به گزارش کارگر آنلاین، آیتالله تسخیری فقیه مجاهد و تقریبی فرهیخته و حکیمی بود که در طی سالها در گفتوگو با عالمان جهان اسلام جریان تقریب را با مبانی قرآنی، فقهی و کلامی پیش برد، اما هیچ گاه از اصول و اعتقادات عقبنشینی نکرد. از جمله آثار ارزشمند ایشان تفسیر «المختصر المفید فی تفسیر القرآن المجید» است که به سفارش استادش شهید صدر طی سی سال آن را نوشت.
این تفسیر علیرغم اختصار، از غنای کافی برخوردار است به همت مرحوم آیتالله شیخ محمدعلی تسخیری و حجتالاسلام والمسلمین محمدسعید النعمانی از سوی انتشارات مجمع جهانی اهل بیت(ع) منتشر شد. به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیتالله تسخیری، خبرگزاری ایکنا میزگردی با حضور حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی تسخیری، رئیس مرکز گفتوگوی ادیان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و حجتالاسلام والمسلمین بهمن اکبری، رایزن سابق فرهنگی ایران در عمان برگزار کرد و چگونگی شکلگیری، روش و ویژگیهای این تفسیر بررسی شد. مشروح این میزگرد در ادامه از نظر میگذرد؛
برای ورود به بحث اجازه میخواهم درباره ویژگیهای شخصیت آیتالله تسخیری بفرمائید.
تسخیری: در قرآن کریم آمده است که علما و دانشمندان زنده هستند تعبیر هم در رابطه با شهداست، در قرآن کریم آمده است «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» آن را زنده میپندارد چون برای جامعه بشری منشاء اثر هستند. شخصیت آیتالله تسخیری رحمهالله علیه چند بعدی است هم از نظر فردی و هم از نظر اجتماعی، آنچه که بیشتر ایشان بر آن تلاش داشت تربیت و تزکیه نفس بود.
شک نکنید انسانهایی که در این مسیر از این خوان اول نگذرند به خوانهای بعدی نمیتوانند مسلط باشند؛ لذا در تهذیب و تربیت نفس و تکاندن و تحقیر این نفس تلاش فراوانی داشت. تا جایی که من یاد دارم حدود پنجاه سال، ایشان با وضوی نماز شب نماز صبح را ادا میکرد. حتی بیشتر مطالعات و تألیفاتشان بعد از نماز صبح تا زمانی که میخواستند به اداره بروند را مینوشتند. این از تربیت نفس است و هر زمانی که با دیگری مینشستند به گونهای رفتار میکردند که گویی همواره در حال یادگیری است.
به یاد ندارم که سخن کسی را قطع کرده باشد. حتی اگر من فکر میکردم که طرف دارد بیربط میگوید اما با وجود این حرف همه را گوش میکرد. وقتی گفتوگو ایشان را با دیگران مشاهده میکردم یاد آن زندیق باغ مفضل یکی از شاگردان امام صادق افتادم که وقتی بحث تند شد درآمد و گفت مفضل تو پیرو کدام مکتبی؟ گفت شاگرد امام صادقم. گفت بعید میدانم. در جواب گفت چرا؟ گفت چون ما در محضر امام صادق حرفهای خیلی تندتری از این حرفهایی که نزد شما گفتم میزنیم و کار به فحاشی و تهمت ما نسبت به ایشان میرسید، اما ایشان همه آنها را گوش میداد به گونهای که باور میکردیم که در بحث براو غلبه کردهایم بعد شروع میکرد و مسائل ما را یکی یکی پاسخ میداد.
تو اگر پیرو آن مکتبی باید به اینصورت برخورد کنی نه مکتب خودت را بر مکتب امام صادق تحمیل کنی، من آیتالله تسخیری را یکی از شاگردان خوب مکتب امام صادق میدانم. و این تسلط بر نفس و شکاندن غرور و تربیت نفس که منشا قرآنی دارد، چون اهل بیت یکی از ثقلین فهم و درک قرآن است. مهمترین عنصر همین است و عنصر پیروزی ایشان در ملاقاتها، مباحث علمی و سعه صدرش همه به خاطر این است که تسلط عجبیبی بر نفسشان داشت. لذا خودشان را محو در مکتب و ایده میدید، محو در وجود انسانی جماعی میدید تا یک بحث فردی.
