سمینار مجازی «معرفت دینی در نگاه علامه جعفری»، امروز، یکشنبه 25 آبانماه، با سخنرانی حجج اسلام سیدسلمان صفوی، قادر فاضلی، سیدمحمد ثقفی، حمید پارسانیا، سیدمحمد رضا لواسانی و نیز سیدجواد میری برگزار شد. در ادامه متن سخنان سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را میخوانید که با موضوع «معرفت دینی در خوانش علامه جعفری» ایراد شده است:
پرسش اصلی من معطوف بر این مفهوم است که معرفت دینی در خوانش علامه جعفری چیست؟ علامه جعفری بالغ بر 15 جلد تفسیر بر مثنوی داشت و 27 جلد تفسیر هم بر نهجالبلاغه نوشته بود. در کنار اینها نیز کتب بیشماری به رشته تحریر درآورد. اگر آثار ایشان را تورق کنیم و مورد بازخوانی قرار دهیم، در جایجای آن بحث از مفهوم دین و معرفت دینی و اساساً اینکه مقوم معرفت چیست و مولفههای اصلی معرفت چیست را تبیین کرده است و اینکه چه نوع معرفتی را دینی مینامیم نیز صورتبندی نظری شده است.
حیات معقول؛ کلیدیترین مفهوم در آثار علامه جعفری
در خوانشی که من از آثار علامه در طول این 15 سال اخیر داشتهام، به این نتیجه رسیدم که شاید کلیدیترین مفهومی که علامه در کل آثار خود و در صورتبندی نظری خود به عنوان یک خدمت و ابداع انجام میدهد، مفهوم حیات معقول است که در یک کتاب کوچک با همین عنوان بحث کرده است و شاید مانیفست فکری علامه جعفری بعد از حدود 50 سال تحقیق و پژوهش همین مفهوم حیات معقول است که از آن مفاهیمی مانند جامعه معقول، مدیریت معقول، انسان معقول، اقتصاد معقول و سیاست معقول زاییده میشود و این کلیدیترین مفهومی است که علامه از خود به جای میگذارد. مفاهیم دیگری مانند فرهنگ مشترک بشری نیز دارد و بعد دوباره این مفهوم در ذیل صورتبندی حیات معقول قابل مفصلبندی نظری است.
علامه جعفری مفهوم معرفت دینی را در کتاب فلسفه دین تبیین کرده است. اما اثری که علامه جعفری از خود به جای گذاشته و میشود گفت اساس نظریه بنیادین علامه در آن صورتبندی شده، اما بسیار مورد غفلت قرار گرفته، کتاب «عرفان مثبت» است و شاید یکی از دلایلی که مورد غفلت قرار گرفته نیز نام و عنوان این کتاب است. کتاب را که تورق میکنیم، اینطور به نظر میآید که علامه دارد در مورد عرفان و تصوف و اهمیت و ضرورت و تعریف عرفان اسلامی بحث میکند و اینکه عرفان مثبت و بهجت روح از دیدگاه عرفا را تبیین میکند و چون در این ساحت گنجانده شده، بسیاری از محققان به این نکته توجه نکردهاند که در فصل ششم، علامه بحثی را مطرح میکند که عنوان آن را اصول معرفت و گردیدن گذاشتهاند و در آنجا زیرمجموعههای این بحث با عناوینی مانند ارتباطهای انسان با هستی، ارتباط با ابعاد، برخی مشکلات معرفت بشری، دفع یک توهم، شناختهای هفتگانه و ... آمده است.
نکته مهم این است که به نظر بنده هم عناوینی که در این بخش ششم انتخاب شده و هم جایگذاری این مطالب در کتاب عرفان اسلامی، قدری به صورت بنیادین رهزن است و ما را از بحث علامه دور میکند. بحثی که علامه در این کتاب انجام میدهد، مربوط به یک پرسش بنیادین است و آن پرسش در ساحت کنونی جامعه ایران، تمدن اسلامی، جایگاه اسلام و رویکردهایی که به معرفت اسلامی در سطح جهان داریم، در سطح جهانی و در رقابت با دستگاههای فلسفی، فکری و روشنفکری در جهان، این است که نوع خوانش علامه از مفهوم معرفت دینی چه کمکی به ما میتواند بکند که از این مفهوم و این رویکرد با عنوان انقلاب کوپرنیکی دوم یاد میکنم.
اهمیت کار علامه در معرفتشناسی چیست؟
کپرنیکوس در حوزه علم کهکشانها و کیهانشناسی، انقلابی ایجاد کرد و باعث شد که نوع نگاه بطلمیوسی که به مدت دو هزار سال بر روی تفکر بشر چمبره زده بود، تحت تأثیر قرار بگیرد. با حرکتی که کپرنیکوس در حوزه علم انجام داد، افق دید بشر در حوزه معرفت و جهانشناسی به سوی بینهایت گشوده شد. به نظر بنده کاری که علامه در حوزه معرفتشناسی انجام داده، افقی را پیشروی متفکران ایرانی گشوده است که اگر به این نکته توجه شود که فکر میکنم تا امروز توجه هم نشده، وارد یک چرخش کپرنیکوسی در حوزه شناخت و معرفت با رویکرد علامه جعفری خواهیم بود.
