به گزارش کارگر آنلاین، امسال به واسطه محدودیتهای اعمال شده برای پیشگیری از ابتلا به ویروس کرونا، امکان حضور زوار ایرانی در کربلا و عرض ارادت و بیعت با سیدالشهدا میسر نشد. درباره اربعین حسینی، حال و هوای این روزها و بغض مردم ایران در فراق زیارت اباعبدالله(ع) روزنامه وطن امروز گفتوگویی با دکتر حشمتالله قنبری انجام داده است که مشروح آن را میخوانید:
***
* آقای دکتر! اربعین امسال گره خورده است با حسرت دلدادگان اباعبدالله که نمیتوانند مثل سالهای گذشته در پیادهروی اربعین شرکت کنند. نوع نگاه شما به این ابراز احساسات چیست؟
با شیوع پدیده «کووید-١٩» از اسفندماه سال قبل، زندگى بشر امروز دستخوش تغییرات اساسى شد و جامعه اسلامى ما نیز در معرض آسیبها و آفات این بلیه قرار گرفت. با تشکیل ستاد ملى مقابله با کرونا و تمهیدات و توصیههایی که مقامات و مسؤولان به مردم داشتند، به طور ناگهانی سبک زندگى ملت ما با تغییرات ناخواستهاى مواجه شد که با فرآیند معمول زندگى فردى و اجتماعى ما سازگار نبود؛ فاصله اجتماعى، اجتناب از عادتها و تغییرات گسترده در هنجارهاى پسندیده اخلاقى، اجتماعى و لطایف اعتقادى و احساسات مذهبى موجب بروز نگرانیهایى در میان قاطبه مردم مخصوصا اقشار جوان متدین و مذهبى کشور شد، و در چند دهه اخیر براى نخستینبار شیوه برگزارى و اقامه فرایض و مستحبات اعتقادى و مذهبى و آداب و رسوم ملى با تغییرات غیرقابل باورى مواجه شد. آداب و عادات فرهنگى نوروز و سال جدید، اعیاد شعبانیه، عبادات و اعمال ماه مبارک رمضان، فریضه حج، تکریم و بزرگداشت حماسه حضرت سیدالشهدا سلاماللهعلیه و شهداى والامقام کربلا و اکنون هم اربعین حسینى نمىتوانست منطبق بر روال معمول برگزار شود. این رخدادهاى قابل تصور در ابعاد و شئون مختلف اسباب ناراحتى و اندوه بزرگ ملت مومن و خداجوى ایران را فراهم آورد و تصمیمات ضد و نقیض و مواضع و اظهارنظرهاى متناقض مسؤولان ستادهاى ملى و منطقهاى مقابله با کرونا از یک سو و شایعهسازى و شائبهافکنى دشمنان انقلاب اسلامى و مکتب اهلبیت از سوی دیگر مانند نمکى بر زخمهاى احساسات مردم دردآفرینى مىکرد اما از آنجا که در مکتب اسلام و اهلبیت هیچ بنبستى وجود ندارد، شرایط جدید موجب پیدایش ابتکارات جدید شد و در بسیارى از ابعاد مانند تکافل اجتماعى و مواسات و مددکارى مومنانه و توزیع دقیقتر و مسؤولانهتر نذورات و سفرههاى احسان و افطار، زیباترین جلوههاى تربیت دینى و تاثیرپذیرى از شیوههاى سخاوت و کرامت اهلبیت عصمت و طهارت به نمایش درآمد.
