کارگر آنلاین | با مطالعه تاریخ اسلام اینگونه به نظر میرسد که قیام عاشورا نقطه اوج تاریخ اسلام و بیشتر از آن تاریخ بشریت است اما اگر ریشههای این قیام عظیم مورد واکاوی قرار نگیرد درک این واقعه نیز ابتر باقی خواهد ماند.
بدون شک زمینههای شکلگیری قیام عاشورا را باید در صلح پرشکوه امام حسن جستجو کرد. صلحی که به اندازه قیام عاشورا دارای اهمیت تاریخی است. به نحوی که در کتاب «صلح الحسن» که رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را ترجمه کرده است قیام عاشورا را باید قیامی حسنی بدانیم تا حسینی؛ این ادعا وقتی مورد تأکید رهبر انقلاب اسلامی قرار میگیرد یقیناً دارای عمق و ریشهای محکم است و باید آن را مورد مداقه قرار داد.
آستانه ایام شهادت جانسوز امام حسن (ع) کتاب وزین «صلحالحسن» نوشته «رضی آل یاسین» ترجمه «حضرت آیتالله خامنهای» در چند شماره منتشر میشود که قسمت پنجم آن را در ادامه میخوانید:
برداشتن نقاب از چهره طاغوت
«آخرین جرمی که معاویه مرتکب شد این بود که فرزند رسوا و بیآبرویش را بر گردن مسلمانان سوار کرد و دست او را در بازی با دین و دنیای مردم باز گذارد و از این خلف پلید، جنایاتی همچون: واقعه عاشورا و قتل عام حره و سنگباران کعبه سر زد.
این آخرین جرم و جنایت معاویه بود که با سرآغاز جرائم دوران حکومتش، تناسبی به تمام داشت و در فاصله میان آن سرآغاز و این سرانجام، بقدری شرارتها و جنایتها و جرمهای وی متراکم و فشرده بود که آدمی به شگفت میآید که چگونه این دوران چند ساله توانست آن را در خود بگنجاند و چگونه اجتماع توانست آن را تحمل کند؟! این فشار و شکنجه اگر بر عمر جهان و میان همه جهانیان هم تقسیم میشد، باز طاقت فرسا بود و میتوانست دنیا را به جهنمی سوزان تبدیل سازد.
به هر حال مهم این است که حوادث بعدی تماما خط مشی امام حسن را تفسیر کرد و روشن ساخت مهمترین هدف امام حسن (ع) آن بود که نقاب از چهره این طاغوتهای زمان بردارد و از تعبیر شدن خوابی که پیامبر دیده بودند، جلوگیری کند و این منظور بطور کامل برآورده شد، ماسک از صورت دزدان افتاد و کوس رسوایی بنی امیه بر سر بازارها زده شد و خدا را بر این نعمت سپاس به برکت این تعبیر بود که برادرش سیدالشهدا توانست آن انقلاب بزرگ را که روشنگر حقیقت و عبرتبخش خردمندان بود، بهوجود آورد.
این هر دو برادر دو روی یک رسالت بودند که وظیفه و کار هر یک در جای خود و در اوضاع و احوال خاص خود از نظر اهمیت و هم از نظر فداکاری و از خودگذشتگی درست معادل و هموزن دیگری بود. حسن از جان خود دریغ نداشت و حسین در راه خدا از او با گذشتتر نبود او جان خود را برای جهادی صامت و آرام نگاه داشت و چون فرصت و وقت موعود فرا رسید، شهادت کربلا پیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود.
از نظر خردمندان صاحبنظر، روز ساباط امام حسن به مفهوم فداکاری بسی آمیختهتر است تا روز عاشورای امام حسین زیرا امام حسن در آن روز در صحنه فداکاری، نقش یک قهرمان نستوه و پایدار را در چهره مظلومانه یک از پا نشسته مغلوب، ایفا کرد. شهادت عاشورا به این دلیل در مرتبه نخست، حسنی بود و سپس حسینی که حسن شالوده آن را ریخته و وسائل آن را فراهم آورده بود.
پیروزی قاطع امام حسن متوقف بود بر اینکه با صبر و پایداری حکیمانهاش، حقیقت را بیپرده آشکار کند و در پرتو این روشنی بود که امام حسین توانست به آن نصرت و پیروزی پرشکوه ابدی نائل آید تو گویی آن دو گوهر پاک بر این خط مشی همداستان شده بودند که: نقش صبر و پایداری حکیمانه از آن حسن باشد و نقش قیام از آن حسین تا از این دو نقش، یک تاکتیک کامل با هدف و منظور واحدی بوجود آید.
پس از این دو حادثه حادثه ساباط و حادثه عاشورا مردم وقتی به قضایا نظر افکندند در گروه امویان، عصبیت جاهلی زشت و پلیدی مشاهده کردند آنچنان که اگر همه عصبیتهای فرومایه و ظالمانه بهم آیند، از نظر ایجاد مخاطره برای اسلام و مسلمانان از آن کمتر باشند.
مردم، امویان را همچون بوزینگانی یافتند که بر منبر رسول خدا بالا میروند و با امت اسلامی با دندانی چون غول و با پنجهای چون گرگ و با سیرتی چون عقرب روبرو میشوند. در آنان، همان چهره کریه موروثی را دیدند که تربیت اسلام از شرارت آن سر مویی نکاسته و مکارم محمدی از پستی و لئامت آن ذرهایی نپیراسته است.
همان جگرخوراگی روز احد است که کینههای ننگین اموی آن را به جلادی وحشیانه روز عاشورا تبدیل میکند و بهجایی میرسد که بکشتن حسین قانع نمیشود تا بدن او را نیز پایمال سم ستوران میسازد و بدین نیز اکتفا نمیکند تا بدن او را برهنه در بیابان سوزان، در گذرگاه وحوش زمین و مرغان آسمان میافکند و سر او و یاران و مردان خاندانش را بر سر نیزه تا شام میبرد و باز بدین همه راضی نمیشود تا آزادگان وحی یعنی دختران پیامبر مکرم را همچون اسیران در شهرها میگرداند.»
ادامه دارد...