اکبری: ضمن تسلیت فرارسیدن اربعین حسینی که در فضای کنونی جهان روح و طراوت جدیدی را دمیده است و مقارن شده با چهلمین روز درگذشت حضرت آیتالله تسخیری، استاد ما در حوزه روابط فرهنگی بینالمللی؛ ایشان در طول بیست و هفت ساله فعالیتهای بینالمللی فرهنگی؛ سمت بزرگی و مرادی و استادی داشته است. ضمن عرض تسلیت از خبرگزاری محترم ایکنا نیز تشکر میکنم که به نیکی اقدام کرده است برای بزرگداشت تفسیر قرآن کریم که این مرد بزرگ همراه دوست و برادرش جناب نعمانی تالیف کرده است؛ این اقدام در ایکنا؛ مصداق بهترین موضوع در بهترین مکان و در بهترین موقعیت است.
در همین فضایی که در مقدمه گفتوگو هستیم؛ شناخت شخصیت حضرت آیتالله تسخیری رضوان الله علیه و اینکه ما چگونه باید به این شخصیت نگاه کنیم؛ موضوع مهمی است. ما بیش از اینکه نیاز داشته باشیم شخصیتستایی کنیم به این معنی که فقط از کرامات این مرد بزرگ بگوییم؛ باید شخصیتشناسی کنیم و شخصیت فرهنگی این بزرگوار را شناسایی کنیم. شخصیتشناسی به تحلیل گفتمان و دال مرکزی گفتمان اندیشهورزی او برمیگردد؛ باید ببینیم آیتالله تسخیری در طول عمر و حیات با برکتش که خیلی هم طولانی نبود، اما عمق فراوانی داشت، به چه موضوع مهمی میاندیشیده است دال مرکزی حیات او چیست؟
کمتر عالم دینیای هست که از قبل از انقلاب دغدغه جهان اسلام را داشته باشد؛ یعنی او مترصد این بود که چگونه میتواند به جهان اسلام خدمتی کند، در بحث نگاه تفسیری نیز شخصیت ایشان رابه عنوان مفسر، باید چنین تحلیل کرد. از نگاه بنده که نزدیک به سه دهه(از دهه هفتاد تاکنون) در تماس با ایشان بودم؛ نخست در مجمع جهانی اهل بیت که ایشان دبیر کل بود تا آخرین روزها که در ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با ایشان بودم.
اخیراً هم که در زمان تصدی رایزنی فرهنگی در عمان بود که ایشان برای شرکت در همایش بررسی فقهی نظام پولی و مالی که سازمان همکاریهای اسلامی برگزارکرده بود و یک کنفرانس به عمان تشریف آوردند. دال مرکزی گفتمان آیتالله تسخیری این مرد بزرگ به تهذیب نفس یا تربیت و تعالی روح برای نیل به کمال انسانی در راستای هدف بزرگ جهان اسلامی مینگریست.
نگاه او محدود به مرزهای کشور نبود بلکه به جهان اسلام یا بی مرزی جهان اسلام اهتمام داشت. به طور طبیعی از ذکاوت و هوش و نبوغ برخوردار بود و این هوشمندی در رفتار جهانی او نیز دیده میشد؛ نوع مذاکرات و ورود و خروج به بحث و مواجهه کنشی و روشی او با یک جمع فرهیخته، ... همه اینها بیانگر گفتمان درونی بود که در رفتار او ظهور میکرد، اگر بخواهیم یک فرد را تحلیل کنیم، یک فردی را به تعبیر هایدگر در عرصه ذهن و زبان بشناسیم؛ باید گفتمان او را تحلیل کرد.
