تاریخ : 07:29 - 1399/10/22
کد خبر : 459667
سرویس خبری : فرهنگی
 

جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام و یک نکته

جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام و یک نکته

ایدئولوژی بعثی در واقع نسخه عربی ایدئولوژی مارکسیستی بود و برهمین اساس صدام فکر می‌کرد رهبران سیاسی می‌توانند نیروهای نظامی را هدایت کنند.

 کتاب « جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام»، توسط پنج نفر از پژوهشگران آمریکایی تالیف و توسط عبدالمجید حیدری در ایران ترجمه شده است. نویسندگان کتاب طی مصاحبه‌های مفصلی با تعدادی از فرماندهان بلند پایه ارتش عراق تلاش کرده‌اند تا زوایای پنهان و مختلفی از جنبه‌های سیاسی و نظامی تجاوز نظامی رژیم بعث عراق به ایران را روشن کنند.

در بخشی از این کتاب، «ژنرال راعد مجید حمدانی» فرمانده گارد ریاست‌جمهوری عراق در حکومت صدام توضیح می‌دهد: ارتش عراق تعداد زیادی فرماندهان برجسته در اختیار داشت که در فضای سیاسی حاکم در آن زمان هیچ فرصتی برای عرض اندام نداشتند. فرماندهان ممتازی مانند ژنرال سلطان هاشم (Hashim) و ژنرال ایاد فاید الراوی ( Ayad Fayad al-Rawi)؛ فرمانده پیشین گارد ریاست جمهوری که هر دو اکنون در زندان هستند؛ ژنرال ایاد خلیل زکی (Ayad Khalil Zaki) که اکنون در عمان است و افراد دیگری مانند ژنرال عبدالقادر (Abd al_Qadir) ژنرال سالم العلی (Salem al-Ali)، ژنرال کعبی و ژنرال عبوسی. ارتش عراق همچنین دانشکده ممتازی برای فرماندهانش داشت که با دانشکده نظامی ارتش بریتانیا برابری می‌کرد.

بسیاری از فرماندهان در سطح لشکر نیز افراد برجسته‌ای بودند. در عراق، طبیعت فرماندهی نظامی به‌گونه‌ای است که تسلیم رهبری سیاسی می‌شود. وقتی به این افسران اشاره می‌کنم، منظورم این نیست که آنها افرادی بی‌عیب و نقص بودند. هیچ کس کامل نیست، اما فرماندهان ممتازی به شمار می‌آمدند. فرماندهان شایسته دیگری هم وجود داشتند ولی تا نقطه معینی ارتقا یافته، متوقف شدند؛ فرماندهانی مانند ژنرال حمید فتحی(Hamid Fathi) و ژنرال طارق توفیق (Tariq Tawfig).

من در محضر اساتید و فرماندهان بزرگی شاگردی کرده‌ام. اولین کسی که از او چیزهای زیادی آموختم، ژنرال طارق توفیق بود. پس از فراغت از تحصیل در سال ۱۹۷۰ در واحدی در نزدیکی مرز اردن مستقر شدم. در آن زمان، طارق توفیق فرمانده تیپ ۸ مکانیزه ارتش عراق به شمار می‌آمد. این تیپ از تیپ‌های زیر امر لشکر سوم بود که در آن زمان مرکز آموزش نظامی نیروی زمینی بود. او برایم الگو بود؛ زیرا باسواد، با درک کاربردی بالا و پایبند به اصول اخلاقی بود. یادم می‌آید وقتی هنوز ستوان بودم در جلسه‌ای برای بررسی وضعیت نیروی زمینی برخی کشورها شرکت کرده بودم. در آن جلسه عموماً معتقد بودند که نیروی زمینی بریتانیا از نیروی زمینی آمریکا بهتر است ولی ژنرال توفیق که با این مسئله موافق نبود قاطعانه گفت: "نه، این درست نیست" و در تایید نظرش برایمان توضیح داد زمانی که در دوره‌ای آموزشی در آمریکا شرکت کرده چگونه تحت تاثیر انضباط سربازان آمریکایی قرار گرفته است. ولی چون ما در آن زمان عمدتاً پیرو رویکرد نظامی انگلیسی‌ها بودیم، آهسته او را "ژنرال طارق توفیق آمریکایی" خطاب می‌کردیم.

