حجت الاسلام سید جواد نورموسوی شب بیست و پنجم محرم در حسینیه اعظم گراش بیان داشت: آقا امام صادق(ع) میفرماید، امام سجاد(ع) در طول ماه مبارک رمضان یک دفتری داشت، خطاهایی را که کنیزان و غلامان و کارگرهایشان انجام می دادند را یادداشت میکردند. آنچه که امام سجاد(ع)، امام حسین(ع) و اهل بیتشان را نگه داشته مقام امامتشان نبوده است، آنچه که تا به این امروز آنها را نگه داشته شخصیت معنویشان بوده است.
هر انسان دوتا شخصیت دارد؛ شخصیت حقیقی و شخصیت حقوقی. آنچه که مهم است شخصیت حقیقی افراد است، هرگاه در جامعهای شخصیت حقوقی حاکم بشود آن جامعه استبداد است، آن جامعه به فنا میرود، شخصیت امام حسین شخصیت حقیقی است، شخصیت حقیقی شخصیت الهی است، سید القوم خادمهم، شخصیت حقوقی شخصیت دیکتاتوری است، خطا در آن زیاد است، کبر و غرور در شخصیت حقیقی نیست بلکه در شخصیت حقوقی است، ثروت دارد به خاطر ثروتش غرور میگیرد، مال و منال دارد و به خاطر آن تکبر میکند نه به خاطر کربلایی حسن بودنش یا حسین آقا بودنش.
شخصیت حقیقی افراد آنها را زنده نگه میدارد، «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات بل أحیاء عند ربهم یرزقون»، اگر شهدا زنده هستند به خاطر این است که شخصیت حقیقی داشتند. انسانهایی که شخصیت حقیقی دارند خودشان را فدای جامعه میکنند که جامعه زنده باشد. شخصیتهای حقوقی دیگران را فدای آرزوهای خود می کنند، این تفاوت شخصیت حقیقی و حقوقی است.
امام صادق(ع) میفرماید: «پدرم خطاهای اینها را مینوشت، وقتی خطا میکردند آنها را تنبیه نمیکرد بلکه تربیت میکرد». ما یاد گرفتیم اگر کسی کوچکترین خطایی کرد بلافاصله برخورد میکنیم. و به او مجال ندادیم، شاید اگر مجال میدادیم خودش را درست و اصلاح میکرد. زمانی برای تربیت شخص، چه فرزندم باشد چه همسرم باشد و چه دیگرانی که در جامعه با من زندگی میکنند فرصت را به آنها بدهیم.
خداوند در هفت جای قرآن میفرماید: « قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ » من به شما مهلت دادم وقتی خطا کردید تا درستش کنید. آقا امام سجاد(ع) مهلت میدادند تا خودشان را اصلاح کنند، خطاها و اشتباهاتشان را مینوشتند و در دفتری ثبت میکردند، مال هر کس را با موضوع عملش مینوشتند، آخر ماه رمضان وقتی که عید میشد همه آنها را جمع میکرد.
یک درس دیگری هم میدهد و آن این است چقدر من و شما ماهی یک بار توانستیم خانواده خودمان را جمع کنیم، بنشینیم و بگوییم عزیزان من، دختر من، پسر من، تو چنین خطایی کردی و من هم نادیده گرفتم و من هم که بابای شما هستم خطا کردم، من شما را میبخشم شما از خدا بخواهید که من را ببخشد. این شیوه چقدر خوب است. روز عید فطر همه را جمع میکرد، میگفت فلانی تو فلان خطا را کردی من دیدم و تنبیهت نکردم، درست است؟ همه میگفتند بله، همه اعتراف کردند. اما امام آمد یک چیزی به آنها یاد داد. فرمود با صدای بلند آنچه را که میگویم شما تکرار کنید. غلامان و کنیزان نشستهاند. بگویید ای علی ابن الحسین،وجود نازنین و مبارک امام این نبود که غلام در کنارش زندگی بکند و فقط کارهایش را انجام بدهد، به همه کارگزاران نظام اسلامی یک درس بزرگی یاد میدهد، آن کسی که زیر دست تو است از شخصیت حقوقی خودتان بر علیه آنها استفاده نکنید بلکه آنها را تربیت کنید تا برای جامعه انسانهای سالمی و خادم باشند، به آنها آموزش بدهید، به آنها چگونه زیستن را یاد بدهید.
