
فرشاد مومنی در نشست موسسه دین و اقتصاد با موضوع «بحران یادگیری در زمینهی سیاستهای تورم زا و آثار و پیامدهای آن» اظهار داشت: دلیل انتخاب این عنوان این است که انشاءالله بنا داریم در این جلسه هم به اعتبار شرایط بسیار خطیر کشور و هم به اعتبار برخی ناپختگیهای بسیار خطرناک و نگران کننده از سوی بخشهایی از بدنه دولت جدید و همینطور مجلس تلاش بکنیم که به نحو مقدور تذکراتی را برای چندمین بار به نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور تقدیم کنیم.
این دو زمینه عبارتند از اینکه نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور طی بالغ بر سه دهه گذشته نشان داده که با حمل بر صحت و نادیده گرفتن واقعیت قطعی تعارض منافع و فساد دچار بحران یادگیری است.
مسئله یادگیری در چارچوب نظریههای جدید توسعه به اندازهای حائز اهمیت است که کسانی وجود دارند که کل ماجرای توسعه و توسعه نیافتگی را از دریچه یادگیری مورد توجه قرار میدهند و این در واقع یک نقطه عزیمتی است که میشود به عنوان یک مسئله حیاتی ملی مورد توجه قرار دهیم و با ایجاد یا تقویت حافظه تاریخی در نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور و ارتقاء سطح داناییهای هویت جمعی یافته در میان ایشان کمک بکنیم که این نگرانیها و این بحرانسازیها و این مشروعیت سوزیها متوقف بشود، در میان اجزا و عناصر و مؤلفههای یادگیری بدون تردید به خاطر ذات توسعه شاهد یک بحران فرارشتهای یادگیری هستیم یعنی ماجرا این نیست که فقط در سیاستگذاری اقتصادی این بحران وجود دارد در عرصه سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی نیز همینطور است، در زمینه مسائل دیپلماسی و سیاست داخلی کشور نیز همینطور است و به طور کلی این بحران در همه عرصههای حیات جمعی قابل مشاهده است و بنابراین اگر بخواهیم از موضع منافع ملی به نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور کمک کنیم یک رکن این کمکها این است که بنیه یادگیری در تصمیمگیریهای اساسی کشور را ارتقاء دهیم، یک رکن دیگر این مسئله که به ویژه از منظر اقتصاد سیاسی توسعه شاید مهمترین مسئله کنونی ما در عرصه سیاستگذاری اقتصادی ملی باشد مسئله قفل شدگی وحشتناک و مشکوک نظام قاعدهگذاری اساسی کشور روی سیاستهای تورم زا است. از آنجایی که طی سه دهه گذشته بر اساس یک مبانی روشن در سطح اندیشه توسعه درهمتنیدگی و پیوندهای میان سیاستهای تورمزا و اشتغالزدا دائماً روبه افزایش بوده است، این قفل شدگی خطرناک و وحشتناک وقتی که با اشتغالزدایی پیوند میخورد به همان اندازه که به جای ایجاد عزت نفس و احساس تعلق و امید به آینده در نزد مردم احساس حقارت و فلاکت و بیآیندگی را تقویت میکند از نظر تشدید آسیبپذیریها و شکنندگیهای نظام ملی در همه عرصههای حیات جمعی بحرانآفرینیهای خطرناکی را موجب میشود و بنابراین اگر بخواهیم خیری در این زمینه به جامعه برسانیم باید در میان آن کوششی که برای تقویت بنیه یادگیری نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور صورت میگیرد تمرکز ویژهای را روی شناساندن دورهای باطل توسعه نیافتگی از ناحیه سیاستهای تورمزا و آشکار کردن سازوکارهای برون رفت از آن بایستی با اولویت در دستور کار قرار بگیرد و این آنچیزی است که در چند هفته اخیر در واقع یکی از کانونهای اصلی توجه موسسه مطالعات دین و اقتصاد بوده است، در این جلسه روی این مسئله تمرکز میکنم که اگر بخواهیم دورباطل سیاستهای تورمزا را بشکنیم اولین کاری که باید بکنیم این است که آسیبها و شکنندگیها و ضعفهای بزرگی که در سازه ذهنی تصمیمگیران ما وجود دارد را شناسایی بکنیم و برای آنها فکری بکنیم، البته بدیهی است که پس از سازههای ذهن، مسئله نظام قاعده گذاری و نظام توزیع منافع به مثابه ارکان سهگانه تحلیل نهادی موضوعیت مییابد و احتمالا در این جلسه فرصت فرصت پرداختن به دو جنبه آخری را نداشته باشیم.