به عبارت روشنتر، ماه رمضان با رعایت شیوهنامههاى بهداشتى هم به همه وظایف دینى و مذهبى عمل شد و هم نذورات ماه رمضان با خالصانهترین شیوه ممکن به بندگان محبوب خدا تحویل شد و در موسم حج این روحیه مومنانه همنوعدوستى توسعه پیدا کرد و همانطور که ملاحظه فرمودید ماه محرم هیئات و اجتماعات عزادارى حضرت امام حسین(ع) علاوه بر اقامه عزاى حسینى، در قالب همایشى بزرگ و شگفت از ظهور خردمندى و قانونمدارى جوانان مومن و مذهبى ظهور و بروز یافت، حتى بدخواهان و دشمنان اسلام هم نتوانستند براى ترویج و توسعه یاوهگوییهاى خود بهانهاى به دست آورند. بدون تردید در اربعین هم شاهد عزت و عظمت مظلومانه ملت بزرگ ایران خواهیم بود، البته در موسم اربعین قلبها درد و غم بیشترى را احساس خواهد کرد. اربعین یک روز و یک تظاهر معمولى نیست، اربعین مفهوم بزرگى است که در ابعاد مختلف عظمت تمام حق را در برابر تمام باطل به نمایش مىگذارد، اربعین همداستانى با حضرت زینالعابدین و زینب کبرى است و از اولین اربعین حضرت اباعبدالله تا امروز راهپیمایى اربعین و زیارت حضرت سیدالشهدا مهمترین تجلاى انسانیت در میدان مجاهدت و نصرت ارزشهاى الهى و انسانى است. سالهاى قبل حضور چند میلیونى صنوف مختلف ملت ایران کام مردم را شیرین مىکرد و مردم ما با همقدم شدن با حضرت سجاد و در پى زینب دویدن براى تجدید میثاق با حضرت امام حسین احساس افتخار بىهمانندى داشتند اما امسال لاجرم دلهایشان را به گامهاى استوار زائران و مجاهدان عراقى دوختهاند و هرگز هم نباید احساس جاماندگى کنند.
واژه جاماندگان اصولا واژه مناسبى براى ملت ما نیست، ملت ایران در 4 دهه اخیر ثابت کرده هرگز از کاروان نورانى حضرت سیدالشهدا جا نمانده است و همه جا پا به پاى مجاهدان و مومنان در سنگر دین و آزادگى جانفشانى کرده، ما جامانده نیستیم، ما در صف مجاهدت آماده فرصت حضوریم. قلب ملتى که قاسم سلیمانى را محبوب خود مىداند قطعهاى از کربلاى حسینى است.
* اگر اجازه بدهید از فرصت گفتوگو با شما استفاده کنیم و یک نگاه گذرا به تحلیل وقایع نهضت امام حسین(ع) داشته باشیم. بخشی که کمتر مورد توجه تحلیلگران قرار میگیرد، مدت اقامت امام حسین(ع) در مکه است؛ از شما تقاضا میکنم لطفا از این بخش برای ما بیشتر صحبت کنید.
امام حسین روز سوم شعبان سال 60 هجری وارد مکه شد و در محلی به نام شِعْب علی نزول اجلال کرد و تا هشتم ذیالحجه در این شهر اقامت داشت. مدت ۴ ماه و ۵ روز اقامت ایشان در مکه، بیشترین مدت عمر نهضت آن حضرت است. محل اقامت امام، ابتدا خیمه بزرگی بود که بیرون از خانههای مکه و به تعبیر خوارزمی در منطقه بالای مکه برپا شده بود. بعد از مدتی امام با دعوت عبدالله بنعباس به خانه او نقل مکان کرد و در آنجا ساکن شد.
انتخاب شهر مکه توسط امام انتخاب سنجیده و حسابگرانهاى بود؛ اولا حرم امن الهى بود و به فرمان خداوند هر چیزى در آن امنیت داشت؛ إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِناً.
ثانیا موسم حج بود و مسلمانان از اقصى نقاط بلاد اسلامى به سوى سرزمین وحى مىآمدند تا در یک زمان نورانى و در یک سرزمین مقدس، یک عبادت استثنایى را انجام دهند.
حج، محل تلاقى افکار و انتقال تجارب امت اسلامى و شناسایى نقاط ضعف و قوت جامعه اسلامى و اتحاد مسلمانان براى حل معضلات و مشکلات جهان اسلام بود.
