گسترش فاصله طبقاتی، توزیع نامتعادل درآمد و ثروت و فزونی جمعیت زیرخط فقر همه از علائم آسیب دیدن رفاه اجتماعی است. ایجاد چنین شکاف عمیقی به شکلگیری نوعی وندالیسم اجتماعی و رفتارهای تخریبی هم منتهی میشود.
وندالیسم بیماری مدرن و نوظهوری است که تا نیم قرن اخیر به مثابه معضلی اجتماعی مطرح نبوده است. این پدیده به مفهوم داشتن نوعی روحیه بیمارگونه به کار رفته که مبین تمایل به تخریب آگاهانه، ارادی و خودخواسته اموال، تأسیسات و متعلقات عمومی است.
خشم یکی از هیجانهای اساسی است که بعد از ترس تقریباً بیشترین مطالعات را در حوزه هیجان به خود اختصاص داده است و کنترل خشم از چالشهای اصلی افراد در روابط بین فردی است. فلاسفه و روانشناسان نیز درباره خشم تعارف متعددی ارائه کردهاند. خشم در دایرهالمعارف روانشناسی و روانکاوی اینگونه تعریف شده است: «خشم یکی از هیجانهای شدید انسان است که از حس صیانت نفس ریشه گرفته و حالتی است که در آن شخص به وضع درازدستی درآمده و برای رویارویی با عوامل تهدید آماده میشود».
از این رو ضرورت دارد رسانه های اجتماعی و مطبوعات فعال کشور در راستای کاهش خشم تولید محتوای موثری داشته باشند و آموزش و رفتار اجتماعی و ترویج صبر و خویشتن داری را در بخش های فرهنگی خود لحاظ کنند.
خشم و سلامتی چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟
دکتر شهرام محمدخانی (دانشیار روانشناس بالینی دانشگاه خوارزمی) در سایت پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در این باره اینطور می نویسد : دیدگاه سنتی پزشکی تنها وظیفه خود را پرداختن به مداوای علائم جسمانی بیمار میدانست و از نقش هیجانها در این زمینه غافل بودن ولی امروزه درباره اینکه هیجانها ارتباط تنگاتنگی با سلامت جسمانی و روانی دارند هیچ شکی وجود ندارد، عصبانیت نیز بهعنوان هیجان از این قاعده مستثنا نیست. اخیراً محققین دریافتهاند که ناقلین فعال در سیستم ایمنی بدن همان ناقلینی هستند که در مراکز هیجان مغز فعالیت میکنند، حتی نشان داده شده است که راه جسمانی مستقیمی وجود دارد که به هیجانها اجازه میدهد تا بر سیستم ایمنی اثر بگذارند.
خشم و پرخاشگری مایه به خطر افتادن سلامت روابط بین شخصی شده و در کارکردهای خانواده و جامعه اختلال ایجاد میکند، چیره شدن عصبانیت مهمترین عامل ازهمپاشیدگی خانوادههاست، به نظر وی عصبانیت ویران کنندهی محبت و صمیمیت بوده و کوچکترین اختلاف را به یک فاجعه تبدیل میکند، فرد خشمگین منطق خشک و غیرقابل انعطافی پیدا کرده و حل تمام مسائل را نشدنی میسازد. با توجه به این موضوع یادگیری روشهای کنترل خشم بسیار اهمیت دارد.
مطالعهای که در دانشگاه پزشکی میشیگان انجام شد نشان داده که مردانی که خشمگین هستند، نسبت به مردان آرام بیشتر مستعد سکته میباشند. افراد خشمگین از حمایتهای اجتماعی طرد میشوند. عصبانیت و هیجان منفی فرایند جدایی فرد را از گروه تقویت کرده و در این افراد ایجاد افسردگی میکند. اگر عصبانیت به شکل نامناسبی تفسیر یا ابراز شود میتواند بسیار مشکلساز باشد. از لحاظ بیولوژیکی احساسات درازمدت عصبانیت شدید مناطق خاصی از دستگاه عصبی را زیر فشار قرار میدهد، فشارخون و تپش قلب را افزایش میدهد و ممکن است مشکلاتی از قبیل بیماری قلبی و ضعف در سیستم ایمنی را به دنبال داشته باشد. ازنظر روانی نیز خشم میتواند عملکرد اجتماعی را دچار اشکال نماید.