امام دارند میخوانند و بقیه هم دارند تکرار میکنند: ای علی ابن الحسین پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است همانطور که تو اعمال ما را نوشتی. افتخار ندارد که انسان چنین امامی داشته باشد؟ این برای ما فخرفروشی نیست؟ کاری به امامتش ندارم به شخصیتش کار دارم. ای علی ابن الحسین نزد خدا نامه اعمال تو است همانطوری که نزد تو نامه اعمال ما است، هر چه انجام دادهای همچنان که ما آنها را انجام دادهایم. این فرمایش امام سجاد است و خیلی خطبه طولانی است اما فوقالعاده است. آقا به من و شما درس میدهد و آن این است ای علی ابن الحسین پس ما را ببخش همانطوری که دوست داری خدا تو را ببخشد.
این عظمت شخصیت یک انسان است که با کنیز و غلامش اینگونه همزیستی دارد. یک نکته دیگر به ما یاد میدهد، شما به انسانها با دید یک انسان نگاه کنید نه با دید یک شخصیت حقوقی که من ارباب هستم او غلام من است. ذات اقدس الهی به همه انسانها با دید انسان نگاه میکند و نمیگوید تو وزیر هستی یا تو غلام هستی. امام سجاد این را دارد یاد میدهد. در برابر غلامان خودش تواضع میکند تا غلامان درس تواضع و فروتنی یاد بگیرند.
از یک طرف این درس را میدهد که ای انسان معلم باش و تعلیم بده، پدر هستی به بچهات یاد بده، رئیس اداره هستی به کارکنانت یاد بده، بگذار از تو درس تواضع را یاد بگیرند نه درس غرور و تکبر . ای علی ابن الحسین به یاد بیاور آن حقارت و ذلَتی را که فردای قیامت در پیشگاه خدای عادل خواهی داشت. یک امام پاک و معصوم، به در گفتن و دیوار شنیدن است، دارد به اینها میگوید درست است من گناهان شما را بخشیدم اما فردای قیامت پیش ذات اقدس الهی حاضر میشوید و نامه اعمال من و شما بررسی میشود.
چرا باران رحمت الهی نیست؟ چرا خیر و برکت از جامعه میرود؟ چون شایسته نعمتهای الهی نیستیم.
امام سجاد آیه ۲۲ سوره نور را برای آنها میخواند: « وَلْیَعْفُواْ وَلْیَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »، این کلمات را آقا برای خویش و برای غلامان خویش تلقین میکند و آنها تکرار میکنند، این یک برنامه آموزشی است، بعد خطاب میکند من همه شما را بخشیدهام و عفو کردهام. شما هم نزد خدا گواهی بدهید که من با شما مدارا کردم و بد رفتار نکردم.
چقدر خوب است که ماهی یک بار بنشینیم در اداره با کارمندهای خودمان، با بچههای خودمان همین کار را داشته باشیم، حس نکنند که من حاکم هستم، این شخصیت معنوی امام سجاد(ع) است که بر قلبها حکومت میکند. بعد از آن که اینطور فرمود همه میگفتند ما از تو جز خوبی چیزی ندیدیم، تو را بخشیدیم، اینها گفتند خدایا علی ابن الحسین از ما گذشت تو از او بگذر، و آقا فرمود آمین یا رب العالمین.
امام(ع) خیلی از غلامان و کنیزها و بردهها را میخرید، مدتی به اینها آموزش میداد و تربیت میکرد، خداپرست میکرد، متواضع و فروتن بار می آورد ، آدم صاف و صادق و سالم تربیت میکرد، بعد میگفت من شما را آزاد کردم.
رسول خدا در مقام و منزلت آقا امام سجاد(ع) چنین فرمود: «إن الله فی عباده خیرتین فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس».
معصوم ششم آقا علی ابن الحسین ملقب به سجاد است. سال سی و هشتم هجری، پنجم شعبان و روز پنجشنبه به دنیا آمدند، دو سال بعدش آقا امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند. چون بین عرب و عجم بود و مادرش فارس بود به ابن الخیرتین معروف شد.