این سازه ذهنی "منبع محوری" چگونه توسعه را قفل میکند، وقتی پول زیاد دارند بحران یادگیری اثار خود را در قالب مفهوم نفرین منابع و بیماری هلندی، ظاهر ساخته و در عمل فلاکت و فقر گستردهتر و نابرابری و فساد و عقبماندگی را به خود، مردم و جامعه تحمیل میکنند وقتی که هم ارز و ریال در اختیار ندارند میگویند جبران پول نداریم پس هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم و از طریق بی مسئولیتی و سکون و آمیزهای از بیخردی و بیتدبیری و بیعملی کشور را دچار فاجعه میکنند، پس اگر ما این کشور را از نظر اصولی و به صورت بنیادی بخواهیم نجات دهیم یک رکن ماجرا این است که بگوییم تا زمانیکه نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور قادر به اتخاذ تصمیمات خردورزانه و راهگشا نیست، وفور منابع نه تنها تسهیل کننده توسعه نیست بلکه تشدید کننده بحرانهاست اگر حکومتگران گرامی ما به ویژه در دولت و مجلس همین را به گونه عالمانه بفهمند به جرات میتوانم بگویم دوسوم سیاستهای نابخردانهای که در این دو مرکز پخت و پز میشود را باید متوقف کنند.
کانون اصلی گرفتاری ما کمبود منابع نیست، کانون اصلی ناتوانی در کاربست خردورزانه منابع سرشاری است که در اختیار داریم و در این زمینه در جای خودش به طور اصولی بحث شده است که نحوه استفاده نابخردانه از ظرفیتهای منابع انسانی به مراتب شکنندگیآورتر از ظرفیتهای منابع ارزی و ریالی است ولی میبینید که به قاعده یک نظام تصمیمگیری غیر توسعهای و سفلهپرور آنچه که بر سر منابع انسانی کشور میآید به کلی مسکوت است و بدبختی بزرگ این است که صدای نهادهای کارشناسی نیز در این زمینه در هیاهوهای رانتجویانه به طور کلی به حاشیه رانده شده است، در همین جلسات موسسه دین و اقتصاد طی یک ساله گذشته چیزی حدود 25 بار خطاب به تصمیمگیران کشور گفتهایم که دادههای سرشماری دوره 1365 تا 1395 میگوید که به صورت تدریجی و فزاینده در کل این دوره ما شاهد این هستیم که سهم جمعیت در سنین فعالیتی که هیچ نقشی در تولید ملی ندارند افزایش پیدا میکند و اگر واقعا ذرهای درک توسعهگرا از منزلت انسانها در سرنوشت توسعه وجود داشت اگر این داده فقط یکبار مطرح میشد نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور اعلام وضعیت فوقالعاده میکردند ولی شما مشاهده میکنید که اصلا انگار نه انگار، در حالیکه حتی با مراجعه با مراجعه به گزارشهای رسمی اشکار میشود مضمون آن داده تکان دهنده این است که طی بالغ بر سی ساله گذشته در اثر اجرای بسته سیاستی نابخردانه و مشکوک تعدیل ساختاری به طور متوسط نزدیک به دو سوم کلی جمعیت در سنین فعالیت ایران هیچ نقشی در تولید ملی ندارند.
