به گزارش کارگر آنلاین، صبح نوزدهم آذرماه یک معلم بازنشسته راهی دادسرای جنایی تهران شد تا از اعضای یک شرکت هرمی که پسرش را گروگان گرفته و او را تا یک قدمی مرگ کشانده بودند شکایت کند.
این مرد به قاضی مصطفی واحدی، بازپرس شعبه یازدهم دادسرا گفت: ما ساکن یکی از شهرهای شرق کشور هستیم. پسرم سجاد به تازگی لیسانس کامپیوترش را گرفته و در جست و جوی کار بود که یکی از دوستانش با او تماس گرفت و گفت یک شرکت معتبر در تهران نیاز به نیرو دارد. او میگفت که این شرکت مهندس کامپیوتر با مدرک لیسانس استخدام میکند و پسرم که خوشحال شده بودم وسایلش را جمع کرد و راهی تهران شد.
وی ادامه داد: 10روز قبل او به پایتخت آمد و در این مدت هر بار که با او تماس میگرفتیم نمیتوانست به خوبی صحبت کند. از لحن و صدایش مشخص بود که از کارش راضی نیست و اتفاقی بدی برایش افتاده است تا اینکه صبح 16آذرماه برای خواهرش پیامی فرستاد و گفت که جانش در خطر است. او لوکیشنی برای دخترم ارسال کرد و بعد از آن هرچه با موبایلش تماس گرفتیم جوابمان را نداد.
پدر سجاد گفت: ما که نگران شده بودیم راهی تهران شدیم. طبق لوکیشن به کوچهای در غرب تهران رسیدیم، اما نمیدانستیم که پسرم در کدام خانه است. درحالیکه مشغول جست و جوی خانه به خانه بودیم، ناگهان موبایلم زنگ خورد. مردی جوان پشت خط بود که از ما خواست فورا به آدرسی که او میگوید برویم. آدرسی که میگفت در همان نزدیکی بود و خودمان را به مقابل ساختمانی رساندیم که یک آمبولانس مقابلش بود. امدادگران اورژانس در حال انتقال پسرم به بیمارستان بودند. او وضعیت خوبی نداشت و میگفت افرادی که ساکن طبقه دوم هستند، او را در خانه حبس کرده بودند و پسرم برای فرار از آنجا مجبور شده از پنجره خودش را به خیابان پرت کند.
کنجکاوی مرد همسایه
با شکایت معلم بازنشسته، مأموران در ابتدا راهی خانه مورد نظر شدند اما کسی در طبقه دوم نبود. بررسیها نشان میداد که چند نفر آنجا را اجاره کرده بودند، اما همزمان با سقوط پسر جوان، خانه را تخلیه کرده و رفتهاند. در ادامه مأموران به تحقیق از یکی از ساکنان طبقه سوم پرداختند. او گفت: 2 ماهی بود که در طبقه دوم ساختمان افرادی ساکن شده بودند که رفتارشان مرموز بود. آدمهای زیادی به آنجا رفتوآمد داشتند تا اینکه روز حادثه صدایی از طبقه دوم شنیدم. کنجکاو شدم و به کنار پنجره رفتم. دیدم پسری جوان از طبقه دوم به پایین افتاده است. فورا به پایین رفتم و دیدم که ساکنان طبقه دوم قصد دارند او را که زخمی و مجروح بود به زور سوار ماشین کنند و با خودشان ببرند. من هم فریاد کشیدم و سر و صدا راه انداختم و آن افراد که ترسیده بودند جوان مجروح را رها کرده و متواری شدند. من هم به اورژانس زنگ زدم و از پسر مجروح شماره موبایل پدرش را گرفتم و او را هم در جریان قرار دادم.
فرار از اسارتگاه
پسر جوان که به بیمارستان منتقل شده بود تحت درمان قرار گرفت و پس از بهبودی راهی دادسرای جنایی تهران شد که از اعضای شرکت هرمی شکایت کند. او توضیح داد: با تماس دوستم که میگفت کار مناسبی برایم پیدا کرده، راهی خانهای در غرب تهران شدم. روز اول فکر کردم ساکنان آنجا دکتر و مهندس هستند و من باید کارهای مربوط به آی تی و کامپیوتر را انجام بدهم، اما روز بعد متوجه شدم که آنها اعضای یک شرکت هرمی هستند. از همان روز اول تصمیم به فرار گرفتم و حتی به دروغ گفتم که کرونا گرفتهام، اما توجهی نکردند و اجازه خروج نداد. آنها مرا در خانه حبس کردند و میگفتند که باید با دوستانم تماس بگیرم و به بهانه پیدا کردن کار، آنها را به تهران بکشانم و عضو شرکت هرمی کنم. آنها خواسته بودند که روزی 5زیر مجموعه پیدا کرده و آنها را مجبور کنم که با واریز پولی عضو این شرکت شوند. اما من در همه این روزها به فکر فرار بودم تا اینکه روز حادثه از حواس پرتی یکی از اعضا که مراقب من بود استفاده کردم و پیامی برای خواهرم فرستادم و بعد به سمت پنجره رفتم که در همین هنگام یکی از گروگانگیران متوجه شد و مرا هل داد و به بیرون پرت شدم.
پس از شکایت مهندس 27ساله، بازپرس جنایی دستور شناسایی و بازداشت اعضای شرکت هرمی را صادر کرد.