ثالثا مردمی که به حج مشرف شده بودند، در سایه تعالیم و تبلیغات دولتهاى انشعابى، خاصه سلاطین بنىامیه، اسلام را در ترازوى تولید و عرضه آلابوسفیان و عمال آنها تحویل گرفته و شناخته بودند. اسلام ناب، حقیقت گمشدهاى بود که نشانى از آن به جا نمانده بود و قاطبه مسلمانان، پیرو اسلامى بودند که با تبهکارى مخالفت نداشت و زیر بار ستم رفتن را ناخوشایند نمىدانست و با امامت ظالمان و متجاهران به فسق و فساد کنار مىآمد.
امام از فرصت حج نه براى پناه گرفتن، بلکه براى پردهبردارى از خرافات و جاهلیتى که لباس اسلام را تنپوش خود ساخته بود و تعلیم اسلام نابمحمدى به سرزمین وحى وارد شدند.
در مکه حقیقت تابناک اسلام از پشت ابرهاى ضخیم جاهلیت و ظلم جبهه ضدتوحید بیرون کشیده شد و در کربلا بهاى این اقدام حماسى بىنقص پرداخت شد. از عجایب رخدادهاى مکه در موسم حج سال شصتم هجرى این است که عبدالله بن زبیر قبل از خروج امام از مدینه، از مدینه متوارى شد و پیش از ورود حضرت سیدالشهدا به مکه وارد شد و صحن مسجدالحرام را محل استقرار خود قرار داد.
در طول دوران حضور امام شهید در مکه، مجموعهاى از رخدادهاى غیرطبیعى و عجیب به وقوع پیوست تا عبدالله بن زبیر را به شخصیت اول مکه تبدیل سازد.
ممانعت از امامت نماز از سوى حارث بن خالد، عامل یزید بن معاویه در مکه و اخراج وى از صحن مسجدالحرام و دستگیرى و قتل عمرو بن زبیر، عامل امنیتى بنىامیه که براى دستگیرى و مجازات برادرش عبدالله به مکه وارد شده بود، باعث شده بود عبدالله بن زبیر شخصیتى مقتدر و سازشناپذیر به نظر آید، ابنزبیر بشدت و با تندى با طاغوت بنىامیه مخالفت مىکرد و قلوب بسیارى از مسلمانان را که نسبت به آینده حکومت بنىامیه نگران بودند به سوى خود جذب کرده بود.
حضور عبدالله بن زبیر نه یک اتفاق بود و نه یک تمهید آزادیخواهانه و نه یک اقدام شجاعانه و حضور سیدالشهدا از این حقیقت پردهبردارى کرد که حضور ابن زبیر در مکه با توافق سران بنىامیه و در چارچوب یک ائتلاف و تبانى تبهکارانه براى مقابله با نهضت اسلامى حضرت ابىعبدالله طراحى شده است.
ابن قتیبه دِیْنَوَری، در صفحه ٢٣٨ اخبار الطِوَال، و محمد بن جریر طبری، در جلد پنجم تاریخ الامم صفحه ٣٥١ و مرحوم شیخ مفید، در جلد دوم ارشاد، صفحه ٣٦ گزارش کردهاند: وجود و حضور امام حسین در مکه بیشتر از همه برای عبدالله بن زبیر سخت و سنگین بود. زیرا او میدانست تا حسین بنعلى در مکه حضور داشته باشد کسى به او اعتنا نخواهد کرد، لذا با ورود امام به مکه شرایط تغییر کرد و مردمى که به شهر وارد مىشدند به محض اطلاع از حضور فرزند رسول خدا به سوى آن حضرت مىرفتند و کار به جایى رسید که عبدالله بن زبیر ناچار مىشد محضر امام برسد و به بهانه مشاوره با امام، مستقیما از اوضاع و احوال اطلاع و آگاهى پیدا کند.