در این بررسی دیدهایم تورم یکی از بزرگترین عوامل کاهش بهرهوری کل عوامل تولید است، همانطور که یکی از مهمترین عاملهای کاهش صادرات غیر نفتی، فرسایش سرمایه شرکتهای، رشد بخش غیررسمی، همراه با تاثیر منفی بر سرمایهگذاریهای مولد بخش خصوصی، جابهجایی منابع از فعالبتها از امور حیاتی به امور بدون اهمیت و شدت بخشنده بحران و افزایش دهنده شکاف طبقاتی، کاهش دهنده رشد اقتصادی و تحمیل کننده هزینههای رفاهی به جامعه است ولی اینها فقط وجوه اقتصادی است و ما گفتیم که وقتی شما فقط از منظر تحلیلهای سطح توسعه به تورم نگاه میکنید، میبینید آثار غیر اقتصادی واقعا فاجعهسازتر و شکنندگیآورتر است، بنابراین اگر میبینید تمام سرمایهگذاریهایی که در زمینه اعتلای فرهنگی و اجتماعی ایران میشود اثربخش نیست یا اثر معکوس دارد و عملاً هدر داده میشود و نمیتوانیم در این زمینه شاهد موفقیت باشیم در کنار همه عناصر دیگری که در این زمینه وجود دارد و ما سعی کردیم در کتاب فرهنگ و توسعه که انتشارات نهادگرا منتشر کرده است مهمترین وجوه آن را توضیح دهیم از این جنبه خاص هم ماجرا این است که سیاستهای اقتصادی به ویژه سیاستهای تورمزا در این زمینه بسیار نقش تعیین کننده دارد، ما به دهها مطالعه برخورد کردیم که تک تک آنها روی اثار تورم بر افزایش سرقت، جرم و جنایت، صدور چک بلامحل، افزایش خودکشی، افزایش جرائم نوجوانان، طلاق و از این قیبل نقشافرینی کرده است که برایند همه اینها این است که ما با پدیده سقوط سرمایه اجتماعی و بحران اعتماد روبهرو شدهایم پس یکی دیگر از آن کانونهای اندیشهای برای شکستن این دور باطل که تورم را به اصطلاح مسئلهای در کنار سایر مسائل میبیند این است که ما در این زمینه یک مقدار رشد اندیشهای پدید بیاوریم و اگر در این زمینه سطح آگاهیهای خود را بالا بردیم و با حساسیت بایسته به آن منشاهای سیاستهای تورمزا و پیامدهای آن نگاه کردیم آنوقت احتمال اینکه بتوانیم راه نجاتی به روی اقتصاد کشور باز کنیم افزایش پیدا میکند.
بعد از اینکه این شکاف ایجاد شد و از روز اول هم کاملا بر اساس موازین علمی روشن بود که امکان ندارد بشود روی یک قیمت ارز ماند در حالیکه سیاستهای مکمل و پشتیبان آن با این هدف مغایرت دارد یکدفعه موجهای تبلیغاتی سنگین راه افتاد که هرچه فریاد دارید بر سر دلار 4200 تومانی بکشید بعدا که دلار از مرز 24000 تومان عبور کرد و در بعضی از ماهها به حدود 30000 تومان هم رسید در سالهای 97 و 99 اینها دوباره بیان کردند که چون هنوز نیازهای اساسی مردم با پایه قیمت دلار 4200 تومان است این یک رانت بزرگ در اقتصادهای رانتی محسوب میشود و در حالیکه اساس مناسبات رانتی عدم شفافیت و دستکاری واقعیت و فریبکاری است بزرگترین رانتجوها ناگهان پرچم مخالفت با رانت به دست گرفتند و گفتند ما با دلار 4200 تومان مخالفیم به دلیل رانتزایی آن، در همان ایام به شیوه بسیار خارق العادهای که توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست ویکم مطرح کرده و از طریق ان میشود با چهار عمل اصلی اندازه رانت ایجاد شده بر اثر سیاستهای تورمزا را اندازهگیری کرد با تکیه بر ان روششناسی پژوهش انجام دادم و مطرح کردم که یک واقعیتی وجود دارد که وقتی شکاف بین کف و سقف قیمت ارز وجود دارد مابه التفاوت رانت ایجاد میکند اما آنهایی که به نام مبارزه با رانت به جای اینکه بگویند آن زیادهخواهیها را متوقف کنیم و برگردیم به قیمتهای پایینتر اما اینها در ظاهر مطالبه خود را مبارزه با رانت میگذارند و این اسم رمز است که از این طریق کسب درآمد فرصت طلبانه و خانمان سوز بکنند انصافا شیوه و روششناسی توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم برای افشای این دروغ و فریب بزرگ بسیار کارامد است. اجمال مسئله این است که توماس پیکتی