تاریخ : 23:23 - 1403/08/19
کد خبر : 1099724
سرویس خبری : فرهنگی
 

چرا بعضی مواقع در ذهن و فکر با خداوند درگیر می‌شویم و با خداوند جنگ و دعوا می‌نماییم‌؟

چرا بعضی مواقع در ذهن و فکر با خداوند درگیر می‌شویم و با خداوند جنگ و دعوا می‌نماییم‌؟

کارگر آنلاین | هر کسی که اندک شناختی نسبت به خداوند سبحان داشته باشد، می‌داند که او نه تنها به بندگانش بدی نمی‌کند، بلکه نسبت به آنها ارحم الرّاحمین، غفار، عفو، ستار، لطیف، رئوف (مهربان)، قریب (نزدیک) و مجیب (اجابت کننده) می‌باشد و جز با دشمنش، با کسی دشمنی ندارد.

 هر جنگی، نشان از دشمنی شدید دارد. حال آیا اگر کسی با خداوند متعال دشمنی نداشته باشد، با او درگیر می‌شود و می‌جنگد؟!

*- درگیری، برای غلبه صورت می‌پذیرد و جنگ با دشمن، برای نابودی یا به تسلیم درآوردن اوست؛ آیا کسی می‌خواهد بر او غلبه یابد و یا می‌تواند خداوند سبحان را نابود، یا تسلیم نماید؟!

●- هر کسی که اندک شناختی نسبت به خداوند سبحان داشته باشد، می‌داند که او نه تنها به بندگانش بدی نمی‌کند، بلکه نسبت به آنها ارحم الرّاحمین، غفار، عفو، ستار، لطیف، رئوف (مهربان)، قریب (نزدیک) و مجیب (اجابت کننده) می‌باشد و جز با دشمنش، با کسی دشمنی ندارد.

●- آزار و اذیت خود و دیگران، ریشه در جهل (نادانی و بی‌خردی)، عقده، حرص، حسادت، بدبینی، طمع، بی‌تربیتی و بداخلاقی دارد که در حیات حیوانیِ نوع بشر ظهور و بروز دارد و خداوند متعال، سبحان (مبرای) از این اوصاف می‌باشد: «سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ - منزه است پروردگارت، پروردگار عزت (و قدرت) از توصیف‌هایی که آنها می‏کنند.» (الصافات، 180)

الف - علت نخستین درگیری ذهنی با خداوند سبحان، عدم شناخت لازم از خدا و خود می‌باشد؛ چنان که خود نوشته‌اید: «از روی جهل»!

ب - علت دیگر، ضعف ایمان می‌باشد. بسیاری خداوند سبحان و خود را خوب می‌شناسند، اما ایمان نمی‌آورند!

ابلیس لعین، خدا را می‌شناخت، خوب هم می‌شناخت، خودش را هم می‌شناخت و نسبت به حقایق پنهان و آشکار بسیاری علم داشت؛ هزاران سال عبادت داشت، به مقامات ملکوتی رسیده بود؛ اما ایمان نیاورده بود! چنان که بلعم باعور مستجاب الدعوة بود و سامری گوساله‌ساز، از عرفای قوم حضرت موسی علیه السلام بود، و امروزه نیز بسیاری ار کفار، مشرکان، ظالمان و مفسدان، خدا را می‌شناسند و حتی می‌دانند که حشر و معادی در پیش دارند.

زیرساخت اعتقادی و رویکرد عملیِ شیطان‌پرستی فردی یا سازماندهی شده در "فراماسون"، جنگ با خداوند متعال می‌باشد!

ج - علت دیگر، تکبر است  که ریشه تمامی انحرافات و ظلم‌ها می‌باشد! آن چه سبب نافرمانی و گردنکشی ابلیس لعین در برابر پروردگار عالم شد، تکبرش بود! او نه فقط خود را برتر از حضرت آدم علیه السلام می‌دید، بلکه تشخیص خود را برتر از علم، حکمت و حُکم خدا می‌دانست و می‌گفت: «تو نباید مرا امر به سجده می‌نمودی، چرا که من برترم!» و برای دیدگاه و نظر خود، ارجحیت قائل بود!

بالاخره آن که در ذهنش، یا حتی خیالش، با خداوند متعال درگیر می‌شود، خود را برتر می‌داند که به خود جرأت رویارویی می‌دهد!

نکته:

خداوند حکیم، با امر به سجده، بیماری تکبر ابلیس لعین را به خودش نشان داد که با سجده درمان می‌یافت، اما او با تمردش، بیماری خود را تشدید نمود؛ و این نظام خلقت و سنّت الله است که بیماری اگر مداوا نشود و بهبود نیابد، تشدید می‌گردد.

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ» (البقره، 10)

- در دلهای آنها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می‏افزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغ‌هائی که می‏گویند در انتظار آنهاست.

در احادیث فرموده‌اند: «خدا سجده را برای از بین بردن کبر قرار داد». برای ابلیس لعین درمان کبر همین بود و برای تمامی انسان‌ها نیز همین است.

گام‌های ابلیس

ابلیس و سایر شیاطین جنّ و انس، فقط دعوت کننده به باطل می‌باشند و با زیبا نشان دادن زشتی‌ها و زشت نشان دادن زیبایی‌ها به نفس انسان، در اغوا (فریب) او می‌کوشند و هیچ سلطه‌ای ندارد، مگر برآن که کسی خودش ولایت آنها را گردن نهد (النحل، 99 و 100)

کار ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس، اینگونه نیست که یکدفعه گام آخر را بردارند؛ بلکه ابتدا سعی می‌کنند تا با دمیدن در شعله‌های هوای نفس، آدمی را چنان به خودش و خواسته‌های نفسانی‌اش مشغول سازند که از یاد خدا و معادش، غافل شود!