او عمیقاً اهل مدارا (مداراة الناس) بود، اهل رعایت حقوق افراد بود اهل تقوی و تهذیب بود، این در منش او هم ظهور میکرد. وقتی این مرد را در عرصه مدیریتی میدیدیم همین گونه بود، یعنی میان قول و فعل (گفتار و کردار) او جدایی نبود. آسیب گسیختگی عمل و نظر که معمولا در افراد دیده میشود؛ بسیاری اهل علماند، اما اهل عمل نیستند، به شهادت قاطع میتوان گفت که مرحوم تسخیری توأمان؛ مرد نظر و عمل بود. مردی بود که در رفتارش نظرگاه خود را نیز تعمیم و تجسم میداد. جالب است که این جهان اسلامی بودنش را به توصیه استاد و مرادش مرحوم شهید آیتالله سید محمد باقر صدر میدانست.
یاد دارم که چندین بار این رویا را برایم گفتند که من در عالم خواب دیدم که استادم آقای صدر به من اشارهای کرد و به این انگیره و پیام که من خوش دارم که بعد از من تو ادامه دهنده اندیشه جهان اسلامی من باشی. به هر حال او میاندیشید که یک روحانی است که در رتبهای است که قطعا به عنوان یک مجتهد جامعالشرایط شمرده میشد؛ تسلطشان به «ردُّ الفروع إلی الاصول» کمنظیر بود. در سال 1368 رسالهای درباره «نظری اجمالی بر مبانی مصرف» نوشته بودم.
چون بحث اقتصادی بود و آیتالله تسخیری هم دیدگاههای اقتصادی شهید صدر را بخوبی درنظر داشت برای بررسی آن خدمت ایشان رسیدم؛ یادم هست که ایشان گویی طلبه نوجوانی است که همین دیروز این بحثها را خوانده است؛ کاملا آماده مباحثه علمی بود. انسان از استحضار ذهنی دقیق او تعجب میکرد که آدمی که درگیر حوزه اجرا است و کار مدیریتی میکند چگونه میتواند اینگونه استحضار ذهنی داشته باشد. وقتی سخن از بحث علمی میکردید این مرد آماده بود مانند جوانی پانزده ساله و شاداب که برای بحث و گفتوگو همیشه آماده بود.
اخیرا در سفری که به مسقط تشریف آوردند، به استقبال ایشان رفتیم، بحث رساله کارشناسی ارشد همسرم بود با عنوان(تاثیر دانش روانشناسی بر تفسیر قرآن)، ایشان بلافاصله پرسیدند که در این رسالهای که درباره تفسیر قرآن نوشتهاید، به آثار سید قطب و تفسیر فی ظلال القرآن نیز توجه کردهاید؟ سپس درباره تفسیر فی ظلال القرآن در بحث موسیقی آیات آنقدر مستدل و مسلط نکاتی را بیان کردند که گویا همین چند لحظه پیش متن تفسیر فی ظلال القرآن را خوانده اند. این استحضار و ذکاوت در کمتر کسی دیده میشود مخصوصا فردی که از مدتهاست از بیماری صعب العلاج رنج میبرند. ایشان نزدیک به 15 سال در بیماری سخت بودند یعنی نیم بدن ایشان در کنترل شان نبود، اما این بیماری از هوشیاری و هوشمندی و نشاط او کم نمیکرد.
ایکنا ـ بفرمائید چگونه بود که ایشان وارد بحث تفسیر شدند؟ روایتی هست که توصیه استادش یعنی شهید صدر به ایشان است که وارد این حوزه بشوند و حدود سی سال هم طول میکشد.
تسخیری- آیتالله سید محمد باقر صدر واقعا نابغه دهر خودش بود. شخصیتی است که در نوجوانی به اجتهاد میرسد، معروف است که ایشان از کسی تقلید نکرد، یعنی قبل از اینکه به سن تکلیف برسد به درجه اجتهاد میرسد. مرجعیت ایشان هم تقریبا مرجعیتی بود که برای نسل جوان و روشنفکر جامعه بود آن زمان هم زمانی بود که کمونیستیها و بعثیها بیداد میکردند به گونهای که فتوای معروف آیتالله سید محسن حکیم هم مبنی بر این است که « الشیوعیه کفر و الحاد، مردم کمونیست کفر است» در آن شرایط بود که آقای صدر توانست با مباحث جدید در فلسفه، اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی و چیزهایی که ابتلای جامعه آن دوران بود ورود کند و جوانان را جذب کند. آیتالله تسخیری هم از همان جوانان است. هرچند که درس فقه میخواند اما این تیپ جوانان را آیتالله صدر جذب کرد.