یک فرمولی در این کتاب ارائه کرده است که با تکیه بر دادههای حسابهای ملی هر کشور به سهولت میشود در کادر 4 عمل اصلی ارزش داراییهای هر کشور را اندازهگیری کرد و بعد وقتی که حتی مثلاً مرکز پژوهشهای مجلس به جای اینکه سلطان بانوی مردم باشد بعضی وقتها در گزارشهای خود به سلطان بانوی رانتجویان در کشور تبدیل میشود آنها هم درباره این سیاست آمدند به آن طیف افراطی که بازارگرایی مبتذل را در ایران ترویج میکردند پیوستند و بیان کردند که باید جلوی این رانت گرفته شود، من در مطالعه خود براساس خود گزارشی که مرکز پژوهشهای مجلس تهیه کرده بود و نشان داده بود که آنها پذیرفته بودند که اگر معادل ریالی ارز قیمت گذاری شده برای واردات کالاهای اساسی را از 4200 تومان به بالای 20000 تومان برسانیم خود آنها پذیرفته بودند که فقط از این ناحیه 6 درصد به اندازه تورم موجود کشور اضافه میشود و من با ان فرمول پیکتی اندازه رانتی که به صاحبان دارایی و ثروت بر اثر این 6 درصد تورم جدید تعلق میگیرد را محاسبه کردم و بعد آمدم اندازه رانت دلار تخصیص یافته ناشی از رانت تعلق یافته به کالاهای اساسی را هم محاسبه کردم و بعد این دو را باهم مقایسه کردم و نتیجه مطالعه که انتشار عمومی یافت (تا کنون کسی به آن نقدی نداشته است) و از طریق مسکوت گذاشتن آن مطامع فساد آور و غیر مولدها دنبال میشود نشان دادم که رانتجویان که پرچم مبارزه با رانت را بر دوش گرفتند تا یک موج جدید افزایش قیمت ارز را ایجاد بکنند محاسبه کردم که تفاوت رانت ایجاد شده از ناحیه آن 6 درصد تورم 350 برابر رانتی است که از طریق استمرار تخصیص ارز با نرخ ترجیحی برای کالاهای اساسی وجود دارد، به محض اینکه نتایج ان پژوهش ارائه و مطرح شد و برخی از این خبرگزاریها نیز لطف کردند و گزارش مزبور را با جزئیات منتشر کردند مشاهده شد که ناگهان بحث رانتزایی کنار رفت و بهانههای دیگری مورد توجه قرار گرفت که در زمان خودش درباره آنها نیز توضیح دادیم.
یکباره یک موجی راه انداختن که چون سطح عمومی قیمتها وحشتناک بالا رفته است این نشان دهنده این است که تخصیص دلار با نرخ ترجیحی ارز به کالاهای اساسی هیچ کمکی به فرودستان نکرده است و از مبارزه با رانت به یکباره شیفت کردند به دلسوزی برای فقرا و گفتند که نمیتوانیم این را تحمل بکنیم و فرودستان از این طریق نفعی عایدشان نشده است.
جالب است به غیر از بحثهایی که کارشناسان کردند تا این دروغ جدید یعنی بیتاثیر بودن پایه 4200 تومان بر معیشت فقرا از طریق قیمت کالاهای اساسی را برملا کنند به یکباره دیدیم که کارشناسان مرکز آمار نیز یک شرافت حرفهای به خرج دادند در همان سال 1398 که این حرفهای مشکوک و بیپایه درباره بی تاثیر بودن نرخ ارز ترجیحی روی نیازهای اساسی خانوارها به شدت و حدت توسط مافیای پشتیبان شوک درمانی ترویج میشد، مرکز آمار یک گزارش منتشر کرد و در آنجا با جزئیات توضیح داد که آن حرف چقدر دروغ است و توضیح داد که به شدت تخصیص نرخ ارز ترجیحی روی معیشت خانوادههای فقیر و متوسط موثر بوده است. الان جزئیات آن گزارش مرکز آمار جلوی چشم من هست و ما در همان زمان نیز با جزئیات درباره ارزش شفاف کننده آن گزارش بحث کردیم ولی ماجرا این است که وقتی این موج بلند میشود تصمیمگیران کشور که به طرز شگفتانگیز در تسخیر منافع گروههای غیر مولد هستند حتی به گزارشهای مرکز امار هم اعتنایی نکردند و جریان سازی مافیای رسانه ای پشتیبان شوک درمانی صدای آن گزارش حیاتی و افشاگر را به کلی به حاشیه راند به این ترتیب رانت جویان و مافیای رسانهای پشتیبان انها در یک فاصله زمانی کوتاه یکبار پشت اینکه رانت را نمیتوانیم تحمل کنیم ایستادند و مردم و تصمیمگیران را فریب دادند و یکبار هم با اینکه این امری غیرعادلانه است و ما نمیتوانیم این را تحمل بکنیم.