نکته مهم دیگرى که نباید از کنار آن عبور کرد این است که در سایه تبلیغات سهمگین ضداهلبیت و با توجه به سابقه و اختلافات دیرینهاى که تیرههاى مختلف قریش با شخص رسولاللهاعظم و اهلبیت رسالت داشتند، ساکنان مکه نیز قضاوت درستى نسبت به خاندان رسالت نداشتند و بىاطلاع بودن از انگیزه و اهداف و محروم ماندن از شخصیت والاى حضرت سیدالشهدا باعث شده بود خود مردم مکه به زبان بنىامیه تبدیل شوند. با توجه به تاثیرپذیرى سایر مسلمانان عالم از مواضع مردم مکه به عنوان ساکنان امالقراى اسلام و سرزمین وحى، تبلیغات آنان مىتوانست عامل فریب افکار عمومى مردم به سمت بنىامیه یا شخصیتهایى مانند عبدالله بن زبیر باشد.
اما به رغم همه این تهدیدها نفس حضور امام و هیأت والامقام و صاحب صلاحیتى که وى را همراهى مىکردند در مکه، آنچنان شرایطى را به وجود آورد که با سرعتى شگفت خیمه حضرت سیدالشهدا و محل اقامت اهلبیت ایشان به کانون توجه مردم تبدیل شد. دستهها و طبقات مختلف مردم مکه و زائران و حجگزاران محضر آن حضرت تشرف پیدا مىکردند و از چشمههاى فیض ایشان بهره مىبردند و این اقبال و استقبال مسلمانان کار را بر عبدالله بن زبیر و یزید بن معاویه سخت کرد.
ابن کثیر در جلد هشتم البدایه والنّهایه، صفحه ١٦٢ ضمن تلاش براى مهم نشان دادن ابن زبیر نوشته است: وَ مَعَ هَذا کُلَّهِ لَیْسَ هُوَ مُعَظَّماً عِند النّاسِ مِثلَ الحسین، بَلِ النَّاسُ اِنَّما مِیْلُهُم اِلی الحسَین لِأنَّه السّیدُ الْکَبیر، وَ ابِنُ بِنْت رَسُولِالله.
اما با این حال او در نظر مردم، عظمت حسین را نداشت. مردم تنها به حسین تمایل داشتند، زیرا او سرور بزرگ و پسر دختر پیامبر بود. فَلَیْس عَلی وَجْهِ الارضِ یَومئذٍ اَحَدٌ یُسَامِیهِ وَ لا یُسَاویِه، وَ لَکِن الدُّوله الیَزِیدیَّه کَانَت کلّها تُنَاوِئُه و آن روز در روی زمین هیچ کس همتراز و همشأن او نبود؛ لکن حکومت یزید همواره با او خصومت و رقابت داشت.
حضور امام در مکه و تمهیدات حکیمانه آن حضرت، یزید ظالم و سازشناپذیر را در موضع ضعف و هراس قرار داد تا جایی که شخصیتهاى مهم آن روز از جمله عبدالله بنعباس را به یارى طلبید.
ابن عساکر در صفحه ٢٠٣ ترجمه الامامالحسین تاریخ مَدینه دِمَشق، سبط بن جوزی در جلد دوم تَذْکره الخَواص، صفحه ١٣٤ و ابن کثیر در جلد هشتم البِدایه و النّهایه، صفحه ١٧٧نوشتهاند: یکی از اقدامات حکومت شام برای جلوگیری از قیام امام حسین در زمان اقامت آن حضرت در مکه، فرستادن نامه به بزرگان و شخصیتهای برجسته جامعه آن روز، بویژه بنیهاشم بود؛ با این امید که بتوانند توسط آنها بر تصمیم امام تأثیر بگذارند.
یزید در نامهاى به عبدالله بن عباس نوشت: ما گمان میکنیم مردانی از مشرق نزد حسین بن على رفتهاند و او را به طمع خلافت انداختهاند و تو درباره آنان آگاهی و تجربه داری. اگر حسین چنین کرده باشد، رابطه خویشاوندی را شکسته و قطع کرده است و تو بزرگ خاندان بنىهاشم و کانون توجه آنان هستی؛ او را از کوشش برای ایجاد تفرقه بازدار.
