متهم پرونده در حالی بازداشت شده است که پسرش از همان ابتدا فرار کرد و مأموران هم نتوانستند ردی از او به دست بیاورند. این درگیری به دلیل گمشدن کفشهای مقتول اتفاق افتاد و منجر به تشکیل پرونده خونینی شد.
سال ۹۴ به دنبال وقوع درگیری خونین در جشن عروسی مأموران به محل اعزام شدند. به پلیس خبر رسیده بود دعوا میان میهمانان جشن عروسی بالا گرفته و یکی از میهمانان به نام پیمان زخمی و به بیمارستان منتقل شده است.
پیمان که از ناحیه سر آسیب دیده بود، تحت عمل جراحی قرار گرفت اما چند روز بعد به خاطر خونریزی مغزی جان سپرد. با مرگ پسر جوان مأموران پلیس به بازجویی از میهمانان جشن عروسی پرداختند. در آن بین مشخص شد پیمان به خاطر گمشدن کفشهایش در جشن عروسی با یک پدر و پسر به نامهای بهرام و بهروز درگیر شده بود.
با افشای این ماجرا پلیس به ردیابی پدر و پسر پرداخت و توانست بهرام 57ساله را بازداشت کند؛ اما پسر وی به مکان نامعلومی گریخته بود و پلیس نتوانست ردی از بهروز به دست بیاورد.
یکی از شاهدان به مأموران گفت: ما در مراسم عروسی بودیم که یکباره مقتول داد و فریاد کرد. او پدر و پسر جوان را متهم به دزدی کرد و میگفت آنها کفشهایش را سرقت کردهاند اما این پدر و پسر زیر بار نمیرفتند. بعد از این ماجرا بود که پدر و پسر از محل دور شدند اما بعد نمیدانم چه اتفاقی افتاد که آنها برگشتند؛ البته من پدر خانواده را ندیدم و فقط پسر را دیدم. یکباره درگیری بالا گرفت و مقتول ضربه خورد. ضربهای که وارد شد به سرش برخورد کرد بههمینخاطر هم از حال رفت. ما بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم و من دیگر متوجه نشدم بهرام و بهروز کجا رفتند چون ما به فکر این بودیم که دوستمان را نجات دهیم. با شکایت اولیایدم و در حالی که شش سال از این ماجرا گذشته و پلیس ردی از پسر جوان به دست نیاورده بود، برای او و پدرش به اتهام مشارکت در قتل کیفرخواست صادر و پروندهشان به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی به پرونده، اولیایدم درخواست دیه را مطرح کردند. مادر قربانی گفت: پسرم آن شب به جشن عروسی رفته بود اما کفشهایش در جشن عروسی دزدیده شد و بههمینخاطر با پدر و پسر درگیر شده بود. پدر و پسر بیرحم با آجر و چوب به سر پسرم زدند و گریختند. حالا شش سال از این ماجرا گذشته و پلیس هنوز ردی از پسر جوان به دست نیاورده است. اگرچه داغ پسرم را هنوز در دل دارم اما حاضرم با دریافت دیه از خون پسرم گذشت کنم. من میدانم ضارب پسرم بهروز است و نمیخواهم پدر و مادر او هم داغدار باشند؛ اما از اینکه خودش را مخفی کرده است خیلی ناراحتم. او باید بازداشت شود و تاوان کاری را که کرده است، پس بدهد. سپس بهرام در جایگاه ویژه ایستاد و منکر مشارکت در قتل شد.
او گفت: من و پسرم آن شب به جشن عروسی رفته بودیم اما پیمان به خاطر گمشدن کفشهایش شروع به داد و فریاد کرد. او به من و پسرم مظنون شده بود و میگفت ما کفشهای نو او را دزدیدهایم. ما سعی کردیم او را آرام کنیم. پیمان دستبردار نبود و فحاشی میکرد. بههمینخاطر دعوا میان ما بالا گرفت. من که عصبانی شده بودم جشن عروسی را ترک کردم و از حیاط بیرون رفتم؛ اما چند دقیقه بعد وقتی به آنجا برگشتم، دیدم پیمان خونین روی زمین افتاده است. من هیچ ضربهای به او نزدم و بیدلیل بازداشت شدم. همه دیدند که من ضربه نزدهام اما چون پسرم نیست من را بازداشت کردند.
متهم ادامه داد: من خودم ندیدم که پسرم ضربهای به مقتول زده باشد. در آن دعوا چند نفر شرکت داشتند و من نمیدانم چه کسی پیمان را زده است. متهم درباره اینکه پسرش کجاست گفت: من نمیدانم پسرم کجاست. او با من و خانواده در تماس نبود. ولی فکر میکنم شخص دیگری پیمان را زده باشد و پسرم هم ضارب نیست.
با پایان دفاعیات متهم، قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.