در این گزارش به نظر من خیلی فشرده آن دروغهایی که از فرط تکرار برای برخی از مسئولان کشور تبدیل به باور شده است را با استناد به دادههای رسمی برملا کرده است، مثلا فرض بکنید اینکه اینها فکر میکنند از طریق افزایش قیمت حاملهای انرژی تحت عنوان مدیریت یارانه پنهان مثلا بحران مصرف فزاینده همه حاملها در ایران حل و فصل میشود این دروغ خیلی بزرگ است و در آن گزارش به صراحت گفته شده است کانون اصلی بحران شدت مصرف بالای انرژی در ایران در قسمت عرضه حاملهای انرژی است اگر وقتی کانون بحران آنجاست شما بیایید مصرف کننده را تنبیه کنید هم دروغگویی و هم ظلم و از همه مهمتر نابود کردن انگیزه ارتقاء کارایی در شرکتهای عرضه کننده حاملهای انرژی است. در جای خود توضیح دادهام چون کانون اصلی بحران در عرضه حاملهای انرژی است افزایش قیمت حاملها تحت عنوان کنترل مصرف همان اندازه که ضدتوسعهای است ظالمانه هم هست. مسئلهی بسیار مهم دیگری که باز در این گزارش خیلی خوب مورد توجه قرار گرفته است این است که بیش از سه چهارم آن چیزی که اسم آن را یارانه ضمنی گذاشتهاید اصلا به خانوارها ربطی ندارد و بیش از سه چهارم ان به صنایع رانتی معدنی تعلق میگیرد چطور آنها را که 76 درصد ماجرا هستند را کار ندارید و میخواهید همه تنبیهها را به خانوارهای مظلوم و بی دفاع معطوف کنید و این یک ضعیف کشی و ظلم مضاعفی است که تحت این عنوان صورت میگیرد و به نظر من عدد و رقمهای رسمی که در این گزارش ذکر شده است بسیار قابل اعتناست. یک دروغ دیگری که در گزارش مزبور برملا کردند این است که اگر مشکل با تعریف غلط یارانه پنهان است در بین حاملهای انرژی سهم گازوئیل چیزی حدود 8 برابر سهم بنزین است و بعد میگویند اگر مشکل شما آن است پس چرا به گازوئیل کاری ندارید و تمرکز خود را روی بنزین میگذارید یعنی واقعا نشان میدهد که چقدر بیپایه و برمبنای دروغ حرفهای غیرکارشناسی آنقدر تکرار میشود تا تبدیل به یک باور میشود که به قیمت بیچاره کردن مردم و سوزاندن ریشه تولید منافع یک اقلیت رانتجو را حداکثر میکند، از همه جالبتر ماجرای ژستهایی است که اینها میگیرند تحت عنوان عدالتخواهی با این مضمون که تا کی تحمل کنیم که فقرا چیزی نصیبشان نشود و اغنیا چنین و چنان شوند، در این گزارش نشان داده شده است که با این کار به یک واقعیت بزرگ توجه نمیکنید که معیشت دهک اول (فقیرترین گروه درامدی) به مراتب وابستگی شکنندهآور بیشتری به قیمت حاملهای انرژی دارد یعنی تقریباً افزایش قیمت حاملهای انرژی شوکی که به فقرا وارد میکند به مراتب شدیدتر از شوکی است که به ثروتمندان وارد میشود تمام این عدد و رقمها در تمام این سالها و به ویژه از سال 1389 ذیل عنوان عدالت و کارایی و... این سیاست فاسد و ضدتوسعهای در دستور کار قرار گرفته بود در تمام سالهای پیش از آن همواره در دادههای رسمی و غیررسمی انتشار یافته توسط بدنه کارشناسی دولت و مجلس مورد تاکید و افشا قرار گرفته اما همچنان نادیده گرفته شده است ولی به شرحی که اشاره کردم گویی مبنا بر این است که این واقعیتها اصلا از بیخ و بن دیده نشود.
