حتی اگر حرف نزند، بازهم به چهره اش میخندیم؛ به آن چشمها و صورت درشت و صدای بم و جنوبی اش. خیلی زود فهمیدیم که در کنار مربیگری فوتبال کمدین خیلی خوبی است، چون صدای قهقهههای خبرنگاران در کنفرانس خبری به جای دعواومرافعه بلند میشد.
برای همین او تنها کسی بود که روزگاری دلمان میخواست مصاحبههای بعد از بازی اش را ببینیم، تحلیل هایش را بشنویم و واکنش هایش به اتفاقات ریزودرشت غیرفوتبالی را نظاره کنیم. او هم انصافا هرجا بود، چیزی کم نمیگذاشت. حتی موقع باخت هم انگار عین خیالش نبود و به جایش برایمان استندآپ کمدی اجرا میکرد. از آن به بعد راهش به عنوان میهمان ویژه به صداوسیما باز شد و در قامت یک کمدین به تلویزیون آمد و پیش کسوت فوتبال هم محسوب میشد. با اینکه بیشتر شوخی هایش زننده نبود و نیست و خانواده هم میتوانند با آن بخندند، معلوم نیست چرا در این چندسال و پررنگ شدن حضورش در برنامههای مختلف به تمسخر ظاهر و قیافه آدمها رو آورده است.
مثلا او یک بار در برنامه رضا رشیدپور شروع کرد به دست انداختن رضا عنایتی؛ اینکه بینی بزرگ، قد بلند و وزن زیادی دارد و... بعدش هم خیلیها واکنش نشان دادند که اخلاقی نیست ویژگیهای ظاهری آدمها را مسخره کنیم، حتی اگر آن شخص واکنشی نشان ندهد. در همان برنامه البته یک شوخی دیگر هم با علیرضا فغانی، داور سرشناس فوتبال، کرد. رشیدپور وقتی از کریمی پرسید این داور تو را یاد چه چیزی میاندازد، گفته بود: شیر سماور! کریمی حتی زمانی که مربی تیم پیکان بود، به بازیکن سیاه پوست تیمشان حرف ناجوری زد و او را «آدم خوار» خواند. این حرفها و شوخیها شاید در وهله اول خیلی خنده دار و عادی جلوه کند، ولی راستش میتواند مبدأ حرفهای ناجورتر و بدتر شود که میتوانیم آن را در جامعه ببینیم؛ حرفهایی که برنامههای زنده تلویزیون را به برنامههای ضبطی و تقطیع شده تبدیل کرده است.
تیم ملوان یا تیم معلولان ذهنی؟
آنچه در بین کاربران فضای مجازی با عصبانیت دست به دست میشود، قطعهای از تاک شو اینترنتی «شب آهنگی» با اجرای حامد آهنگی است که فیروز کریمی میهمان برنامه اش شده بود. او آنجا در پاسخ به ادعای آهنگی که در گذشته بازیکن رده نوجوانان تیم ملوان بندر انزلی بوده است، گفت: «تیم معلولان دیگه؟» همه میخندیدند و آهنگی از خنده مرده بود. کریمی حتی در ادامه با این ادعای آهنگی که بازیکن خیلی خوبی هم بوده است، او را عضو تیم معمولان ذهنی دانست و کار را بدتر کرد.
شاید در ظاهر این شوخی آن قدرها که کاربران میگویند زشت و زننده نباشد. حتی خیلی هایشان نوشته بودند زیادی سخت گیرانه است، اما به یقین فیروز کریمی و بقیه شخصیتهای شناخته شده وقتی جلو دوربین یک برنامه پربیننده مینشینند، یک چیز را باید خوب بفهمند؛ دست انداختن اقلیتها و آنهایی که در جامعه سهم اندکی دارند و کسی برای مشکلاتشان آن قدرها دل نمیسوزاند، کاری اخلاقی نیست. شوخی کردن با کسانی که برای بدیهیترین فعالیتهای روزمره شان با مشکلات خیلی زیادی دست وپنجه نرم میکنند، خنده دار نیست، زیرا همین شوخیها میتواند موجی از نفرت را بین آنها ایجاد کند و احساس کنند حتی رسانه هم دنبال دست انداختن آن هاست.
کریمی چه بسا از این بابت غرض خاصی نداشته است، ولی باید بیشتر از اینها مراقب حرف زدنش و به فکر تمام اقشار جامعه باشد. او و چندتن دیگر از پیش کسوتان جامعه همین چندوقت پیش در برنامه «خندوانه» نویسندهها را قشر بیکار و بیعار توصیف کرده بودند که با واکنش شدید و محکم نویسندهها روبه رو شد، آن قدرکه رامبد جوان ناچار شد عذرخواهی کند. اما مسئله اصلیتر اینجاست که چرا فیروز کریمی این همه به برنامههای مختلف دعوت میشود؟ آیا این به دلیل تعدد برنامههای گفت وگومحور نیست؟ آیا این حرفهای نابجا و شوخیهای عجیب وغریب از زیاد حرف زدن نمیآید؟
میهمانها تکراری، برنامهها تکراری، حرفها تکراری
خیلیها میگویند این حجم از حاشیه در برنامههای اینترنتی نباید اتفاقی باشد و شاید کلکی در کار است و عدهای آگاهانه به انتشار و شوردادن فضا تلاش میکنند، اما کافی است به فهرست میهمانهای برنامههای گفت وگورمحور نگاهی بکنیم؛ هم مجریها تکراری اند و هم میهمان ها.
در آغاز پخش برنامههای گفت وگومحور چنین ادعا میکردند که قرار است میهمانانی را دعوت کنند که تابه حال در هیچ برنامهای حضور نداشتند، اما این موضوع خیلی زود رنگ باخت و ما شاهد حضور تکراریترین آدمها و شنیدن تکراریترین حرفها بودیم. نتیجه این حضور پیاپی، شنیدن چنین حرفهایی است. آدمها بالأخره یک جایی حرفها و خاطره هایشان تمام میشود و ناچار میشوند حرفهای سخیفی بزنند. ناچارند به حاشیه بپردازند و دیگران را مسخره کنند و کار دست یک برنامه بدهند. از آن طرف، مجریان چنین برنامههایی هم بدشان نمیآید میهمانانشان را وارد حاشیه کنند تا خودشان و برنامه شان بیشتر دیده شوند؛ آن هم دیده شدن به قیمت ناراحتی و مسخره کردن دیگران.