یک بار هم ژنرال توفیق از واحد زیر امر من که در آن زمان به منطقه‌ای راهبردی مامور شده بودم، بازدید کرد و متوجه شد؛ کتاب‌های نظامی مرتبط با جنگ زرهی و خاطرات سپهبد برنارد مونتگومری (Bernard Montgomert) را مطالعه می کنم. در آن زمان چون خود را برای جنگ با رژیم صهیونیستی آماده می‌کردیم، به‌طور دائم مشغول بررسی زمان بندی‌ها و برنامه‌های جنگی و مواردی از این دست بودم. ژنرال توفیق سوال‌های زیادی پرسید که به همه پاسخ دادم و چون دید همه پاسخ ها درست است، گفت: "ستوان رعد اگر همین‌طور پیش بروی، روزی فرمانده خوبی خواهی شد." سپس آرایش تاکتیکی واحدم را اصلاح کرد و ضرب المثل عربی را به من یادآور شد:"اگر دشمنت مورچه است، تو نخواب و مانند مورچه باش." من همه موفقیت‌هایم را مدیون ژنرال توفیق می‌دانم.

وودز: چه اتفاقی برای ژنرال توفیق افتاد؟

حمدانی: چون فرمانده خوب و لایقی بود، جریان بعثی حاکم در سال ۱۹۷۸ اورا از فرماندهی لشکر۳  زرهی عزل و بازنشسته کرد. در واقع، ارتش اورا از دست داد، زیرا سیاست  بر امور نظامی غالب شده بود.

مورای: حزب بعث بسیاری از افسران ارشدی را که در ارتش‌های کشورهای خارجی از جمله انگلستان، آمریکا یا فرانسه آموزش دیده و تجربه کسب کرده بودند، کنار گذاشت. از سال ۱۹۷۰ به بعد، حزب بعث دیگر مایل نبود افسران عراقی را برای آموزش و کسب تجربه بیشتر به [دانشکده‌های نظامی] فورت لیون‌ورث (Fort Leavenworth) یا کمبرلی(Camberley) اعزام کند. ممکن است درباره علت این تصمیم و مشکلات احتمالی ناشی از آن صحبت کنید؟

حمدانی: دو دلیل سیاسی و عملی برای این تصمیم وجود داشت. درسال ۱۹۷۶ رهبر سیاسی کشور می‌خواست ارتش عراق از نظر فرهنگ نظامی از انگلیس فاصله بگیرد و به اتحاد شوروی نزدیک شود ولی فرماندهان نظامی موافق نبودند. مشکل نظامیان این بود که صدام به شدت تحت تاثیر رهنامه ( دکترین) نظامی شوروی بود و همین امر منجر به تغییراتی بنیادین شد. ایدئولوژی بعثی در واقع نسخه عربی ایدئولوژی مارکسیستی بود و برهمین اساس صدام فکر می‌کرد رهبران سیاسی می‌توانند نیروهای نظامی را هدایت کنند.

بزرگترین اشتباه صدام در جنگ ۲۰۰۳(حمله آمریکا به عراق) نیز این بود که اجازه داد رهبران سیاسی اداره جنگ را برعهده گیرند. حضور افسران سیاسی در ارتش پدیده‌ای برگرفته از ساختار ارتش شوروی بود که صدام آن را در ارتش عراق به کار گرفت. صدام قصد داشت خط مشی‌های سیاسی شوروی را بی کم و کاست اجرا کند. اما این طرح‌ها همه غلط از آب درآمد و شکست خورد.

منابع آموزشی ما عمدتا منابع ارتش انگلیس بود که در آنها اطلاعات چندانی در مورد ارتش آمریکا وجود نداشت. پس از جنگ ۱۹۹۱ مطالعه در زمینه عملیات‌های مشترک به شیوه آمریکایی و همچنین اندازه و استعداد ارتش آمریکا و قواعد درگیری‌اش را آغاز کردیم و با بررسی دقیق کتابچه‌های رهنامه(دکترین) این ارتش دریافتیم که کاملا با رهنامه ما که بر رهنامه انگلیسی‌ها و شوروی‌ها استوار بود، متفاوت است و از طرفی، برخلاف جنگ افزارهای آمریکایی که به کارگیری آنها در ارتش عراق به علت سطوح بالای فنی که نیاز داشتند دشوار بود، جنگ افزارهای ساخت شوروی برای استفاده ارتش ما مناسب‌تر بودند، زیرا سربازان ما دانش فنی بالایی نداشتند و از این نظر همانند روستاییان یا کارگران شوروی بودند. با وجود همه این مسائل، وضعیت مارا به سختی می‌شد با ایدئولوژی شوروی تطبیق داد.

منبع:

جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام، ترجمه عبدالمجید حیدری، ۱۳۹۳، مرز و بوم، تهران

 


منبع : ایسنا