بحثهایی که در این چهاردهه در ایران یا در این شش دهه یا هشتاد سال اخیر که در زمینه مفهوم اسلامی کردن معرفت در آمریکا و اروپا و جهان اسلام رخ داده است، همگی اینها به نظر بنده عدم تعامل کلی و جامعنگر با مفهوم معرفت بشری داشتهاند و بسیاری از بحثهایی که در ذیل مفهوم اسلامیسازی معرفت رخ داده، تماماً ابتر مانده و ما را از معرفتهای بشری محروم کرده است. ما از فراوردههای تمدن غرب استفاده میکنیم، اما بنیانهای معرفتی آن را در ذهن و زبان خود مفهومینه نکردیم و با آنها مواجهه عقلی، معرفتی و وجودشناختی نداشتیم و 150 سال است که در حوزه معرفت یک مصرفکننده بیخاصیت هستیم و نتوانستیم راهی را به سمت افقهای نوین باز کنیم.
اما علامه جعفری مگر در مورد معرفت دینی چه گفته که فکر میکنیم این نوع خوانش میتواند بر روی نگرش و فهم ما تأثیر بنیادین بگذارد که ما را مستحق میکند که از مفهوم چرخش کپرنیکیِ دوم صحبت کنیم. علامه سوالی را مطرح میکند که بسیاری از نواندیشان دینی و ... مورد خطاب هستند و آن اینکه معرفت دینی اساساً چه نوع معرفتی است؟ سوال دوم اینکه منابع شناخت دین چه نوع منابعی هستند؟ وقتی صحبت از منابع شناخت دین میشود، بسیاری از علما به کتاب، سنت، عترت، اجماع و عقل استناد میکنند که اینها را منابع اصلی معرفت دینی میدانند.
اقالیمی که علامه در معرفتشناسی به تبیینشان میپردازد
البته برخیها به جای سنت از عترت استفاده میکنند و برعکس، اما این صورتبندی در بین شیعه و سنی به مثابه ثوابت گرفته شده است. جالب است که وقتی علامه به بحث معرفت دینی ورود میکند، با این صورتبندی مقولات معرفتی و مقوله معارف و مقوله معرفت و اندیشه را صورتبندی نظری و تئوریک نمیکند، بلکه میگوید ما چند اقلیم در حوزه معرفت انسانی داریم. یعنی انسان فارغ از اینکه دینی یا غیردینی است و فارغ از اینکه شرقی یا غربی است، در مواجهه با هستی چه نوع منابع شناختی میتواند داشته باشد و منابع شناخت انسان از وجود در آن گستره وسیعش دارای چه اقالیمی است.
بحث دروندینی و بروندینی و معرفت سکولار، غیرسکولار، لائیک، معرفت دینی، معرفت اسلامی و .... نیست و صورتبندی که از انسان و نوع مواجهه او با وجود و هستی میکند را دارد و میگوید انسان در مواجهه با هستی چه نوع امکانات معرفتی دارد. او برای اینکه امکانات معرفتی انسان را رصد و صورتبندی کند، از هفت اقلیم نام میبرد و اینها همه در کتاب عرفان اسلامی مطرح شده است و هفت اقلیم را بحث میکند. میگوید اولین اقلیم، اقلیم علمی است و اقلیمهای فلسفی، شهودی، اخلاقی، حکمی، عرفانی و مذهبی نیز اقالیم دیگر هستند.
جالب است که دالهای هرکدام از این اقالیم را یک ساحت از وجود انسان میداند و میگوید دال اصلی اقلیم علمی تجربه و حس است و انسان بر اساس تجربه و حسش در طی تاریخ بشری به نتایجی میرسد که اینها آرام آرام صورتبندی علمی با دال مرکزی، تجربه به انسان میدهد و انسان درمییابد که برای اینکه بتواند از زمین فاصله بگیرد، باید چه کارهایی را انجام دهد. میگوید در یک اقلیمی انسان در مواجهه با هستی از منظر علمی جهان را میبیند و این بخشی از ساحت وجودی انسان است.
همچنین برای نمونه، در اقلیم اخلاقی، ایشان میگوید که نوع مواجهه انسان یا دیالکتیک خُلق و خَلق در صحنه زندگی به انسان بینشی میدهد که وقتی انسان متخلق به نیکیها میشود و از بدیها دوری میکند و رویکردش نسبت به جهان خلقت رویکرد اخلاقی میشود، در صحنه عمل به معرفت میرسد. یعنی اخلاق به او نوعی بینش میدهد یا چشم دل را باز میکند که این نیز بخشی از وجود انسان است. علامه از یک مبحث دیگر نیز بحث میکند که نام آن اقلیم را حکمی میگذارد که در این اقلیم صرفاً برهان، شهود یا اخلاق مطرح نیست، بلکه حکمت به مثابه نوعی از معرفت اعطایی تلقی میشود که این نوع معرفت نوعی بصیرت میدهد که فراروی بصیرت برهانی و شهودی است و به انسان داده میشود.
معرفت دینی چطور به دست میآید
اگر انسان بتواند به این معارف هفتگانه به صورت منسجم پی ببرد و آنها را در کنار هم قرار دهد و بتواند یک ترکیب سنتزیافته را انجام دهد و این اقالیم کنار هم قرار بگیرند، برآیند آنها معرفت دینی است، نه اینکه معرفت دینی از کتاب و سنت و اجماع و عقل به دست آید. این اقالیم هفتگانه وقتی در کنار هم ترکیب شدند، برآیند آنها معرفت دینی خواهد شد. در این نوع خوانش بحث از معرفت سکولار، غربی، فلسفه، فلسفه اسلامی و ... به میان نمیآید. بلکه معرفت بر اساس دالهای بنیادین هر کدام از صورتها و آن اقالیم تعریف میشود، نه بر این اساس که شرقی هستند و یا غربی.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام