عکسهایی که از نیروهای بیمارستانها در این روزها منتشر میشود، درست مانند زمان دفاع مقدس است. آن زمان شاهد رزمندهای بودیم که پیشانی فرزندش را میبوسید و به خط مقدم میرفت و حالا پرستاری را میبینیم که حتی ترس بوسیدن فرزندش را دارد و به جنگ با کرونا میرود. بعضی از ما این روزها حتی از شنیدن اسم این بیماری هم خسته شده ایم پس کسانی که صبح تا شبشان را با بیماران کرونایی میگذرانند و در معرض خطر هستند، چه؟ خستگی برایشان در آن لباسها چه معنی دارد؟ پرونده امروز زندگیسلام، شامل گفت وگو با یک زوج پرستار بابلی است که کودک دو سالهشان را به مادر بزرگش سپردند و با هم به جنگ با کرونا رفتند و گپوگفتی با دختر 10 ساله اصفهانی که سرطان خون و کرونا را با هم شکست داده است.
تا شکست کامل کرونا در بیمارستان میمانیم
گفتوگو با زوج پرستاری که فرزند 2 سالهشان را خانه مادربزرگش گذاشتهاند تا زمان بیشتری در خدمت بیماران کرونایی باشند
پسر دو سالهای، دو ماه است که با مادربزرگش زندگی میکند. پدر و مادر این پسر میتوانستند تصمیم بگیرند که فقط یکی وارد خطمقدم مبارزه با کرونا بشود اما ترجیح دادند بیمارستان رجایی بابل را خانه دومشان کنند. «محمد رضایی» و «مریم نجفی»، قهرمانهایی هستند که شاید همیشه در این لباسهای پرستاری گمنام بمانند اما زحماتشان، از ذهنهای مردم پاک نخواهد شد. در ادامه، گفتوگویی با این زوج داشتهایم که خواهید خواند.
نمیخواهیم خانوادههای بسیاری داغدار شوند
«محمد رضایی»، 32 ساله، کادر بخش جراحی قلب بیمارستان روحانی در بابل از شرایط کار در این روزها و تصمیم سختشان برای دوری از تنها فرزندشان میگوید: «شنیدن خبر اینکه کرونا به ایران آمده و چند نفری را مبتلا کرده، برای همه ما سخت بود. شرایط کار من و همسرم هم به دلیل حضور پسرم در زندگیمشترکمان با چند سال قبل فرق داشت. استرس درونی کادر پزشکی و پرستاران را حس میکردم اما نیرویی در درونم باعث می شد تا به بقیه دلداری بدهم به خصوص همسرم که حس مادریاش، استرس بالایی را به او وارد میکرد. به او گفتم فکر کند که یکی از اعضای خانوادهمان به این بیماری مبتلا شده و با توجه به اینکه دارویی برای درمان وجود ندارد، تنها پرستاران می توانند به او کمک کنند تا حالش بهبود یابد. گفتم اگر ما برای کمک کردن حاضر نباشیم، خانوادههای بسیاری داغدار میشوند. حرفهایم باعث شد تا دلش قرص شود و با انرژی کارمان را شروع کنیم.»
داییام را به خاطر کرونا از دست دادم
آقای رضایی در ایام عید ،یکی از نزدیکان خود را به خاطر کرونا از دست داده و در این باره برایمان، اینگونه توضیح میدهد: «روزهای اول عید بود که داییام به بیمارستان مراجعه کرد و علایم کرونا را داشت. با مثبت بودن آزمایشش در بیمارستان، بستریاش کردیم. ترس زیادی از بیماری داشت و مدام میگفت که این ویروس کشنده و خطرناک است. به مرور حالش بد و بدتر شد و ما او را 13 فروردین از دست دادیم. 43 سال داشت و برایم باورپذیر نبود که چقدر راحت در عرض چند هفته یک بیماری میتواند با از پا در آوردن یک نفر، خانوادههای زیادی را داغدار عزیزانشان کند. با فوت داییام، انرژیام برای سخت و مداوم کار کردن بیشتر شد. میخواهم تا حد ممکن نگذارم کسی عزیزش را از دست بدهد و به سوگش بنشیند اما این هدف، به تنهایی با تلاش من و همکارانم محقق نمیشود. این خود مردم هستند که باید زنجیره انتقال بیماری را با در خانه ماندن قطع کنند. اگر هر کسی تصور این را داشته باشد که چند هفته قبل میتوانست با رعایت یک سری نکات، خانوادهاش را در کنارش ببیند اما حالا محروم است، مشکلات ما تا حد زیادی حل خواهد شد.»