ابن عباس در پاسخ به یزید در مقام دلدارى او بر آمد و نوشت: امیدوارم خروج حسین به سبب امری نباشد که خوشایند تو نیست. من نیز در امر خیرخواهی او نسبت به آنچه خداوند به وسیله آن ایجاد الفت میکند و آشوب و فتنه را فرومینشاند، کوتاهی نمیکنم.
ابن اعثم نوشته است: نامه یزید به اطلاع امام رسید و با زبان وحى به او پاسخ داد: بِسْمِالله الرَّحْمنِ الرَّحیم، وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَریءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ و اگر تو را تکذیب کردند، بگو کردار من برای خودم و کردار شما برای خودتان است؛ شما از آنچه من میکنم، بیزارید و من [نیز] از آنچه شما میکنید، بیزارم.
پاسخ وحیانى امام حسین تبرى و انزجار اسلام ناب از اسلام ظلم و ستم و استکبار بود.
حضرت سیدالشهدا معمار دیپلماسى انقلابى اسلام است. آن حضرت بعد از این نامه، مکاتبات خود را آغاز کرد و سفرایى را به کوفه و بصره و بلاد اسلامى فرستاد.
طبری در جلد پنجم تاریخ الامم، صفحه ٣٥٧ و ابن اعثم در جلد پنجم الفتوح، صفحه ۳۷ و خوارزمی در جلد اول مقتل الحسین، صفحه ۱۹۹ نوشتهاند حضرت سیدالشهدا در نامهاى به بزرگان بصره مرقوم فرمودند: امّا بَعْدُ فَاِنّالله اصطفی مُحَمَّداً صلیالله علیه و آله عَلی خَلْقِهِ وَ اکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ اما بعد، خداوند محمد(ص) را از میان مخلوقات خویش برگزید و او را با نبوت خویش کرامت داد و به پیامبری خویش انتخاب کرد.
ثُمَّ قَبَضَهُالله اِلَیْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ وَ بَلَّغَ ما اُرْسِلَ بِهِ صلیالله علیه و آله وَ کُنّا اَهْلَهُ وَ اَوْلِیائَهُ وَ اَوْصِیائَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ اَحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ و آنگاه وی را به سوی خویش برد، در حالی که بندگان را اندرز داده و رسالت خویش را رسانده بود و ما خاندان و دوستان و جانشینان و وارثان وی بودیم و از همه مردم به مقام و جایگاه او در میان مردم شایستهتر بودیم. فاسْتَأْثَرَ عَلَیْنا قَومُنا بِذلکَ فَرَضینا وَ کَرِهْنا الْفُرقَه وَ اَحْبَبْنا لَکُمُ الْعافِیَه وَ نَحْنُ نَعْلَمُ اِنّا اَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلّاهُ
اما قوم ما این جایگاه را به خود اختصاص داده؛ ما را کنار زدند و ما [اجبارا] رضایت دادیم و تفرقه را خوش نداشتیم و [صلح و] سلامت را دوست داشتیم؛ در صورتی که میدانستیم ما به این کار از کسانی که عهدهدار آن شدند، شایستهتریم... وَ قَدْ بَعَثْتُ اِلَیْکُمْ رَسُولی بِهذَا الْکِتابِ، وَ اَنَا اَدْعُوْکُمْ اِلی کِتاب الله وَ سُنَّه نَبِیِّهِ صلیالله علیه و آله، فَاِنَّ السُّنَّه قَدْ اُمیْتَتْ وَ اِنَّ البِدْعَه قَدْ اُحْیِیَتْ اینکه فرستاده خویش را به همراه این نامه به سوی شما روانه کردم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او (ص) دعوت میکنم، زیرا سنت مرده و بدعت زنده شده است.
وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا اَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ الله اگر سخنان مرا گوش دهید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم. سلام بر شما و رحمت و برکات خدا. مرحوم علامه در جلد ٤٤ بحارالانوار، صفحه ۳۸۱ نوشته است امام علیهالسلام به سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بزرگان کوفه هم نامه نوشت. أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَالله قَدْ قَالَ فِی حَیَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِالله نَاکِثاً لِعَهْدِالله مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِالله یَعْمَلُ فِی عِبَادِالله بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ آگاه هستید که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود کسی که ببیند فرمانروای ستمگری را که حلال میدارد حرام خدا را، میشکند پیمان خدا را، رویارویی میکند با آیین خدا و میان بندگان خدا با گناه و دشمنی رفتار میکند، با این همه با گفتار و کردار بر چنین سلطانی نشورد؛ کَانَ حَقاً عَلَىالله أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ سزاوار است که خدای او را به جایگاه عذاب وارد کند.
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَهِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَالله وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ شما آگاهید که این گروه حاکم گوش به فرمان شیطانند و رویگردان از فرمان رحمان. و تباهی را آشکارا گستردهاند و مرزهای الهی را واگذاشتهاند و... و حلال داشتند حرام خدا را و حرام داشتند حلالش را.
وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِالله و من به این امر (حکمرانی) سزاوارترم به جهت نزدیکی به پیامبر خدا.
* بسیار عالی! از همین جا برویم سراغ حادثه اربعین. اگر امکان دارد از موضع یک استاد و پژوهشگر حوزه تاریخ، برای ما روایتی از سیر کاروان اسرا تا کربلا بیان بفرمایید.
از غروب عاشورا تا اربعین حضرت سیدالشهدا تاریخ اسلام و انسانیت حوادث و رخدادهاى دردناک و حماسههاى بىتکرار و یگانهاى را شاهد بوده است که به علتهاى مختلف بسیارى از حقایق شکوهمند پیامبران نهضت حسین بن على پنهان و مخفى مانده است. بنده تصمیم دارم به خواست خدا چند مورد از مصائب و فجایع شگفت این هجرت اعجابانگیز را عرض کنم.
بدون تردید روز یازدهم محرمالحرام و وداع بازماندگان نهضت عاشورا یکى از دردناکترین و در عین حال شکوهمندترین قطعات تاریخ است. اصولا ترک سرزمین کربلا بدون حسین بن على و شجاعان اهلبیت رسالت و اصحاب وفادار اباعبدالله اقدامى جانسوز و خارج از تحمل و تفکر است.
از غروب عاشورا تا نیمروز یازدهم محرم به فرمان عمر بنسعد اجساد تبهکاران بنىامیه به خاک سپرده شد اما پیکر تابناک حجت خدا و برجستهترین شهداى عالم همچنان بدون غسل و کفن روى خاک مانده بود و آفتاب بر بدنهایشان مىتابید.
تصمیم گرفته شد کاروان آزادگان را از مقابل اجساد شهیدان عبور دهند. مشاهده بدنهاى پارهپاره، بویژه پیکر مقدس حضرت اباعبدالله صحنه دلخراشى را رقم زد؛ زنان و دختران با دیدن ابدان مطهر شهدا مانند برگهاى خزان بر زمین افتادند.
اما عمل و اقدام زینب متفاوت بود؛ ایشان مىدانست این عمل براى نمایش قدرت و تحقیر و تخفیف بازماندگان اهلبیت است، لذا زمانی که نگاه نافذ و حیدرىشان با جسم بىسر و لطمهدیده امام و مقتدایش تلاقى یافت، در نهایت وقار روى خود را به افقهاى بلند دوخت و گفت: أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا! این قربانى را قبول فرما!
راوى کربلا گفته است: هر چه را فراموش کنم، هرگز عبارتهاى زینب دختر على را فراموش نخواهم کرد که هر دوست و دشمنى را بىقرار سخنان خود کرد. او با دلى شکسته و صدایى محزون اما رشید در حالی که روى خود را به سوى مدینه برگردانیده بود مىگفت: وامُحَمَّداه! صَلّى عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ اى محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که در خون غلتیده است و پیکر او پارهپاره شده است. یا مُحَمَّداه! بَناتُکَ سَبایا وَذُرِّیَّتُکَ مُقَتَّلَه، تَسْفى عَلَیْها ریحُ الصَّبا، هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، مَجْزُورُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ الْعِمامَه..ِ وَالرِّداءِ
اى محمد! دختران تو اسیر شدهاند و فرزندانت کشته گشتهاند و باد صبا بر پیکرهایشان مىوزد. این حسین توست که روى خاک افتاده، سرش را از قفا بریدهاند، عمامه و رداى او را به یغما بردهاند.
