امیر سرافراز ارتش، جانباز شهید کاظم اسکندری متولد سال ۱۳۴۷ در شهر همدان دیده به جهان گشود. وی از جانبازان قطع نخاعی ۷۰ درصد بود که در مرداد سال ۱۳۶۶ به علت اصابت ترکش به درجه عظیم جانبازی نائل آمد.
این شهید گرانقدر بعد از تحمل ۳۳ سال رنج و مشقت، سرانجام در ۱۲ دی ۱۳۹۹ (شب سالگرد سردار دلها) به دیدار معبود و همرزمان شهید خود شتافت. این فرمانده گرانقدر جبهه سالها قبل نیز درجه سرتیپی افتخاری را از دستان مبارک فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خامنهای دریافت کرده بود.
در همین راستا خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس با هاجر رفیعی همسر شهید کاظم اسکندری گفتوگویی داشته که مشروح آن از نظر مخاطبان گرامی میگذرد.
«هاجر رفیعی» همسری ایثارگر که ۳۰ سال پرستاری از جانباز جنگ تحمیلی را با افتخار پذیرفت و درباره اصرار خود و مخالفت پدرش برای ازدواج با جانباز قطع نخاع اظهار داشت: ازدواج با یک رزمنده را همیشه در زندگی خود تصور میکردم ولی بخاطر شرایط همسرم که مانند پدرم جانباز بود، با مخالفت پدر رو به رو شدم.
وی درباره اولین آشنایی با همسرش گفت: اولین آشنایی من با همسرم از دیدن تصویر ایشان شروع شد، که هنوز آن عکس را یادگاری نگه داشتهام. ما زندگیمان را از اسفند سال ۶۹ در تهران شروع کردیم و علیرغم مشکلات زیاد به خاطر شرایط ویژه کاظم، هرگز از ادامه زندگی مایوس نشدیم.
وی گفت: حاصل ۳۰ سال زندگی مشترکمان یک فرزندمان امیرحسین است که بعد از ۱۰ سال خداوند به او را به ما عنایت کرد.
رفیعی درباره لحظات آخر حیات شهید اسکندری گفت: ساعت چهار بعد از ظهر در منزلمان در شمال، همسرم به شدت دچار ضعف جسمی شد به طوری که کاملا از وی قطع امید کرده بودم و راهی بیمارستان شدیم که با شنیدن صدای بیقراری من چشمانش را باز کرد و گفت: «نگران من نباش حالم خوب است.»؛ پس از انجام برخی معالجات و مراقبتهای پزشکی او را به خانه برگرداندیم. پس از بازگشت تصمیم گرفتم به زیارت مزار شهید شیرودی بروم اما بعد از بازگشت به خانه گویی فهمیده بودم که همسرم برایم ماندنی نیست، کاظم با لحنی صبورتر از همیشه از من حلالیت گرفت. نیمههای شب باز حالش خراب شد، او را در آغوش کشیدم و لحظهای بیشتر طول نکشید که بعد از یک نفس به شهادت رسید. گویی بعد از سالها راحت شد و من تازه معنی ناراحتی را فهمیدم.
همسر شهید اسکندری درباره روزها و لحظات آخر شهید خود گفت: همسرم مدام از شهادت و رفتن نزد خدا حرف میزد و خود را آماده رفتن کرده بود این آمادگی طوری بود که به درد ناشی از مشکلات قطع نخاعی هیچ التفاتی نداشت با اینکه هر لحظه حال او خرابتر میشد اما بدون هیچ گلایهای تسلیم سرنوشت بود تا به شهادت رسید.
رفیعی ادامه داد: تنها انگیزهای که پس از همسرم زندگی را برایم قابل تحمل کرده، وجود یادگار او امیرحسین است. چراکه دوست دارم فرزندم در ادامه راه پدرش گام بردارد و وظیفه خود میدانم که به عنوان همسر شهید پسرم را در مسیر پدرش تربیت کنم.
همسر شهید اسکندری ادامه داد که همسرش با وجود اینکه شرایط ویژه داشت و گاهی اوقات در تهیه دارو با مشکلات روبه رو بوده اما همواره سعهصدر داشت و در خصوصیات زیبای اخلاقی واقعا برجسته بود و به شدت از رذایل اخلاقی مانند «غیبت» اجتناب و دیگران را هم امر به نیکی میکرد و در طول این مدت همیشه نه تنها آن فضای معنوی و زیبای بین رزمندگان در جبهه را یاد میکرد، بلکه همیشه داوطلب حضور در میدانهای جنگ در سوریه نیز بوده است.
وی شهادت حاج قاسم را از بزرگترین ناراحتیهای همسر خود در طول مدت زندگی ۳۰ ساله با او برشمرد و از ارادت همسر شهید خود به مرد میدان گفت و از بیتابی و اشتیاقش برای حضور در کنار همرزمان سابقش.
رفیعی به ارادت ویژه شهید اسکندری به شهید صیاد شیرازی اشاره کرد و گفت: درخواست همسرم همیشه این بوده است که کنار مزار شهید صیاد شیرازی فرمانده شهید نیروی زمینی ارتش به خاک سپرده شود و علت این امر را به زمان اصابت ترکش (خمپاره ۲۰) به حاج کاظم تعریف میکند که شهید صیاد شخصاً ایشان را در آغوش گرفته بود و به آمبولانس رسانده بود و بسیار پیگیر احوال سربازان خود بود و همین باعث شده بود بعد از گذشت ۳۰ سال فرمانده در ذهن سرباز خود ماندگار باشد.