صمیمانه و خاضعانه تقاضای من این است که کسانیکه دلشان میخواهد کشور نجات یابد کمک بکنند که سطح هوشمندیهای نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور در این زمینهها بالا رود در اینجا این سوال به طور اصولی پیش میآید که اگر شوک درمانی راه نجات کشور نیست راه نجات در کجاست؟ پاسخ قاطعانه در این زمینه این است که تولید فناورانه باید تقویت شود و باز در اینجا هم مشاهده میکنید که مافیاها یک فریبکاری خیلی بزرگی میکنند که واقعا علائمی از فریبخوردگی دولت و مجلس هم به طرز بسیار نگران کنندهای در این زمینه جلوهگری میکند، الان در مجلس یک طرحی مطرح است که من واقعا به همه دردمندان کشور هشدار میدهم که این طرح اصلاح ماده 7 سیاستهای اجرایی اصل 44 را از این دریچه به آن نگاه بکنند که اگر شما بخواهید مشکلات اقتصادی کشور را از کانال ترغیب و تسهیل تولید فناورانه را حل و فصل کنید باید بحران بیثباتی و بحران امنیت حقوق مالکیت و از این قبیل را در اولویت قرار دهید در حالیکه اینها تحت عنوان تسهیل و ساماندهی مجوزهای کسب وکار حتی اگر نیت خوبی هم پشت آن باشد عملا به گونهای جدید و بسیار خطرناک موازین قانون جنگل را در ایران حاکم کنند و در یک ابعاد شکنندگی آورتری تولید را نیز تبدیل به یک محمل برای کسب رانتهای ارزی و ریالی و سایر بکنند.
در سایت اتاق مشهد همین الان که به سایت مراجعه بکنید نشان داده شده است که در شرایطی که اینها آمدند و میگویند هرکسی هر کاری خواست برود انجام بدهد و شروع فعالیت هیچ نیازی به مجوز ندارد این در حالیست که تبدیل کردن تولید به یک محمل برای کسب رانت تا همین الان به اندازه کافی کشور را را با وابستگی عمق یافته به دنیای خارج و ضربه زدن به تولید و عمق بخشی به مونتاژکاری و تلف کردن منابع انسانی، مادی، ارزی و ریالی کشور گرفتار کرده است شما بروید نگاه بکنید در سایت دفتر اتاق پژوهشهای اقتصاد و توسعه مشهد بیان شده است که همین الان چیزی حدود 111 واحد به اصطلاح تولید خودروی دارای پروانه بهرهبرداری و در دست اجرا داریم یعنی هنوز این شیرین کاری به عنوان تسهیل تولید راه نیفتاده است ما الان در این فضای رانتی و پرفساد 111 جواز به نام خودروسازی دادهایم که برخی فقط پروانه هم دارند و برخی در حد اجراست در آن گزارش نوشته شده است که در حالیکه جمعیت چین چیزی بالغ بر 15 برابر ایران است این تعداد واحدهای به اصطلاح تولید خودرو که در واقع بخش اعظم آن مونتاژکار هستند و از تولید به مثابه یک منبعی برای کسب رانت استفاده میکنند و نسبتی با تولید درونزا و اعتلا بخش و فناورانه ندارند بیش از دوبرابر واحدهای خودرو سازی چین است، نمایندگان مجلس باید هوشمندی داشته باشند در آن گزارش اتاق مشهد گفته میشود این 111 واحد خودرو ساز معادل کل واحدهای خودروسازی آلمان، ژاپن، آمریکا، فرانسه، کره جنوبی و ایتالیاست یعنی ما به یک تنظیمگری قدرتمند توسعه گرا بر محور دادن مجوز با منطق مقیاس تولید روبهرو هستیم که میخواهند همین چیزی هم ک ما را به این وضع انداخته بدتر بکنند، در واقع در گزارشی که مطرح شده است واقعا وحشتناک نشان دهنده این است که این ندانم کاریها به نام تولید و به کام خارجیها و رانتجویان داخلی است.