انتشار اولاد پیغمبر هم از آقا امام سجاد(ع) است، آقا را آدم بن الحسین هم میشناسند.نبی مکرم اسلام میفرماید فردای قیامت که میشود منادی ندا میدهد علی ابن الحسین ابن علی ابن ابی طالب کجاست؟ زین العابدین کجاست؟ یک وقت میبینند که در آن هنگام امام سجاد با وقار و آرامش وارد میشود. این شخصیت امام است.
شخصی به نام عسگر غلام آقا امام جواد الائمه(ع) از پدرش نقل میکند میگوید محضر مقدس آقا امام رضا(ع) با عدهای مشرف شدیم، عرض کردم یابن رسول الله چطور در میان اهل بیت امام چهارم معروف به سید الساجدین است؟ مگر بقیه سجده نمیکردند؟ چرا ایشان معروف به زین العابدین است؟
میگوید این را از آقا سؤال کردند و آقا فرمودند: پدرم از پدر بزرگوارشان نقل میکند که امام علی ابن الحسین(ع) مشغول نماز بودند، شیطان مثل مار افعی از زمین بیرون میآید و در مقابل آقا سر بیرون میآورد، آقا نمازش را ادامه میدهد، جلوی سجاده آقا میآید، آقا اعتنا نمیکند، از دهانش آتش بیرون میآید، آقا مشغول نماز است باز امام توجهی به او نکرد.
من و شما چطور نماز میخوانیم؟ بعضیها نمازشان طوری است که انگار با دنده چهار و سرعت دویست دارند ماشین میرانند، بعضیها چنان باعجله سجده میروند که هم پیشانیشان درد میگیرد و هم مهر میشکند، گاهی وقتها بعضی افراد را در مغازهها یا سر چهارراهها میبینیم دو سه ساعت با هم میایستند اما موقع نماز که میشوند اعتنا نمیکنند، اگر هم لاشد ساعت یازده شب نماز بخوانند طوری هم سجده می روند انگار مرغ دارد دانه جمع میکند.
شخصیت امام سجاد(ع) تواضع را از نماز یاد گرفته است، وقتی رکوع میرود یعنی متواضع و فروتن هستم، مغرور و متکبر نیستم، بیش از صد درس در همین نماز خواندن برای من و شما است.
مار دید که آقا اعتنا نمیکند وارد سجاده ایشان شد، انگشت شصت پای آقا را به دندان گرفت، تیری از آسمان آمد به مار افعی خورد، شیطان به شکل اصلی خودش درآمد، امام وقتی داشت نماز میخواند اعتنایی به او نکرد، منادی ندا داد «أنت زین العابدین؛ تو زینت عبادتکنندگانی».
نماز امام تمام شد و شیطان آمد من از آدم تا به امروز سراغ عبادتکنندگان میروم و میخواهم اینها را از عبادت بیرون بیاورم، تو دیگر چه کسی هستی که روی من را کم کردی که خدا ندا بدهد «أنت زین العابدین». این شخصیت امام است.
آدمی که شخصیت حقوقی دارد یا ثروتمند است اما این ثروت باعث تکبر و مغرورش نشود، مردم بخاطر شخصیت خودش به او احترام میگذارند، رفتگر محله و خادم مسجد باشد چون شخصیت حقیقی دارد مردم به او احترام میگذارند، او را تحویل میگیرند و دوستش دارند.
عبدالملک مروان پسری به نام حشام دارد، در زمان خلافتش به زیارت خانه خدا میرود. جمعیت انقدر زیاد است که نمیتواند جلو برود و حجر الاسود را بوس کند. دستور میدهد یک تختی درست کنند و از آن بالا هم خانه خدا را تماشا میکند و هم حجاجی که طواف میکنند. یک وقت دیدند یک راهی باز شد یک آقای نورانی، عدهای هم همراه او به سمت خانه خدا میروند، مردم با عشق و علاقه راه را بر او باز کردند، این اهل مدینه است اهل مکه نیست.