به این صورت که در رفتار پرخاشگرانه و ضد اجتماعی مانند خشونت فیزیکی و پرخاشگری دخالت نماید؛ در نتیجه این رفتارها نتایج بدی مانند زندانی شدن، حمله، احساس بیارزشی، از دست دادن پشتیبانی عاطفی خانواده و دوستان، گوشه گیری، شرم یا کینه را به همراه دارد. خشم هیجان خطرناکی است، زیرا در پی تخریب و از میان بردن آن چیزی یا کسی است که سازوکار آن را مانعی بر سر راه خود میداند. افزایش فشارخون و تپش قلب و تحریکات بدنی برآمده از عصبانیت ممکن است برای فرد خطرناک باشد.
خشم اگر هم ابراز نشود و درونریز شود خصومت را در درون فرد افزایش میدهد و به عملکرد او در موقعیتهای بین فردی و اجتماعی و سازگاری با دیگران، دستیابی به اهداف، زندگی خانوادگی و موقعیتهای شغلی آسیب میزند. نظریهی ساختار اجتماعی معتقد است، محدودیتهایی که برای طبقه پایین اجتماع در جامعه به وجود میآید، باعث افزایش پرخاشگری و ناتوانی در کنترل خشم میشود.
آنچه باعث توجه محققان به کنترل خشم شده است، اثرات نامطلوب و ناخوشایند آن بر رفتار بین فردی و حالت درونی و روانی افراد است. عدم مهار عصبانیت علاوه بر اینکه میتواند باعث ایجاد مشکلات بین فردی و جرم، بزه و دست درازی به حقوق دیگران شود، میتواند درون ریزی شده و باعث انواع مشکلات جسمی و روانی مثل زخم معده، سردردهای میگرنی و افسردگی گردد. برخی از مشکلات جدی اجتماعی مانند کودک / همسر آزاری و اشکال گوناگون کشمکش بین گروهی بهروشنی ریشه در عصبانیت و ناتوانی در مهار برانگیختگی خشم دارد.
از جمله عوامل خطری که توجه پژوهشگران را به خود معطوف کرده است، مسئله خشم و پرخاشگری است. مروری بر مطالعاتی که در ۶۰ سال گذشته در حوزه عصبانیت صورت گرفته است، نشان میدهد که تجربه خشم چه در کودکی و چه در نوجوانی با مشکلات مهمی ارتباط دارد. دشواری در کنترل عصبانیت کودکان و نوجوانان را در معرض خطر طرد از سوی همسالان قرار میدهد که به نوبه خود میتواند مایه سازگاری ضعیف در مدرسه، ترک تحصیل، مشکل در مهارتهای حل مسئله و میزان بالاتری از ارجاعهای مربوط به مشکلات روانی گردد.
در میان جمعیت نوجوان رفتارهای برونریزی منجر به پذیرش نوجوان در گروههای منحرف میشود و رفتار پرخاشگرانه که از کودکی تا نوجوانی ادامه مییابد، شاخصی برای رفتارهای ضد اجتماعی و مصرف مواد محسوب میگردد از این رو اجتماعی ستیزی اولیه و رفتار بزهکارانه از قبیل اختلال کرداری با سوءمصرف اولیه مواد و اعتیاد مرتبط است. پژوهشگران دریافتند سو مصرف کنندگان مواد بیشتر از افرادی که مواد مصرف نمیکنند خشم را تجربه میکنند، که به احتمال بیشتری عصبانیت را به سمت اشخاص یا اشیا دیگر موجود در محیطشان نشان میدهند و کنترل اندکی بر احساسات خشمگین دارند.