ایشان هرچه بیشتر در محضر آقای صدر حضور پیدا میکردند جاذبه آقای صدر او را شیفته خودش میکرد. زمانی که آیتالله صدر به شهادت رسید وضعیت شاگردانش عجیب بود آقای صدر ذهنی خلاق داشت در زمانی که حوزهها به مباحثی مانند اقتصاد، روانشناسی و... ورود نمیکردند ایشان در این زمینهها کار میکرد درصورتیکه اکثرا به موضوعات مبتلابه روز وارد نمیشدند ایشان نسبت به افرادی که استعداد داشتند اصرار داشت که به مباحث خاصی وارد شوند. شهید صدر ذکاوت خاصی هم در شناسایی افراد داشتند به این صورت نبود که طلبههایی که در محضرش حاضر میشدند کم باشند بلکه طلبههایی خوشفکر و جوان بودند و هم اینکه تعدادشان زیاد بود، اما ایشان در حین تدریس، در حین اشکالی که از طلبهها بروز میکرد احساس میکرد در این افراد استعدادی وجود دارد.
آیتالله تسخیر حافظهای عجیب و غریبی داشت. مثلا اگر فردی را سی سال پیش دیده باشد و با همدیگر بحث کرده باشند، هم اسم و هم اینکه بحثی که در میانشان رد و بدل شده بود را به خوبی به خاطر میآورد. حتی بعضی وقتها نشستهایی با مرحوم پسرخالهمان آیتالله حاج سید هاشم هاشمی داشتیم وقتی با همدیگر بحث میکردند اشعاری را متعلق به سی یا چهل سال پیش را بازخوانى مى کردند، گویی همین الان سرودهاند. این حافظه بسیار کمک کرد که بحثهایش را دستچین کند و به آنها رجوع کند.مرحوم شهید صدر این شخصیتها را کشف میکرد؛ لذا به بعضی ماموریتها میداد، به ایشان وحاج اقای نعمانی دوست دیرینایشان سفارش کرد که شماد دوتا بحث تفسیر قرآن را در پیش بگیرید.
مسائلی پیش آمد و حزب بعث آیتالله تسخیری را به خاطر اشعاری که در عربی سروده بود (و در قیام عاشورای سال 1969 م توسط تظاهر کنندگان سر داده داده شده بود)به زندان انداخت و محکوم به اعدام شد که با وساطت امام آزاد شدند و به ایران آمدند. در ایران هم این بحث را پی گرفتند و در پس از انقلاب ده جزء آن را اول را چاپ کردند. در آن زمان حدود 500 نسخه از آن را به بیروت فرستادند که در طول دو هفته باستقبال جوانان خریده شد، بنده به ایشان گفتم اگر ممکن است جزءهای دیگر را هم ادامه بدهد امااز آنجاییکه تمرکزشن را بر کارهایی که نیاز انقلاب اسلامی بود گذاشته بود، ادامه میسر نبود.
کمتر دیدهام یک مدیر اجرایی بالای 55 تألیف در زمینههای مختلف اقتصاد، تمدن، روابط بین الملل، فقه، اصول، تفسیر ... داشته باشد. بیش از 17 کتاب را هم ترجمه کرده است. بعد از سردبیری رساله التقریب که من به عهده داشتم حدود 15 سال پیش، با ایشان مشورت کردم و گفتم که در مقدمه رساله الاسلام تفسیر شیخ شلتوت هست، شما هم لطف کنید ادامه آن 10 جژء را در اینجا ادامه دهید. موافقت کردند و با توجه به همت خوبی که داشتد، این تفسیر به انجام رسید.
برای هرشماره دوازده صفحه منتشر میکردیم، این روال با توجه به انضباطی که داشت حدود هشت سال طول کشید تا بقیه اجزاء تفسیر را تکمیل کردند و یک مرور و ویراستاری جدیدی بر آن انجام دادند. ایشان هیچوقت زحمات دیگران را فراموش نمیکرد از حاج سید محمد رضا صفوی برای کمک در ویراستاری تشکرفراوانی داشتند. به این صورت بود که این تفسیر ظهور کرد.