وجود نازنین امام مثل خورشید در عالم میدرخشد، حیات و مماتش هیچ فرقی نمیکند، او همیشه زنده است تا بشریت زنده است. چرا؟ چون اعمال و رفتارش او را زنده نگه داشته است. یکی از شامیها کنار حشام بود گفت این چه کسی است که دارد میرود؟ او را میشناسد و میداند کیست ولی گفت نمیشناسم.
فرزدق شاعر آنجا بود، خیلی زیبا گفت من او را میشناسم، چهل بیت شعر خواند و من سه بیت آن را میخوانم: «هذا الذی تعرف البطحاء وطأته، و البیت یعرفه و الحلَ و الحرام»، این کسی است که سرزمین پاک مکه او را میشناسد، این کسی است که خدا او را میشناسد، این کسی است که خانه خدا او را میشناسد.
«هذا ابن خیر عباد الله کلهم، هذا التقی النقی الطاهر العلم»، این فرزند بهترین بندگان خدا است، این جوان پاک و پاکیزه و پیراسته و آراسته به اخلاق انسانی است، «هذا ابن فاطمه إن کنت جاهله بجدَه أنبیاء الله قد ختموا»، این فرزند فاطمه است، این فرزند آخرین پیغمبر است، این علی ابن الحسین است.
چهل بیت در قصیده آقا امام سجاد(ع) خواندند، حشام خشمگین شد، این قضیه گذشت، دستور داد فرزدق را بازداشت کنند، او را به عسفان بردند و بین مکه و مدینه زندانی کردند، به شهر هم نزدیک نباشد. آقا امام سجاد(ع) شنید، دوازده هزار درهم برای فرزدق شاعر فرستاد، فرزدق نپذیرفت، سلام ما را به مولا و آقایم برسان بگویید که من این را برای رضای خدا گفتم.
قبل از آن که او را ببرند حشام به او گفت چرا این شعر را درباره ما نمیگویی، گفت اگر پدر تو پدر او باشد، مادر تو مثل مادر او باشد، جدَ تو اگر مثل جد او باشد وتو هم مثل او باشید این شعر را برای تو میگویم، تو از زمین تا آسمان با امام زین العابدین و سید الساجدین فرق میکنی. چقدر شجاع بود. اینها دست پرورده آقا امام سجاد(ع) است.
انقدر شخصیت آقا بر انس و جن نفوذ دارد که حد و حساب ندارد، معنویت امام بر قلب و جن و انس و فرشته هیچ، بر حیوانات هم نفوذ کرده است. آدم باید اینگونه باشد. شخصیت حقیقی امام است نه شخصیت حقوقی او، نه منصبش، نه مقامش، خود خودش است.
آقا در بستر مرگ افتاده است، آقا امام باقر(ع) را خواستند، پسرم من این شتری که دارم را به تو میسپارم، بیست بار هم با آن مکه رفتم، تا حالا نشده یک تازیانه به او بزنم، چرا پدر؟ فرمود قصاص در قیامت به قدری دامنگیر انسان میشود که حدَ و حساب ندارد، من از قصاص قیامت میترسم به همین خاطر تا به حال نشده که یک تازیانه به او بزنم.
با زن و بچههایمان چطور هستیم؟ با مردم چطور هستیم؟ با رفیق چطور هستیم؟ با هر چیزی عصبی و ناراحت میشویم و یقه هم را میگیریم. وقتی آقا از دنیا رفتند میگویند این شتر مدام سر قبر آقا میرفت، گردنش را روی قبر میگذاشت و گریه میکرد. به آقا امام باقر خبر دادند که قضیه اینطور است. آقا کنار شتر آمد و در گوش او زمزمه کرد تو آزاد هستی، مبارک است، وجودت مبارک است، پدرم از تو راضی است برو، گریه نکن، شتر رفت و دوباره برگشت.
به آقا خبر دادند که شتر دوباره آمده و آنجا گریه میکند، مردم میگفتند این چه آقایی است که علاوه بر اینکه قلب انسانها را تسخیر کرده حیوانات هم اینگونه هستند. هر کاری کرد دید نمیرود آقا فرمودند کاری به او نداشته باشید، سه روز آنجا کنار قبر آقا میماند، گریه میکند و میمیرد.
∎