تاریخ : 15:02 - 1401/02/31
کد خبر : 1089816
سرویس خبری : فرهنگی
 

رفتار خوب فرزندان را با چه جملاتی تحسین کنیم؟

رفتار خوب فرزندان را با چه جملاتی تحسین کنیم؟

کارگر آنلاین | مهسا در جواب این سؤال به دکتر حیدری میگوید « من احتمالا روزی ده بار میگویم «آفرین». اگر این کار درستی نیست، من چه جمله ای باید استفاده کنم تا او را تشویق به تکرار رفتارهای خوب کنم؟»

به گزارش کارگر آنلاین شاید شما هم مثل مهسا فکر می کنید که چگونه میتوانید به رفتارهای خوب فرزندتان عکس العمل نشان بدهید، تا این رفتارها در او نهادینه شود.

احتمالا میدانید که برای حفظ یک رابطه خوب با بچه ها، برای خنثی کردن اثر یک عمل منفی، باید حداقل پنج تعامل مثبت با آنها داشته باشیم. بوسیدن و بغل کردن اثراتش فوق العاده است، ولی شما معمولا به طور دائم با فرزندتان ارتباط کلامی دارید و احتمالا شایعترین عبارت مثبتی که در این مواقع به کار میبرید این است: «آفرین». اما یادتان باشد که در هر تعاملی با بچه ها، شما میخواهید یک چیزی در رابطه با دنیای اطرافش هم به او یاد بدهید. چگونه میتوان با روش و رفتاری مثبت، رفتارهای بچه ها را هدایت کرد؟

پاسخ کوتاه این است که مهم نیست برای چه کاری، بچه های ما باید احساس کنند که دیده، پذیرفته و تشویق میشوند. تشویق کردن نامناسب میتواند مشکل ساز باشد. هیچکس دوست ندارد که دائما به خاطر خوب یا بد بودن کارش، مورد قضاوت قرار بگیرد. این میتواند تاثیر مخربی روی «اعتماد به نفس»، «ابتکار عمل» و «توانایی افتخار کردن در موفقیت های» کودک داشته باشد.

اما این بدان معنی نیست که شما نمیتوانید راه های مثبت برای تعامل با فرزندتان را پیدا کنید، در تمام طول روز با تعداد زیادی از آنها مواجه می شوید. و این بدان معنی هم نیست که شما نمیتوانید به او کمک کنید تا متوجه تأثیر انتخاب هایش شود تا بتواند یک تصمیم عاقلانه بگیرد.

در واقع، تشویق مثبت میتواند باعث ایجاد قدرت فوق العاده ای در کودک شود. برای آموزش خودتان، فقط چند عبارتی که میخواهید برای شروع استفاده کنید را بنویسید و آنها را امتحان کنید. اصلا تعجب نکنید اگر مدتی بعد فرزند شما برای گرفتن هر تصمیمی بیشتر فکر کرد، برای انجام کارهای خوب با انگیزه تر شد و در نهایت فرزندی شاد و خوشحال بود.

حالا من چند تا مثال برایتان میزنم تا ببینید که به جای تشویق های متداول از چه نوع جملاتی میتوانید استفاده کنید و چرا؟

به جای گفتن:
“آفرین که اسباب بازیهات را با برادرت سهیم شدی!”

این جمله را امتحان کنید:
“وای! ببین چقدر برادرت خوشحاله که میتونه با اسباب بازی تو بازی کنه.”

چرا؟ چون همه ما میخواهیم دائما بچه هایمان را هدایت کنیم، و این شامل چیزهایی که برای ما ارزش محسوب میشود نیز هست. ولی به جای دسته بندی کردن کارها به خوب و بد، به فرزندتان کمک کنید تا میزان قدرتش در جهان را ببیند. اینکار به او این فرصت را میدهد که درک کند کارها و اقدامات او مهم هستند و بر دنیای اطرافش اثر میگذارند. وقتی پای ارزشهایی که برایتان مهم است در میان باشد، به جای اینکه به او بگویید: «آفرین تو خوبی»، به نتیجه ای که کار مثبت او دارد، اشاره کنید. با اینکار او تصمیم میگیرد که دفعه بعد هم این رفتار خوب را تکرار کند تا به یک حس خوب از درون برسد، نه اینکه فقط از بیرون تحسین شود.