ایکنا ـ آقای دکتر اکبری آقای دکتر تسخیری به نوآوریهای شهید صدر در حوزه اشاره کرد اگر ممکن است جنابعالی هم در ادامه بفرمائید که چگونه است که آیتالله تسخیری در این زمینه ورود میکنند و در ضمن اگر ممکن است به نوآوریهای شهید صدر هم اشاره کنید بفرمائید.
اکبری- «المختصر المفید فی تفسیر القرآن المجید» یکی از آثار ماندگار این مرد بزرگ بود در کنار دیگر آثاری که پدید آوردند. اما ویژگی مهم قلم آیتالله تسخیری؛ برخورداری از ادبیات فاخر بود. ایشان معلم ادبیات و استاد ادب عرب بود به همین علت میتوانست هم کامل و هم مختصر نویس باشد، چون مختصرنویسی کار هر کسی نیست. اختصار به این معنی که در عین حال که مفاهیم کلی را حفظ میکنید قل و دل(خیرالکلام ما قل و دل) بنویسد نگارش با قلت کلمات و کثرت معنا کار هر کسی نیست. این مرد بزرگ در این موضوع با نوشتن این تفسیر خودش را نشان داد.
مثلا در تفسیر سوره کافرون ایشان در سه سطر روح کلی این تفسیر را تبیین میکند و تشخیص میدهد و توضیح میدهد من چگونه این قرآن را فهمیدم: مشرکان به چیزهای موهوم ایمان داشتند و فکرمیکردند که اینها امور وراثتی است و هنگام ظهور پیامبر رو به سازش آوردهاند و به این مسئله رسیدند که ما از لحاظ اعتقادی نزدیک هستیم. آنها معتقدبودند که یک سال آلهه ما و سالی دیگر، خدای شما را میپرستیم که خداوند با نزول آیه «لکم دینکم ولی دین» رأیی قاطع در این سوره آوردهاست و دو خط کاملا متناقض و جداگانه را نشانمیدهد؛ این تفسیر کل سوره کافرون است.
ویژگی مهمتر آیتالله تسخیری شناخت چارچوبهای معرفتی اسلام بود به این معنی که او مجذوب مفاهیم قرآنی بود. در کمتر جایی بود که مثلا در حوزه اندیشهورزانه سخن بگوییم و ایشان به قرآن استناد نکند ایشان نشان میدهد که با قرآن زیست کرده است. تفسیر قرآن ایشان تجربه زیسته ایشان است من هم علاقهمندیام به قرآن زیاد است و همواره تلاش کردهام که قرآن را به عنوان یک بحث فرارشتهای یا بینارشتهای به عنوان محور یا متن قرار دهم به همین سبب وقتی تفسیر ایشان منتشر شد مدتها این کتاب روی میز کارم قرار داشت و از آن استفاده میکردم و آیاتی از قرآن را که همه ما روزانه میخواندم سعی کردم از این تفسیر بخوانم، چون جالب است که معادل هر یک صفحه قرآن یک صفحه تفسیر در مقابل آن قرار دارد.
این تفسیر از حیث میزان کلمات هم محدود است و خود این خیلی مفسر را محدود میکند. یک نویسنده اگر محدود باشد که مثلا این مقدار تفسیر را در یک صفحه بنویسد، این کار هم قدرت میخواهد، هم ذوق ادبی و هم تسلط بر اینکه اصل محوری در تفسیر از دست نرود. روزی از ایشان پرسیدم که تفاوت تفسیر شما با دیگر تفاسیر چیست؟ همانطور که میدانید سایت «التفسیر» بیش از پنجاه تفسیر را در فضای وب بازتولید کرده و تفاسیر را به تفاسیر اهل سنت، تفاسیر اهل سنت صوفی، تفاسیر اهل سنت سلفی، تفاسیر عرفانی، تفاسیر اباضی، تفاسیر زیدی، تفاسیر شیعی و... تقسیمبندی کرده است. وتفاوتهای آنها کاملا معلوم است، مثلا تفاسیر عرفانی رویکردشان مشخص است، رویکرد تفاسیر ادبی همچون تفسیر کشاف زمخشری هم روشن است ... ایشان در پاسخ یک جمله گفتند: ما از آغاز تا پایان تفسیر، روح تقریب مذاهب را رعایت کردهایم.
