این پسر جوان وقتی مقابل افسر کلانتری نشست گفت: «من و همسرم با یکدیگر اختلاف و درگیر داشتیم و تصمیم گرفته بودیم جدا شویم. روز حادثه بر سر مسائل قبلی با هم درگیر شدیم و من او را به قتل رساندم. با دستانم او را خفه کردم و جسدش را داخل یک چمدان جاسازی کردم. میخواستم آن را به بیرون از خانه ببرم و در اطراف تهران رهایش کنم اما ناگهان عذاب وجدان به سراغم آمد. بهشدت ترسیده بودم و تصمیم گرفتم برای رهایی از این عذاب وجدان به اداره پلیس بیایم و خودم را تسلیم کنم.»
پس از اظهارات پسر جوان، مأموران نشانی خانهاش را از او گرفتند و راهی آنجا شدند. آنجا محل زندگی پدر و مادر این پسر بود و آنها وقتی متوجه اعترافات پسرشان شدند شوکه شدند. پدر و مادر وی گفتند که پسرشان هیچ وقت ازدواج نکرده و همسری ندارد. آنها توضیح دادند که او معتاد به مخدر گل است و تحت تاثیر موادمخدر دچار توهم شده و به قتل یک زن خیالی اقرار کرده است. خانواده وی گفتند: «پسرمان سالها قبل دانشجوی مهندسی بود و در دانشگاه با دختری آشنا شد. رابطه خیلی خوب و عاشقانهای داشتند و قصدشان ازدواج بود اما یکباره همهچیز بههم ریخت. آن دختر به پسرمان جواب منفی داد و مدتی بعد به آلمان مهاجرت کرد. این اتفاق باعث شد که پسرمان بهشدت دچار مشکلات روحی و روانی شود. تا جاییکه دو بار اقدام بهخودکشی کرد اما ما بهموقع رسیدیم و نجاتش دادیم. او را نزد روانپزشک بردیم تا درمانش کنیم و پس از آن پسرمان شروع کرد به مصرف قرص و مدتی هم در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد.» آنها ادامه دادند: «پسرمان درس و دانشگاه را هم رها کرد و مدتی بعد متوجه شدیم که به مخدر گل اعتیاد پیدا کرده است و این وضعیت شرایط او را بدتر کرد. کارهای عجیبی انجام میداد و امروز (روز حادثه) نیز مواد مصرف کرده بود و چون قرصهایش را نمیخورد، حالش بدتر شده و با ما درگیر شد و از خانه بیرون رفت. او بهخاطر توهم چنین اعترافی کرده و این ماجرا فقط خیالپردازی او بوده است.»
با مشخصشدن این موضوع، پسر جوان با دستور بازپرس جنایی تهران برای بررسی سلامت روانی به پزشکی قانونی معرفی شد و تحقیقات در اینباره ادامه دارد.