به جای گفتن:
“چه نقاشی فوق العاده ای!”

این جمله را امتحان کنید:
“من دیدم که چقدر سخت روی اون نقاشی کار میکردی. میتونی یه کم بیشتر برام در موردش بگی؟”

چرا؟ شما انتظار ندارید او در سن چهار سالگی کمال المک شود. چیزی که شما میخواهید این است که او از پروسه نقاشی کردن، خود نقاشی و تجربه هایی که از اینکار بدست میاورد لذت ببرد و نقاشیهای بیشتری بکشد. تحقیقات نشان داده که وقتی ما برای کار بچه ها ارزش تعیین میکنیم، آنها از اینکه شاید نقاشیهای بعدیشان خوب نباشد نگران میشوند، بنابراین از تلاش کردن دست میکشند.

ولی آیا چیزهایی که برای ما ارزش حساب میشود باید در دل نظرات ما نهفته باشد؟ البته! در اینجا چیزی که مهم است تلاش و کار سخت است، ولی من فکر نمیکنم که هیچ اشکالی داشته باشد که ما به بخش مثبت ارزشهایمان نیز توجه کنیم. در نهایت ما هر روز تلاش میکنیم که فرزندانمان را در مسیر ارزشهایمان هدایت کنیم. چیزی که مهم است این است که شما در نظراتتان در اصل چه ارزشهایی را پررنگ میکنید.

به جای گفتن:
“تو‌ امروز خیلی بهتر بازی کردی؛ تقریبا یک گل را به ثمر رسوندی!”

این جمله را امتحان کنید:
«من عاشق اینم که بازیهای تو را تماشا کنم.»

چرا؟ اولین جمله شما این حس را به او منتقل میکند که بازی او هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه او گل بزند. ما نمیتوانیم از یک طرف به بچه هایمان دائما بگوییم که ورزش یک سرگرمی و کار گروهیست و بعد آنها را تحت فشار بگذاریم که گل بزنند. یک مثال برایتان میزنم؛ بچه هایی که ورزش میکنند معمولا به من میگویند بدترین بخش روزی که بازی دارند وقتیست که با پدر و مادرشان به خانه برمیگردند، چرا که در تمام ‌طول راه توی ماشین والدینشان به طرز آزار دهنده ای در مورد چگونه میتوانستند بهتر بازی کنند نظر میدهند. اجازه بدهید که این نقش را مربی آنها ایفا کند. نقش شما به عنوان پدر و یا مادر این است که از بازی فرزند خود لذت ببرید تا او نیز بتواند لذت ببرد.

به جای گفتن:
“تو‌ خیلی باهوشی!”

این جمله را امتحان کنید:
«تو بارها تلاش کردی، و بالاخره جوابش را پیدا کردی.»

چرا؟ چون بچه هایی که به آنها میگویند «خیلی باهوشی» فکر میکنند که اگر برای انجام کاری وقت بگذارند تا انجامش بدهند، به این معنیست که به اندازه کافی باهوش نیستند. شما باید به او‌ کمک کنید تا درک کند که مغز ما مانند ماهیچه ایست که میتواند رشد کند. هنگامی که متوجه شود که اگر برای انجام کاری وقت بگذارد، میتواند به نتیجه بهتری برسد، این اعتماد به نفس را پیدا میکند که هر چیزی را یاد بگیرد و در آن تبحر پیدا کند.

به جای گفتن:
« من به تو خیلی افتخار میکنم.»

این جمله را امتحان کنید:
«تو باید به خودت افتخار کنی.»

