رشیدی باشند. بخشی از این رشد، مدیون خانواده ای است که در آن پرورش یافته اند، و بخش دیگر آن، مدیون نظام آموزشی، اعم از رسمی و غیر رسمی است. اتفاقاً موضوع آموزش و نقش اعجازگونه آن در خانواده مصداق بارزی از مدیریت پذیری خانواده است که تجارب خوبی هم در این عرصه وجود دارد. در نکته بعدی، ابعاد دیگری از این موضوع را توضیح خواهم داد.
نکته پنجم، توجه دادن به این مطلب است که خانواده برای دست یابی به مقصد پر پیچ و خم خود، به مکمّل هایی نیاز دارد. مسجد، مدرسه و رسانه، سه مکملی است که باید در شرایط فعلی خانواده را یاری کند. توجه بفرمایید که مسجد نمازخانه نیست، بلکه محل اقامه نماز است و اقامه نماز مقتضی تبدیل شدن مسجد به نهاد جامعی است که بعد از خانواده یا به بیان دقیق تر، در کنار خانواده، بیشترین نقش را در پرورش انسان بر عهده دارد. لذا خیلی مهم است که بتوانیم خانواده و مسجد را به هم برسانیم. امروز شمار کثیری از مساجد ما هنوز از قدرت لازم برای بالابردن جاذبه های خود، و تحقق مأموریتشان برخوردار نیستند. به جر مسجد، مدرسه نیز یک عنصر مکمّل بسیار مهم است. مدرسه های ما، امروز به آموزشکده تبدیل شده اند و موضوع پرورش در آنها، به یک امر حاشیه ای و درجه دو تبدیل شده است، این در حالی است که مدرسه در ساختار جامعه اسلامی، بیش از آنکه آموزشکده باشد، کانون انسان سازی است و لذا من معتقدم، زمانی مدرسه در طراز جامعه اسلامی متولد می شود که شاهد ادغام مجدد مدرسه و مسجد باشیم چیزی که در مقطع مهمی از تاریخ تمدن اسلامی شاهد آن هستیم. و اما رسانه که آن هم برای خانواده یک مکمل جدی تبدیل شده است. البته در گذشته، رسانه ها از چنین نقشی برخوردر نبودند لکن امروز تردیدی نیست که رسانه ها، هم می تواند مویّد خانواده باشد و هم تخریب کننده آن.
در اینجا مایلم در پرانتز یک نکته فرعی درباره فضای مجازی که بخش مهمی از آن را باید نوع تازه ای از رسانه، اعم از تعاملی و غیر تعاملی به حساب آورد عرض کنم و آن اینکه، اگر امروز فضای مجازی به عرصه ای فرصت محور تبدیل نشود، و تهدیدات آن نسبت به فرصت های آن غلبه داشته باشند، مطمئناً این ساحت، به یکی از زیان بخش ترین ساحت ها برای حیات و بقاء خانواده در ایران مبدل خواهد شد کما اینکه متاسفانه امروز این اتفاق افتاده است.
و اما نکته ششم و آخر من این است که محیط بروز و ظهور خانواده خانه است و خانه آنگاه می تواند نقش مساعدی را برای خانواده ایفا کند که از جهات سخت افزاری و نرم افزاری، با نیازها و برنامه های تربیتیِ خانواده همسو باشد. البته جهت سخت افزاری یک خانه هم مولود فرهنگ و سبک زندگی است و معادلات کاملاً حساب شده ای بر جزئیات آن حاکم است. مساله مهم در ارتباط با خانه های امروز ما، مسأله معماری های بی هویت و خنثی کننده است که نه تنها روح خانه را کشته، بلکه بخشی از فرصت های تربیتی را در بطن خانه ها از بین برده است. در سال های گذشته بارها درباره هرج و مرج معماری در شهرهای ایران صحبت شده ولی معلوم نیست کی و چگونه قرار است به این هرج و مرج پایان داده شود. البته من معتقدم، خود مردم در این زمینه نقش مهمی دارند و مطالبات آنها می تواند جریان معماری در ایران را تغییر دهد.