در آنجا تصریح شده است که همین الان درست مثل ماجرای خودروسازی ما بیش از 144 واحد تولید سیمان داریم که دارای پروانه فعال و در دست اجراست که این میزان واحد تولید کننده سیمان همین الان که این شیرین کاری مجلس اتفاق نیفتاده اینها از نظر تعداد معادل 6 برابر کل واحدهای تولید سیمان در چین و کرهی جنوبی است، پس ببینید این خطر هم وجود دارد که مثلاً ما بگوییم که آقا باید به تولید توجه شود ولی در این مناسبات بدون تمهید مقدمات اصولی به نام تسهیل تولید و پشتیبانی از تولید بساط رانت و ربا و فساد و وابستگی فزاینده را در دستور کار قرار بدهند.
شما اگر واقعا میخواهید تولید تقویت شود ابتدا باید هزینه فرصت مفتخوارگی را بالا ببرید، ابتدا باید یک برنامه ملی مبارزه پیش گیرنده از فساد تعریف کرده باشید، باید یک برنامه حمایت توسعه گرا و اعتلا بخش از رشته فعالیتهای صنعتی منتخب را در دستور کار قرار داده باشید. این الان در واقع اتفاق نظر در سطح دنیا درباره آن وجود دارد که میگویند توسعه صنعتی بر مبنای گزینشهای راهبردی رشته فعالیتهای متناسب با شرایط کشور باید صورت بگیرد اینها میخواهند به اسم تسهیل مجوزهای کسب و کار در واقع قانون جنگل را به شرحی و شکلی بسیار بدتر از شرایط شکنندگیآور کنونی در دستور کار قرار بدهند من میخواهم به شما بگویم که واقعا چقدر خوب بود که روشن فکرهای ما در این زمینه به کمک مردم به کمک تلاشهای عدالت خواهان میآمدند.
آیا میتوان به فساد کاری نداشت و همچنان الگوی مبارزه با فساد یک الگوی انفعالی و پسینی باشد؟ یعنی اجازه موارد بیشمار وقوع فساد را بدهید بعد به صورت انفعالی بخواهید با بخشهایی از آن به صورت گزینشی برخورد کنید و توقع داشته باشید تولید در این کشور ریشهدار شود خب معلوم است که پاسخ در این زمینه چیست و من امیدوارم که با یک اهتمام همگانی برای ارتقای داناییها و بنیه یادگیری دولت و مجلس، ما کمک بکنیم که از این شرایط خطیر و پیچیده عبور بکنیم و صمیمانه و خاضعانه به مسئولان کلیدی کشور این را میگویم که شما باید سیاستهای تورمزا و اشتغالزدا را به عنوان خط قرمز قاعدهگزاریهای اقتصادی معین کنید و اجازه بدهید که نهادهای تخصصی بیطرف و مستقل هر طرح یا لایحهای که مطرح میشود را از این دریچه ارزیابی کنند و اگر محرز شد که خطر تورم زایی و اشتغال زدایی ندارد در دستور کار قرار بگیرد و اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد انشاالله این امید میرود که ما راهی به سمت بهبود وضعیت باز بکنیم.
در غیر این صورت اگر به گونهای که تا امروز در بخشهایی از دولت و مجلس دارد پخت و پز میشود و در این زمینه من میدانم که یک سری تلاشهایی در سازمان برنامه و جاهای دیگر هم دارد میشود که آن فریب کاریها یا ندانم کاریها به اسم مبارزه با رانت و به اسم مبارزه با فقر سیاستهای تورم زا را دستور کار قرار بدهند من هشدار میدهم که این بار این سیاستها بسیار خانمان براندازتر از تجربههایی خواهد بود که طی سه دههی گذشته داشتهایم و باید امیدوار باشیم که این سطح دانایی و یادگیری و هوشمندی به اندازهای ارتقا پیدا بکند که ما بتوانیم با معیارهای عقل سلیم با تکیه بر تجربههای تاریخی شیوههای اصولی ارتقا کیفیت زندگی مردم و ارتقا بنیه تولیدی کشور را در دستور کار قرار بدهیم.