تاریخ : 08:24 - 1399/07/21
کد خبر : 206705
سرویس خبری : فرهنگی
 

جامعه‌ طبقاتی نتیجه سلطنت اموی است

جامعه‌ طبقاتی نتیجه سلطنت اموی است

ابوسفیان و معاویه با پذیرش ظاهری اسلام و با پوشیدن لباس نفاق در بدنه حکومت رسوخ کرده و رفته رفته زمام امور را به دست گرفتند و جامعه‌ای طبقاتی بوجود آوردند.

به گزارش کارگر آنلاین، با مطالعه تاریخ اسلام این‌گونه به نظر می‌رسد که قیام عاشورا نقطه اوج تاریخ اسلام و بیشتر از آن تاریخ بشریت است اما اگر ریشه‌های این قیام عظیم مورد واکاوی قرار نگیرد درک این واقعه نیز ابتر باقی خواهد ماند.

بدون شک زمینه‌های شکل‌گیری قیام عاشورا را باید در صلح پرشکوه امام حسن جستجو کرد. صلحی که به اندازه قیام عاشورا دارای اهمیت تاریخی است. به نحوی که در کتاب «صلح الحسن» که رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را ترجمه کرده است قیام عاشورا را باید قیامی حسنی بدانیم تا حسینی؛ این ادعا وقتی مورد تأکید رهبر انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد یقیناً دارای عمق و ریشه‌ای محکم است و باید آن را مورد مداقه قرار داد.

در آستانه ایام شهادت جان‌سوز امام حسن (ع) کتاب وزین «صلح‌الحسن» نوشته «رضی آل یاسین» ترجمه «حضرت آیت‌الله خامنه‌ای» در چند شماره منتشر می‌شود که قسمت دوم آن را در ادامه می‌خوانید:

تلاش برای خاموش کردن نور خدا

«توده مردم از این همه، بی‌خبر بودند چه، اصل کلی و معروف اسلامی: اسلام گذشته را پاک می‌کند بر سوابق ننگین بنی‌امیه پوششی ضخیم می‌افکند، بخصوص که رسول اکرم نیز آنان را عفو کرده و در جلب محبتشان کوشیده بود و پس از آن حضرت نیز خلفاء، کسانی از این دودمان پلید را بخود نزدیک ساخته و به حکومت و امارات بر مسلمانان و امتیازات فوق‌العاده سرافراز ساخته بودند لذا باند اموی توانست مدت 20 سال با استقلال و بی‌آنکه مورد مؤاخذه قرار بگیرد یا خود کسی را از بدی‌ها منع کند به زندگی موفقیت‌آمیز خود ادامه دهد.

خلیفه دوم در مراقبت و کنترل کارگزاران ولایات، سختگیر و بدقت حسابگر بود و در این مورد هیچ چیزی مانع او نمی‌شد. بدو خبر رسید که خالد بن ولید کارگزار قنسرین ده هزار به اشعث داده است بشدت بر خالد خشم گرفت و به بلال حبشی دستور داد که او را با عمامه‌اش ببندد و سر و پا برهنه در برابر عموم رجال دولت و وجوه ملت در مسجد جامع حمص بر سر یک پا بدارد، و از او بپرسد:

این پول را از مال خود داده است یا از بیت المال؟ چه، اگر از مال خود داده، اسراف کرده و خدا اسرافکاران را دوست نمی‌دارد و اگر از مال ملت بخشیده، خیانت ورزیده و خدا از خیانت پیشگان بیزار است و پس از آن، خلیفه وی را معزول ساخت و تا آخر عمر به او منصبی نسپرد.

نوبتی دیگر ابوهریره را فراخواند و به او گفت: آنروز که من تو را به کارگزاری بحرین فرستادم، کفش بپا نداشتی! اینک شنیده‌ام هزار و ششصد دینار اسب فروخته‌ای؟

ابو هریره پاسخ داد: تعدادی اسب داشتیم که زاد و ولد کردند، تعدادی هم هدایایی بوده که مردم آورده بودند. گفت: مخارج زندگی تو را سنجیده‌ایم، اینها زیادی بوده است و باید به بیت‌المال برگردد.

ابو هریره گفت: حق نداری مال مرا بگیری.

خلیفه گفت: چرا! و پشت تو را با تازیانه بدرد خواهم آورد.

سپس برخاست و آنقدر با تازیانه بر پیکر او نواخت که بدنش را خون آلود کرد و گفت: اکنون برو پول‌ها را بیاور.

ابوهریره که چاره ای جز اطاعت نداشت گفت: باشد، با خدا حساب می‌کنیم.

خلیفه گفت: این در صورتی بود که آن‌را از حلال بدست آورده بودی و با میل و رغبت می‌دادی! گویا در بحرین اموال را برای تو جمع‌آوری می‌کنند نه برای خدا و بیت‌المال. مادرت تو را فقط برای الاغ چرانی پس‌انداخته است.

خود ابوهریره، جریان را این‌طور نقل می‌کند: وقتی عمر مرا از حکومت بحرین معزول ساخت به من گفت: ای دشمن خدا و قرآن! مال خدا را دزدیدی؟ گفتم: من دشمن خدا و قرآن نیستم، دشمن دشمنان توام و مال خدا را هم ندزدیده‌ام. گفت: پس از کجا ده هزار درهم جمع آوردی؟ گفتم: اسب‌هایی داشتیم که زاد و ولد کردند، هدایایی هم پیوسته می‌رسید، سهمیه‌های پی در پی خودم هم بود. با این‌حال همه را از من گرفت.

از این قبیل ماجرا میان عمر و کارگزاران ولایات زیاد اتفاق می‌افتاد که اگر کسی اهل مطالعه باشد در کتاب‌ها می‌بیند ابوموسی اشعری، قدامه بن مظعون و حارث بن وهب را عزل کرد و همه اموالشان را گرفت. اینگونه بود مراقبت عمر نسبت به والیان و کارگزاران که هرگز با آنان به مدارا و نرمی رفتار نمی‌کرد ولی با این همه، معاویه، برگزیده و دوست نزدیک او بود با وجود تناقضی که میان روش آن دو وجود داشت، هرگز دست او را از کاری کوتاه نکرد و حسابی از او نکشید و حتی گاه به او می‌گفت: من به تو امر و نهی نمی کنم.

یعنی هر کاری را به رای و اراده او واگذار می‌کرد. این وضع موجب سرکشی و طغیان معاویه شد و تصمیم او را بر اجرای توطئه‌های باند اموی راسخ ساخت و حسن بن علی و برادرش حسین را دسیسه شیطنت‌آمیز معاویه در برابر خطری مهیب قرار داد که اسلام را بنام اسلام تهدید می‌کرد و خاموش ساختن نور حقیقت را بنام حقیقت کمر می‌بست آن دو امام بزرگوار برای دفع این خطر دو راه بیش نداشتند: مقاومت یا مسالمت آنها دیدند که مقاومت در نوبت حسن بن علی به نابودی جبهه مدافع دین و راهنما بخدا و راه راست، منتهی می‌گردد.»

ادامه دارد...


منبع : دفاع پرس