اگر در این مرحله، کسی کاملاً غافل نشد و به خدا و معاد توجهی داشت؛ از همین راه وارد می‌شوند و به او القا می‌کنند: «اینقدر نگران نباش - اینقدر به خودت سخت نگیر -خدا ارحم الرّاحمین و مهربان است - او به خاطر کمی غفلت و گناه که بنده‌اش را عذاب نمی‌کند - این حرفها را آخوندها درآوردند - دلت پاکت باشد، عملت مهم نیست و ...»!

*- وقتی انسان (بنده)، کاملاً در غفلت و گناه فرو رفت و محبّت متاع دنیا، در دلش به جای محبّت به خداوند سبحان جایگزین گردید و لشکریان جهل، حرص، طمع، بخل، حسد و ... بر مملکت وجودش حکمفرما شدند؛ به او القا می‌کنند: «کدام خدا، کدام خالق، کدام ربّ، کدام پیامبر، کدام دین و کدام معاد و حساب و کتاب - این حرفها دروغ است - همه چیز ماده است و به خاک برمی گردیم و می‌پوسیم- تو فقط همین چند سال به صورت یک انسان زنده‌ای، پس در رفاه و لذت شخصی خودت بکوش؛ [یعنی همان من‌گرایی قدیمی، یا اومانیسم امروزی!]»

گام آخر شیاطین

اما در گام آخر، ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس به او می‌گویند: «ای احمق! خداوند خالق، مالک و ربّ که قابل انکار و تکذیب نیست؛ هر عقل سالمی به وجود او و حاکمیت و ربوبیّت او گواهی می‌دهد؛ فطرت خودت او را نشان داده و فریاد می‌زند - زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، گواه بر وجود و قدرت اوست ...؛ لذا تو نیز انکار نکن که نشانۀ حماقت توست؛ بلکه وجودش را تصدیق کن، خالق و مالک بودنش را تصدیق کن، اما با او دشمنی بورز و به جنگ او برو»؛ مانند ابلیس لعین، که هیچ گاه منکر وجود خدا نشد، بلکه حتی به عزّت او سوگند یاد کرد که بندگانش را منحرف می‌سازد و از درگاه ربوبی او مسئلت نمود که تا روز قیامت به او مهلت دهد و ...!

در این مرحله، درگیری ذهنی و جنگ قلبی با خداوند متعال شروع می‌شود؛ سنگر اول این جنگ، اوهام و تخیلات است، اما کم کم به مواضع قطعی و عمل و جبهه‌گیری در مقابل او و ضدیت و دشمنی با او می‌رسد!

برخی خود را لوس می‌کنند

در این میان، برخی خداباوران و حتی خدادوستان نیز هستند که راه نزدیک شدن را بلد نیستند - اظهار محبت [مودّت] را نمی‌دانند - نازکردن و ناز خریدن را نمی‌شناسند و گمان می‌کنند که با لوس کردن خود، به شکل اعتراض، دعوا و درگیری، خدا به آنان توجه ویژه می‌نماید و قربان صدقۀ آنان می‌رود تا بازگردند!

این اخلاق (موضع‌گیری) جاهلانه، در روابط بین انسان‌ها نیز وجود دارد، چنان که گاه زن و شوهر، به جای ناز کردن برای یکدیگر و خریدن ناز یک دیگر، با ایجاد تنش، اختلاف، دعوا و قهر، خود را برای یکدیگر لوس می‌کنند و به جای نزدیک‌تر شدن، کارشان به بغض نسبت به هم و حتی طلاق می‌انجامد.

راه‌کار

راه‌کار مداوا و بهبود و قرب به حق تعالی این است که ابتدا نسبت به شناخت هر چه بیشتر او بکوشیم که مطالعه کتاب خلقت و نیز کتاب وحی [قرآن مجید] و دقت و تفکر در آیات [نشانه‌های هدایت کننده]، مقدم و ضروری می‌باشد.

سپس به آن چه که عقلی به نور علم می‌بیند و تصدیق می‌کند، ایمان بیاوریم و سپس با عبادت [بندگی] در تمامی لحظات، شئون و امور که با اطاعت محقق می‌گردد، رشد نماییم و مقرب‌تر گردیم.

باید در هر حالی، اظهار محبّت نماییم - با سجده، چه در نمازهای واجب و مستحب و چه در اوقات دیگر، تکبر را بشکنیم - و بالاخره در راه ارتقای مراتب وجودی و قُرب بیشتر به او، مجاهدت (تلاش دشمن‌ستیز) بنماییم، و البته راه‌گشا، نور و زینت تمامی این حالات، دعای خالصانه می‌باشد؛ و دعای خالصانه دعائیست که درخواست کننده، با توکل به خداوند منّان، در پی رسیدن به آن تلاش نماید:

«... رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ» (الأعراف، 126)

- ... بار الها! پیمانه صبر (و استقامت) را تا آخر بر ما بریز و ما را مسلمان بمیران.

«رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ * رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ» (ابراهیم علیه السلام، 40 و 41)

- پروردگارا مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز چنین کن پروردگارا دعای (ما را) بپذیر * پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤ‌منان را روزی که حساب بر پا می‏شود بیامرز.

«وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ» (آل عمران، 147)

- سخن‌شان تنها این بود که: پروردگارا گناهان ما را ببخش! و از تندروی‌های ما در کارها صرف‌نظر کن، قدم‌های ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان!