کارگرآنلاین: کرم پسر خانواده روی سجاده نشسته و قرآن می خواند و به تسبیح می پردازد و در آن سو، کمی آن طرف تر پدر دعای ربانی می خواند: ای پدر ما که در آسمان هایی، نام تو مقدس باد... .

وقتی کرم پانزده ساله بود و از کنار مسجدی می گذشت، صدای قرآن را که شنید، احساس آرامش کرد. کرم وارد مسجد شد و چند سؤال از روحانیان مسجد پرسید و پاسخ های قانع کننده ای گرفت. در همانجا شهادتین گفت و به خانه بازگشت.

وقتی کرم مسلمان شد، همه فامیل های دور و نزدیک با آنها قطع رابطه کردند، جز خانواده کوچک خودشان؛ خانواده عمو فائز.

کرم بعد از آن با یک دختر مسلمان ازدواج می کند و صاحب دو فرزند می شود، به نام های محمد و سلما که با هم در خانه عمو فائز زندگی می کنند.

مریم دختر عموی کرم نیز مسلمان شده است. او در نوجوانی به اسلام گروید؛ اما خانواده اش او را مجبور به ازدواج با یک مرد مسیحی اهل رم کردند.

مریم می گوید: نتوانستم با او زندگی کنم و طلاق گرفتم. الآن هم با یک مرد مسلمان ازدواج کرده ام. او مرا بسیار دوست دارد و همه اسباب گرانقیمتش را فروخت تا برای من خانه ای بخرد؛ اما من به او گفتم، می خواهم در خانه عمو فائز زندگی کنم. او نیز پذیرفت و ما اکنون با هم زندگی می کنیم و در کنار هم خوشبختیم.