این موضوع بسیار مهم است و به سادگی نمیتوان این را گفت. زیرا شما در قرآن ممکن است به آیاتی برخورد کنید که ظواهر آن مخالف تقریب باشد. چگونه میشود انسان با یک رویکرد تقریبی تمام قرآن را تجمیع معنایی تفسیری کند. سپس آن عمق معنی را در کلمات اندک بگذارد و به گونهای باشد که بتواند پای آن را نوشته را هم امضا کند که بشود به آن مراجعه کرد. یک عالم دینی که به دنبال شهرت و کتابسازی نیست پس آیتالله تسخیری این احتیاط دانشی و بینشی و علمی را داشته که از اصول بیرون نرود. وی درصدد بوده که در تفسیر اندک گو و گزیده گوی باشد(کم گوی و گزیده گوی چون در) تفسیری در عین اندکی الفاظ دارای کثرت معنایی و مفید.
رویکرد اختصار نیز برای او مهم بوده است آنچنانکه از نام تفسیر او نمایان است: «المختصر المفید». همچنین مفید بودن؛ که رویکرد مهمی است او نمی خواسته پرگویی تفسیری داشته باشد ولی کم سود. بلکه میخواسته به نهایت اختصار به معانی عمیق اشاره کند. این مفید بودن هم در نگاه او که رویکرد تقریبی داشته است بسیار رهگشا بوده است؛ تقریبی در جهان اسلام و نه در جهان داخل مرزهای شیعی؛ چراکه برخی از تفاسیر ویژه منابر و مساجد داخلی است؛ شما نمی توانید هر تفسیری را در عرصه بینالملل عرضه کنید و بگویید: «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» بیایید این کتاب را بخوانید. درصورتیکه المختصر المفید کتابی است که میتوان در دست گرفت و به جهان اسلام عرضه کرد، زیرا هیچگونه خللی به اندیشه تقریب در این تفسیر دیده نمیشود.
نه اینکه بخواهد مفاهیمی را بی ربط بهم بچسباند و بطور مصنوعی داعیه تقریب و وحدت داشته باشد، بلکه کاملا این رویکرد در تفسیر وی عمیق است؛ ایشان با تمام وجود حس کرده بود که تقریب و وحدت امری ضروری و مسئله جهانی است. فقدان هماهنگی، انسجام و یکپارچگی جهان اسلام در ذهن این مرد بزرگ که حداقل بیش از شصت سال عمر خود را در گرو این ضرورتیابی گذرانده بوده و از آن آسیب بزرگ رنج میبرد؛ اندیشه تقریب را نه یک تاکتیک مقطعی، بلکه همچون یک استراتژی همیشگی، راهبرد و ماموریت کلیدی و به عبارتی یک چشمانداز نهایی میدانست که قابل حذف نیست. ایشان شهید و شاهد حوزه تقریب است، برخی از اندیشههای تقریبی ایشان باعث میشد که در حوزه فکری خرافی و سنتی، این مرد بزرگ به عنوان یک هنجارشکن قلمداد شود.
موضوع بعدی که ایشان در تفسیر لحاظ میکردند و به زبان آورده بودند رویکرد منبع معرفتی اهل بیت بود. یعنی تقریب را به عنوان رویکرد اجتماعی جهان اسلامی میپذیرفت، اما از متن و اصالت خارج نمی شد. وی در تفسیر به شدت متنمحور بود، و اصالت را در حفظ و بهرهوری تفسیر از منابع اهل بیت تلقی میکردند. به دلیل روایت «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.» که اهل سنت و شیعیان نقل کردهاند؛
به هر حال ایشان میدانست که این دو ثقل است که میتوانند با هم در تبیین متن و مراد الهی به مدد مفسر آیند و یا مقصود خداوند را از آفرینش هستی و انسان معنادار کنند. بنابراین ایشان تاکید میکرد که منبع من در تفسیر روایات اهل بیت است.
