
«جدیدترین دستاورد در حوزه ارتباطات، نظریه ماتریس روابط عمومی است که چهار رکن اصلی عملکردی را ترسیم میکند. این مدل تأکید دارد که بدون جمعآوری دقیق دادهها و تبدیل آنها به فهم عمیق، هرگونه گفتوگو بیاساس و هر تصمیم مدیریتی ریسکپذیر خواهد بود. این نظریه، کلید گذار روابط عمومی از نقشهای سنتی به جایگاه استراتژیک تحلیلی است.»
ضرورت نظریه:
در فضای پیچیده و چندوجهی امروز، سازمانها نهتنها در میدان اقتصاد، بلکه در میدان معنا و ادراک اجتماعی نیز فعالیت میکنند. روابط عمومی سنتی که صرفاً اطلاعرسان و تبلیغکننده بوده است، دیگر پاسخگوی نیاز سازمانهای هوشمند نیست. جامعه ارتباطی معاصر، روابطی سیال و چندبرداری میان نهادها، شهروندان و رسانهها ایجاد کردهاست که فهم آن جز با تئوریهای شبکهای و سیستمی ممکن نیست. از این رو، نظریه ماتریس روابط عمومی بر پایهی ضرورت بازتعریف نقش روابط عمومی بهعنوان نظام ادراکی ـ تحلیلی سازمان شکل گرفت.
ایده محوری:
ایده اصلی این نظریه مبتنی است بر این گزاره که روابط عمومی تنها واحدی اجرایی نیست، بلکه سامانهای میانرشتهای است که داده، معنا، گفتوگو و تصمیم را در یک نظام ماتریسی بههم پیوند میزند. این ماتریس، تعاملات انسانی و اطلاعاتی را در چهار محور متقاطع سامان میدهد تا روابط عمومی بتواند هم حافظ منافع سازمان باشد و هم صدای جامعه را بازتاب دهد.
بعد داده (Data):
پایهی نخست ماتریس، داده است. روابط عمومی مؤثر، بدون دسترسی به دادههای معتبر و تحلیلپذیر امکان زیست ندارد. دادههای رسانهای، اجتماعی، اقتصادی و ادراکی باید بهصورت مستمر جمعآوری و پالایش شوند تا تصویر واقعی از وضعیت ذهنی و عینی جامعه نسبت به سازمان شکل گیرد. داده در این نظریه، ماده خام شناخت است و منشأ هر تصمیم ارتباطی به شمار میرود.
بعد فهم (Insight):
اما داده بهتنهایی معنا نمیسازد. مرحلهی دوم ماتریس، فرآیند تبدیل داده به فهم است. در این سطح، روابط عمومی باید از ابزارهای جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی و تحلیل گفتمان برای درک عمیق از احساسات، انتظارات و دغدغههای ذینفعان استفاده کند. فهم یعنی توانایی دیدن الگوهای پنهان در ورای آمارها؛ در نتیجه این مرحله، روابط عمومی را از گزارشدهی سطحی به تحلیلگری عمیق ارتقا میدهد.
بعد گفتوگو (Dialogue):
سومین بخش ماتریس، گفتوگو است. نظریه ماتریس روابط عمومی معتقد است که ارتباط یکسویه، در عصر دیجیتال دیگر اثربخش نیست. روابط عمومی باید بستر گفتوگوهای چندسویه باشد؛ گفتوگویی که در آن شنیدن، فهمیدن و پاسخ دادن به یک اندازه اهمیت دارند. با ایجاد نظام گفتوگوی شفاف، روابط عمومی تبدیل به پل اعتماد میان سازمان و افکار عمومی میشود.
بعد تصمیم (Decision):
چهارمین رکن ماتریس، تصمیم است. اطلاعات و گفتوگو زمانی ارزش دارد که به اصلاح یا بهبود تصمیمهای مدیریتی منجر شود. در این بخش، روابط عمومی باید ابزار تحلیلی خود را در اختیار مدیران بگذارد و به اتاق تصمیمسازی راه یابد. مقصود نظریه این است که روابط عمومی نه در انتهای فرآیند تصمیم، بلکه در ابتدای آن قرار گیرد؛ جایی که سیاستها شکل میگیرند.
تلفیق اجزا و منطق سیستم:
چهار بعد اصلی نظریه نه در قالب سلسلهمراتب بلکه بهصورت شبکهای در هم تنیدهاند. داده بدون گفتوگو بیمعناست و گفتوگو بدون تصمیم بیاثر. این الگوی ماتریسی، جریان دائمی اطلاعات و بازخوردها را فراهم میکند تا سازمان در مواجهه با بحرانها، تغییرات اجتماعی و تحولات رسانهای انعطافپذیر و یادگیرنده باشد. روابط عمومی در این ساختار، نقش یک سیستم عصبی سازمان را ایفا میکند.
پیام نظریه:
نظریه ماتریس روابط عمومی بر پایهی پیوند میان علم داده، تحلیل فرهنگی و تصمیمسازی هوشمند بنا شده است. هدف اصلی آن، ایجاد گذار از روابط عمومی آیینی و مناسکی به روابط عمومی تحلیلی و آیندهنگر است. بهزاد تیمورپور در این چارچوب، روابط عمومی را نه «تابع مدیریت» بلکه «شریک شناختی مدیریت» میداند؛ نهادی زنده و یادگیرنده که توان شنیدن، درک و تصمیمسازی همزمان دارد.