به گزارش کارگر آنلاین ، اگرچه برخی منشأ دین را اموری مانند ترس، نادانی، ابزاری در دست زورمداران و ... اعلام کردهاند؛ اما واقعیت این است که دین همزاد فطرت انسانها بود، و دینمداران واقعی از دین برای هدایت خود و دیگران بهره میجویند.
البته در این میان مدعیان دروغینی هم وجود داشته و دارند که دین را ابزاری برای فریب دیگران قرار میدهند، و این واقعیتی است که در قرآن نیز بارها بدان اشاره شد که نیازی نیست تا به سخن مارکس و دیگران استناد کنیم!
بنابر این، سادهاندیشانه است که سوء استفادهها از دین را دلیلی بر آن بدانیم که دین جز ابزاری برای منفعتطلبان نیست و منکر وجود دینمدارانی مانند علی بن ابیطالب(ع) شویم که حتی در زمان فرمانروایی خود، دین را ابزاری برای منفعتطلبی شخصی و اطرافیان خود قرار ندادند.
اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که باید بین منشأ پیدایش دین و منشأ گرایش به دین فرق گذاشت. بسیاری از اشتباهات از خلط بین این دو سرچشمه میگیرد. نظریه مارکس یا فروید و امثال آنها، باید در باب منشأ گرایش به دین مطرح شود، نه منشأ خود دین! مبحث منشأ دین یک بحث کلامی یا فلسفی است. متکلمان و فیلسوفان در این زمینه میگویند:
منشأ و علت فاعلی دین، همان اراده الهی است که در قالب وحی به پیامبران الهام کرده، آنان نیز به مردم ابلاغ نمودند؛ اما گرایش به دین میتواند یک بحث روانشناسی یا جامعهشناسی یا فلسفی باشد.[i]
1-2. دین زاییده ترس است؛ زیرا بشر از طبیعت میترسید، و همین ترس سبب شد تا او به فکر ساخت دین بیفتد.
2-2. علّت پیدایش دین، جهل و نادانى بشر است؛ زیرا او میخواست حوادث جهان را علتیابی نماید و چون علّتها را نمیشناخت، علّتی ماوراء طبیعى براى حوادث در نظر میگرفت.
3-2. دلیل گرایش مردم به دین، علاقهاى است که آنان به نظم و عدالت دارند؛ یعنی چون در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع، بیعدالتى میبینند، براى اینکه تسکینى جهت دردهای درونى خود بیابند، دین را براى خویشتن میسازند!
صاحبان این فرضیّهها معتقدند که اگر علم را توسعه دهیم، دین خود بخود از میان میرود. یعنی داناشدن مساوى با بیدینی خواهد بود! اما این باور نادرست است و علم جایگزین دین نیست؛ چون هرچه علم پیشرفت کرد، دین همچنان باقى ماند و به عنوان یک نمونه کوچک، لوئی پاستور که انقلابی در دانش نوین به وجود آورد، هیچگاه از دین رویگردان نشد.
4-2. فرضیه دیگری علت پیدایش دین را آن میداند که دین وسیلهاى است براى کسب امتیاز در جامعههاى طبقاتى. این فرضیّه مارکسیستها است که معتقدند:
بشر در ابتدا و هنگامی که زندگىاش ابتدایى و قبیلهاى بود، زندگى اشتراکى داشت و در آن زمان اساساً دینى وجود نداشت؛ به علل خاصّى موضوع مالکیّت پیدا شد و جامعه طبقاتى و فئودالیسم به وجود آمد، بعد از فئودالیسم نیز کاپیتالیسم پیدا شد، طبقه حاکم و محکوم، ظالم و مظلوم و رنجبر و زحمتکش به وجود آمد و در این جامعه، طبقه حاکمه براى اینکه منافع خود را حفظ کند، دین را اختراع کرد تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند. آنگاه دین، از طرف طبقه ظالم و حاکم به وسیله و افسار و پوزبندى براى طبقهی مظلوم و محکوم تبدیل شد؛[ii] از اینرو، تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد، هر چند علم به عرش هم برسد باز هم دین وجود خواهد داشت و تنها راه از بینبردن دین، ایجاد جامعهی اشتراکى و بدون طبقاتی است. هرگاه تفاوت طبقاتی از میان رفت، دین هم خود بخود نابود خواهد شد؛ دین دامی است که طبقهی حاکم برای مردم نهاده است، و هنگامی که خود آن طبقه از بین برود، ابزار کارش که دین باشد هم نابود خواهد شد. خلاصه اینکه مساوات کامل را برقرار کنید، دین از میان خواهد رفت!
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) ظهور کرد، متنفّذین و پولدارها و رباخوارها علیه ایشان قیام کردند؛ یعنی طبقه حاکم و اشراف؛ مانند ابوسفیان، ابوجهل، ولید بن مغیره و ... در برابر پیامبر(ص) ایستادند؛ اما یاران و گروندگان به حضرتشان بیشتر از افرادی مانند عمار یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبداللَّه بن مسعود و ... تشکیل میشدند که از طبقات زیر دست و محکوم و مظلوم اجتماع بودند. بنابر این، فرضیّه مارکسیستها در مورد مبدأ و منشأ پیدایش دین را نمیتوان پذیرفت.
5-2. دین از فطرت برمیخیزد و از نهاد ناخودآگاه بشر سرچشمه میگیرد. روان ناخودآگاه جزو سرشت بشر است. دین جزو امورى است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطرى و طبیعى وجود دارد. و به بیان برخی از روانشناسان، دین از آن نوع از امیال طبیعی است که از دنیایى ماوراى این دنیا سرچشمه گرفته است.[iii]
به عنوان نمونه، در ارتباط با دانشمندان دینی مسیحیت که از آنان با نام «حبر» و «احبار» یاد میشود، قرآن کریم از دستهای از آنان به نیکویی یاد کرده و گروهی را نیز از افرادی به شمار آورده که در پناه دین به غارت اموال مردم میپردازند:
الف) خداوند در جنبه مثبت از آنان اینگونه یاد میکند:
لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُون.
اگر خداجویان و دانشمندانشان آنان را از سخنان گناهآلود و حرامخواری باز نمیداشتند، رفتار مردم بسیار ناپسند بود.
ب) جنبه منفی آنان نیز که بهرهبرداری ابزاری از دین است در آیه دیگری اینگونه بیان شده است:
إِنَّ کَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّه.
بسیاری از دانشمندان دینی و نیز صومعهنشینان، از راه حرام اموال مردم را خورده و مانع میشوند تا آنان در مسیر خدا قرار گیرند!
نتیجه نهایی اینکه دین حق به خودی خود افیون تودهها نیست؛ بلکه مردم را به راه راست هدایت میکند؛ اما ممکن است برخی فرصتطلبان از دین به عنوان افیون تودهها استفاده کنند!
راه مبارزه با این آسیب، مبارزه با فرصتطلبان است، نه تحلیل نادرست از دین و دینداری!
[i]. ر. ک: «نقد فرضیه فروید پیرامون منشاء پیدایش دین»، 21134.
[ii]. ر. ک: «دین افیون ملتها»، 80390.
[iii]. مطهری، مرتضی، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج 3، ص 289- 394، قم، صدرا، چاپ اول، بیتا.