میبینید که یک شخصیت میآید و دو موضوع به ظاهر پارادوکسیکال(تناقض نما) را با هم جمع میکند؛ از یک سو؛ میخواهد تقریبی باشد و و به این موضوع امانتورزانه در تفسیرش باقی میماند، ازدیگرسو؛ میگوید که من از منبع اهل بیت میخواهم برخوردارباشم. معمولا ما میان رویکردهای تقریبی و توجه به منبع اهل بیت تعارض ظاهری میبینیم اما ایشان هیچ پارادوکسی نمیدیده است، معتقد بوده که این دو باهم وفاق کلی و تام دارند که این هم از هنرهای این مرد بوده است اما چرا این هنر را داشت؟ چون جهان پیرامونی خود را بخوبی میشناخت.
کسی که از حد چاردیواری خانه خود بیرون نرفته و سیر آفاق نکرده است، سیر انفساش هم سیر انفسی کم وکوتاهی خواهدبود. سیر فی الارض، از ویژگیهای بارز این انسان بزرگ و استاد عظیمشان و مفسر قران بود که به او کمک میکرد تا قرآن را درست بفهمد و درست تفسیر کند. میبینید که سیر آفاق کمک کرده که ایشان به عنوان یک عالم عصری شناخته شود، این تفسیر مرهون وجود مفسری است که اصالت را با معاصرت تلفیق کرده است، تجدد و عصری زیستن را با اندیشههای کهن اصیل و عمیق اسطورهای که میتوانست در بنمایههای حیات فکری اندیشهورزانه یک عالم باشد؛ با هم گره زند.
بسیاری خوب سخن میگویند اما سخن شایسته و مناسب و خوب نمیگویند و برخی بالعکس؛ اما این مرد بزرگ به نظر میرسد هردو را داشته. همانطور که گفته شد؛ اقبال و استقبالی که از این تفسیر در محیط جامعه عربی همچون لبنان به عنوان یک پایگاه نشر عالم اسلام و کتب اسلامی دیده میشود؛ به علت این درک از معاصرت و زمان بوده که این تفسیر را خواندنی کرده است. و فقط شیعیان و یا عامه مردم نمیخواندند بلکه نخبهگان جامعه عرب نیز از آن استقبال کرده بودند؛
در کنار مولفهها اختصار و معاصرت در موضوع باید توجه به جوانان را نیز قراردهیم؛ او برای مخاطبان جوان مینوشت و آرزو میکرد که ای کاش این تفسیر به صورت کتابهای پالتویی درآید تا جوانان بتوانند آن را بخوانند. مسئله مهم جوانگرایی دغدغه ایشان بوده است که این تفسیر در محیط پرنشاط جوانان خوانده شود. او نذر نکرده بود که تفسیری بنویسد تا ثواب اخروی ببرد، بلکه نیل به هدایت عمه بویژه جوانان برایش مهم بوده است. چون بسیاری را میبینیم که چهل سال مینشینند و تفسیر مینویسند اما چه مینویسند و برای که مینویسند معلوم نیست، انسان برای خودش که چیزی نمینویسد، میگویند ثواب دارد که متن الهی را بخوانیم و بنویسیم.
آیا ناظر به یک مخاطبی است که سخن را بخواند گرچه پیامبر اکرم مخاطب قرآن بود، اما اینطور نیست جوان امروز ما مخاطب قرآن نباشد. بلکه باید ملازم قرآن باشد مخاطب قرآن باشد از قرآن بهرهبرداری کند لذا ایشان توجه به جوانان را در این اختصار و معاصرت کاملا لحاظ کرده است و مطمئنم کلماتی را که استفاده میکرده قابل فهم عمومی بوده است. در جهان عرب برای عدهای که دارای ادبیات فارخ هستند نبوده است که مایه مباهات و فخر و ... باشد، بنابراین چون این مرد بزرگ روح اصلی اسلام را فهم کرده بود فهم کلی خود را در تفسیرش توانسته اظهار و ابراز کند.