رمز شکست کرونا داشتن روحیه است
«مریم نجفی» متولد 1364 است و سال 1395 با آقای رضایی ازدواج کرده است. خانم «نجفی» همچون دیگر پرستاران، این روزها با تعداد زیادی از بیماران کرونایی و همراهانشان ارتباط دارد. او از حالوهوای گفتوگو با آن ها میگوید: این روزها بین من و بیماران یا همراهانشان یک رابطه احساسی برقرار میشود و دلم میسوزد برای بیمارانی که میتوانستند مانند دیگر افراد بیرون بیمارستان صحیح و سالم کنار خانوادهشان باشند اما گرفتار شدهاند. همین رابطه احساسی باعث می شود وقتی بیماری فوت میکند، بسیار غمگین شوم. نکته مهم، ترس بیش از حد بعضی از مردم بعد از کرونایی شدن است. استرس، سیستم ایمنی را ضعیف میکند و از طرفی سطح روحیه را پایین میآورد. ما یک جوان مبتلا به کرونا داشتیم ، زمانی که بستری شد، امیدی به زنده ماندنش نداشتیم اما خودش روحیه خوبی داشت و بر خلاف باور ما توانست بیماری را شکست دهد و از بیمارستان مرخص شود. بر خلاف این موضوع فرد دیگری را داشتیم که با پای خودش در بیمارستان بستری شد اما با فکر اینکه کرونا قطعا کشنده و خطرناک است، فوت کرد و تسلیم بیماری شد. پس باید در ابتدا مراقب باشیم که بیمار و گرفتار این ویروس نشویم اما اگر بیمار و مبتلا شدیم با تمام توان و نیرو به جنگ با او برویم و مانند بیشتر افرادی که مبتلا و خوب شدند ،کرونا را شکست دهیم.»
از بوسیدن فرزندم، محروم شدم
خانم نجفی درباره سختیها و مشکلات دیدار با فرزندش هم میگوید: «خانه خودمان شده محلی برای شستوشوی لباسهای فرم و استحمام. بنابراین پسرم را به خانه مادرشوهرم بردیم و ساعات خیلی کمی از روز، در کنارش هستیم. پسرم قبلا خیلی به شوهرم وابسته بود به حدی که گاهی در زمان نبودن پدرش به خاطر او، گریه میکرد اما این روزهایی که هر دوی ما را کمتر میبیند، به من هم وابسته شده و حس میکنم که خیلی دلش برایم تنگ شده است اما چیزی به من نمیگوید. برای لحظات کوتاهی هم که من و پدرش او را میبینیم، باید حواسمان باشد که فاصله را رعایت کنیم، در آغوشش نگیریم و نبوسیماش. از بوسیدنش هم محروم شدهایم. گاهی او خیلی بیتابی می کند اما چارهای نیست و به خاطر خودش، نباید بغلش کنیم. من حدود یک ماهی است که مادرم را ندیدم حتی برای تبریک عید هم به دیدارش نرفتم و خیلی دلتنگش هستم اما در حال حاضر، امید به بهبودی مردم مسئلهای است که به من و شوهرم نیرو میدهد و باعث ماندنمان در بیمارستان شده است. به امید خدا تا شکست کامل کرونا در بیمارستان خواهیم ماند.»
کار کردن با لباس مخصوص کرونا خیلی سخت است
خانم نجفی مادری دلسوز و شجاع است که این روزها با تعداد زیادی از بیماران کرونایی در ارتباط است. او درباره سختیهای کارشان در این روزها میگوید: «پوشیدن لباسهای مخصوص کرونا اصلا راحت نیست. الان شاید کمی عادت کرده باشیم اما حتی تصور اینکه یک لباس بسته پشمی با 6 تا7 لایه دستکش و چند لایه ماسک و کلاه و چکمه بپوشیم به طوری که فقط چشمانمان معلوم باشد، سخت است اما برای بهبود حال عزیزانمان و همراهیشان، این سختی را به جان خریدیم. من و همسرم و تمامی کادر درمان در روزهای اول پوشیدن فرم مخصوص، چند کیلویی لاغر شدیم و بعد از اتمام کارمان، متعجب به لباسهای خیسی که زیر فرم میپوشیدیم، نگاه میکردیم. در روزهای اول بیماری، امکانات بیمارستان کم بود که استرسمان را تشدید میکرد اما با گذشت زمان لباس فرمهایی ارسال شد که نازکتر از قبل بود و دیگر پشمی نبود و شرایط کارمان را تا حدی راحت تر کرد. بعد از اینکه اعلام شد کفشها هم منبع ناقل این بیماری هستند، چکمه پوشیدیم که این پوشش باعث خستگی بیشتر و کمردرد تمامی نیروهای زحمتکش می شود اما چاره دیگری نداریم.»
منبع: خراسان