کارگرآنلاین: برای یک زن خانه دار خیلی سخت است که روزی از طرف خانواده اش مورد حمایت مالی قرار نگیرد و تک و تنها در این دنیای پرفراز و نشیب بخواهد مخارج زندگی و همسر معتادش را تامین کند و ...
زن 31 ساله در حالی که دستانش می لرزید و آشفتگی سراسر وجودش را فراگرفته بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: در این مدت 11 سال زندگی مشترک هیچگاه آسایش و آرامشی ندیدم. خودم نیز در یک خانواده پرجمعیت و کم درآمد به دنیا آمدم که مادرم ما را با یک نان بخور و نمیر بزرگ کرد و به خانه بخت فرستاد. همسرم در جلسه خواستگاری از هنرهایش تعریف می کرد ومیگفت: به شغل جوشکاری مشغول است و در حرفه گچ کاری و سیمان کاری نیز تبحر دارد. من هم با خودم اندیشیدم بالاخره دیوار مرد بلند است اگر این کار نشد به سراغ کار دیگری می رود و می تواند یک زندگی ساده را تامین کند. با برگزاری مراسم عقد و عروسی ساده زندگی زیر یک سقف را با پرویز شروع کردم چند ماه از شروع زندگی مشترکمان نگذشته بود که پرویز بیکار شد ولی باز هم امید داشتم که به یک کار دیگر مشغول می شود اما غافل از این که همسرم مرد کار نبود و به دنبال خوش گذرانی با دوستانش می رفت. با کمک همسایه ها و با هزار مشقت و بدبختی در یک کارگاه کاری پیدا کردم و پرویز مشغول کار شد تا این که مدتی بعد به دلیل اعتیادشدید به مواد مخدر نتوانست کار کند و از آن جا نیز او را اخراج کردند. با داشتن دو فرزند و اجاره خانه درمانده شده بودم و از سوی خانواده ام نیز هیچ کمکی به ما نمی شد چرا که پدرم کارگر ساده ای بیش نبود و دیگر نمی توانست خرج و مخارج من و فرزندانم را تامین کند.
روزها به همین ترتیب سپری می شد. یک روز در خیابان حیران و سرگردان قدم می زدم که به در مغازه ای رسیدم یک لحظه به ذهنم خطور کرد که از غفلت فروشنده استفاده و چند قطعه از وسایل داخل مغازه را سرقت کنم و با ترس و لرز این کار ناپسند را انجام دادم و از مغازه بیرون آمدم.
روز بعد نیز باز هم به آن محل رفتم و هنگامی که فروشنده سرش شلوغ شد چند قطعه از بدلیجات روی میز را داخل کیفم گذاشتم و همین که خواستم از مغازه بیرون بیایم فروشنده متوجه سرقت شد و ... روز قبل نیز فروشنده به وسیله دوربین های مداربسته مغازه اش مرا شناسایی کرده و زیر نظر گرفته بود تا این که امروز توسط ماموران کلانتری دستگیر شدم .
منبع: رکنا