راوى مىگوید: زینب سلامالله علیها همچنان سخن مىگفت و دوست و دشمن مىگریستند.
بِأَبِی مَنْ [أَضْحى] عَسْکَرُهُ فی یَوْمِ الإثْنَیْن نَهْباً، بِأَبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرى، بِأَبِی مَنْ لا هُوَ غائِبٌ فَیُرْتَجى وَلا جَریحٌ فَیُداوى پدرم فداى آن کسى باد که [خیمهگاه] سپاهش روز دوشنبه غارت شد. پدرم فداى آن کس باد که طنابهاى خیمهاش بریده و بر زمین افتاد. پدرم فداى آنکه نه سفر رفته است تا امید بازگشتش باشد و نه چنان زخمى برداشته که امید مداوایش باشد.
بِأَبِی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِداءُ، بِأبِی الْمَهْمُومَ حَتّى قَضى، بِأبی الْعَطْشانَ حَتّى مَضى، بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماءِ
پدرم فداى آن کس که جانم فداى او باد. پدرم فداى آن کس که با دل پرغصه جان سپرد، پدرم فداى آن کس که با لب تشنه شهید شد، پدرم فداى آن کس که از محاسنش خون مىچکید.
این عبارتها اظهار عجز نبود، تاسیس سازمان تبلیغات توحیدى بود تا زبان نوحه و ندبه و روضه، کار بر زمین مانده عاشورا را به سرمنزل مقصود برساند.
این عبارتها پردهبردارى از ژرفاى جنایت و فاجعهاى بود که جبرانى برایش وجود نداشت. حسین نبود که به قتل رسیده بود، پیامبر را کشته بودند، لذا زینب فرمود: یا حُزْناه! یا کَرْباه! الْیَوْمَ ماتَ جَدِّی رَسُولُ اللهِ، یا أَصْحابَ مُحَمَّداه! هؤُلاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفى، یُساقُونَ سَوْقَ السَّبایا امروز گویا جدم رسول خدا از دنیا رفته، اى اصحاب محمد! اینها فرزندان پیامبر برگزیدهاند که به اسارت برده مىشوند.
نوحهگرى زینب باعث شد قلب نازنین حضرت زینالعابدین پر دردتر شود، لذا براى لحظاتى نگاه زینب به سوى امام زمانش برگشت و چون حال آن حضرت را منقلب دید عرض کرد: مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَإخْوَتی؛ تو را چه شده؛ اى یادگار جد و پدر و برادرانم! مىبینم که مىخواهى جانت را تسلیم کنى؟!
امام سجاد در پاسخ به عمه سادات فرمودند: عمه جان! اینها کشتههاى خودشان را دفن کردند اما پیکر پدر و برادران و عموها و عموزادگان و کسان من در حالی که لباسهایشان هم غارت شده است، بر این زمین مانده. زینب کبرى عرض کرد: آقاى من! پسر برادرم! نگران مباش، به خدا سوگند این پیمانى است که پیامبر خدا از جد و پدر و عمویت گرفته است و آنان نیز آن را پذیرفتهاند.
خداوند به دست جماعتى از این امت که فرشتگان آسمان آنان را مىشناسند، این پیکرهاى پارهپاره و پراکنده را جمع مىکند و به خاک مىسپارد و در آینده بر مرقد پدرت پرچمى افراشته مىشود که کهنه نخواهد شد.