چرا؟ چون اگر قرار باشد که او به خاطر دستاوردهایش به خودش افتخار کند، خودش نیز باید قاضی و منبع به وجود آمدن آن افتخار باشد. مطمئنم که شما نمی‌خواهید که عزت نفس او وابسته به نظرات دیگران باشد، حتی نظرات شما.

به جای گفتن:
«آفرین.»

این جمله را امتحان کنید:
«تو انجامش دادی.» و یا «ببین به کجا رسیدی.»

او باید بداند که شما متوجه شدید که کار خوبی را انجام داده است و اگر شگفت زده شده اید حتما به او بگویید. شما در اصل هیجانات او را منعکس میکنید ولی به او نمیگویید که چه حسی داشته باشد. قضاوت خوب بودنش را به عهده خودش بگذارید.

آیا این به این معنیست که شما نمیتوانید به فرزندتان بگویید که کدام یک از کارهای او را دوست دارید؟ البته که نه! بچه ها باید بدانند که کارها و همکاریشان با ارزش است. این داستان وقتی خطرناک است که فرزند ما احساس کند که فقط وقتی به اندازه کافی خوب است که کارها را به گونه ای که ما میخواهیم انجام بدهد.

به جای گفتن:
«دختر های بزرگ به مادرشون کمک میکنند.»

این جمله را امتحان کنید:
«وقتی تو اینجوری به من کمک میکنی، کارهامون را خیلی زود تمام میکنیم. خیلی از این همکاری خوشم میاد، ممنونم ازت.»

چرا؟ چونکه شما با این کار به او یاد میدهید که چگونه با فرد دیگری ارتباط داشته باشد. او، بدون هیچ احساس گناهی، باید بداند که کارها و رفتارهای او بر روی دیگران تأثیر میگذارد، بنابراین به رفتارها و برخوردهایش دقت میکند.

به جای گفتن:
«تو امروز یک فرشته بودی.»

این جمله را امتحان کنید:
«اینکه دارم با تو شعر میخونم باعث میشه که خیلی بهم خوش بگذره. عاشق اینم که با هم خوش بگذرونیم.»

چرا؟ فرزندتان خوب میداند که او یک فرشته کوچک نیست بلکه یک انسان جایز الخطاست، و اگر شما احیانا این موضوع را فراموش کنید، او حتما به بدترین شکل ممکن به شما یاد آوری میکند. فقط به او فشار زیادی وارد میکنید. در عوض به طور مشخص به او بگویید که چه کار او را دوست دارید، اینگونه او متوجه میشود که به خاطر چه کاری او را تحسین میکنید و اگر بخواهد میتواند آن کار را دوباره انجام دهد.

به جای گفتن:
«تو پسر خوب من هستی.»

این جمله را امتحان کنید:
«من خیلی خوشحالم که مادر تو هستم. مهم نیست چه اتفاقی بیافتد، من عاشق تو هستم.»

اینکه به یک بچه بگوییم «تو خوب هستی» در اصل بر روی او ارزش گذاری میکنیم. با اینکار شما عشق همراه با قید و شرط را برای او تعریف میکنید. اگر یک روز او پسر بدی بود، که احتمالا روزهای زیادی بد خواهد بود، چه اتفاقی می افتد؟ او دیگر به شما تعلق ندارد؟ و کودک از کجا بداند که چه کاری انجام دهد که دفعه بعد بچه خوبی باشد؟ این جمله یک جمله جهانیست که بزرگترها برای بچه ها بکار میبرند.

اما شادمانی شما برای داشتن فرزندتان، توجه بی قید و شرط به او، اذعان و تأییدش فقط بخاطر کسی که هستند، (این هیچ ربطی به کارهایی که انجام میدهند ندارد، بلکه به احساسی برمیگردد که شما به آنها دارید و آنها برای بوجود آوردنش نیاز به انجام هیچ کاری ندارند)، اینها چیزهاییست که هر بچه ای باید از والدینش به اندازه کافی بشنود، آنقدر که در اعماق وجودش نفوذ کند!