سپس در حالی که آخرین نگاه خود را به پیکر حضرت سیدالشهدا دوخته بود عرض کرد: دوست داشتم در کنار پیکرت بمانم اما نمىگذارند، لذا مىروم اما باز مىگردم. این عبارتها رجزخوانى زینب بود. مرحوم مجلسى در جلد ٦٨ بحارالأنوار، صفحه ١٣٠ و خوارزمى در جلد دوم مقتلالحسین، صفحه ١٦٧ از عطیه عوفى که از فقها و محدثان بنام روزگار خود بود روایت کرده است: من در معیت جابر بن عبدالله انصارى، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى طالب عازم کربلا شدم و هنگامى که به کربلا رسیدیم جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و لباسهاى خود را عوض کرد و خود را عطرآگین ساخت و در حالی که ذکر مىگفت در نهایت ادب و وقار به سوى مزار ابى عبدالله حرکت کرد. زمانی که به نزدیکى قبر رسیدیم به من گفت: عطیه! دستهاى مرا به روى قبر حسین بگذار. همین که دستهاى جابر با قبر تماس پیدا کرد، از هوش رفت و من با پاشیدن آب به سر و روى او، وى را به هوش مىآوردم.
هنگامى که به هوش آمد ۳ بار فریاد زد: یا حُسَینُ، سپس گفت: حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ؟! آیا دوست پاسخ دوست خود را نمىدهد؟! خودش به خودش پاسخ داد: وأنّى لَکَ بِالجَوابِ وقَد شُحِطَت أوداجُکَ عَلى أثباجِک، وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِک چگونه پاسخ دهى در حالى که خون رگهایت را بر میان شانهها و پشتت ریختند و میان سر و پیکرت جدایى انداختند؟! فَأَشهَدُ أنَّکَ ابنُ خاتَمِ النَّبِیّین وَابنُ سَیِّدِ المُؤمِنین وَابنُ حَلیفِ التَّقوى وسَلیلِ الهُدى وخامِسُ أصحابِ الکِساءِ وَابنُ سَیِّدِ النُّقَباءِ وَابنُ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ النِّساءِ
گواهى مىدهم تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند همپیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کسایى و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه سرور زنانى! پاک زیستى و پاک رفتى اما دلهاى مؤمنان در فراق تو خوش نیست بىآنکه در این تردیدى رود که همه اینها به خیر تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد!
وأشهَدُ أنَّکَ مَضَیتَ عَلى ما مَضى عَلَیهِ أخوکَ یَحیَى بنُ زَکَرِیّا و گواهى مىدهم که تو بر همان روشى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت. آنگاه جابر دیده خود را گرد قبر چرخاند و گفت: السَّلامُ عَلَیکُم أیَّتُهَا الأَرواحُ الَّتی حَلَّت بِفِناءِ الحُسَینِ وأناخَت بِرَحلِهِ وأشهَدُ أنَّکُم أقَمتُمُ الصَّلاهَ وآتَیتُمُ الزَّکاهَ، وأمَرتُم بِالمَعروفِ ونَهَیتُم عَنِ المُنکَرِ وجاهَدتُمُ المُلحِدین وعَبَدتُمُالله حَتّى أتاکُمُ الیَقینُ سلام بر شما اى روحهایى که گرداگرد حسین فرود آمده، همراهش شدید! گواهى مىدهم نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکى فرمان دادید و از زشتى بازداشتید و با ملحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید.
وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِیّا لَقَد شارَکنا کُم فیما دَخَلتُم فیهِ سوگند به آنکه محمد را به حق برانگیخت، در آنچه به آن در آمدید با شما شریک هستیم. به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شریک باشیم]، با آنکه ما نه به درهاى فرود آمدیم و نه از کوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم، در حالى که اینان سرهایشان از پیکر جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟!
جابر گفت: یا عَطِیَّهُ! سَمِعتُ حَبیبی رَسولَالله یَقولُ: مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم و مَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهِم. ای عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که میگفت هر کس قومی را دوست بدارد با آنهاست و هر کس عمل قومی را دوست بدارد با آنها در این عمل شریک است.
∎