تاریخ : 13:49 - 1396/04/25
کد خبر : 66483
سرویس خبری : فرهنگی
 

هنر و هنرمند متعهد «من درآوردی» است؟

نقدی مستند بر اظهارات دکتر صادق زیباکلام در دانشگاه‌ها

هنر و هنرمند متعهد «من درآوردی» است؟

این گونه است که می بینیم نقّاش بزرگی در غرب، «لذّت مستی» و «روسپی خانه ای در لندن» را موضوع تابلوهای خود قرار می دهد یا فیلمسازی مشهور، ناصحیح ترین رفتارهای شخصیت های فیلم خود (تایتانیک) را نیز با آب و تاب، به تصویر می کشد.

به گزارش کارگرآنلاین، دکتر صادق زیباکلام، در سخنرانی های متعددی به بیان این دیدگاه پرداخته اند که تقسیم بندی هنر و هنرمند به 2 دسته متعهد و غیرمتعهد یک مسئله غلط و اصطلاحا "من در آوردی" می باشد. ایشان در چند سخنرانی خود بیان کرده اند که جمهوری اسلامی در تلاش است تا هنر و هنرمند را به 2دسته متعهد و غیر متعهد تقسیم بندی کند در حالی که چیزی به نام هنر متعهد و یا مثلا هنرمند غیر متعهد وجود ندارد و هنر، هنر است. (29/01/91 دانشگاه هنر اصفهان، 08/02/94 دانشگاه تهران، 08/03/95 خانه هنرمندان)

خبرنامه دانشجویان ایران، در این نوشتار می کوشد تا مستدل و علمی، به این پرسش پاسخ دهد که هنر متعهد وجود دارد یا خیر؟ به بیان بهتر، آیا رسالتی ذاتی برای هنر و هنرمند وجود دارد یا خیر؟ آیا تعهد در خلق هنر الزامی دارد یا خیر؟ و اینکه آیا ممکن است هنرمندی، از هنر بعنوان ابزاری برای فحشا و فساد استفاده کند و بدین ترتیب هنر و هنرمند را از رسالت اصلی خویش دور کند یا خیر؟

هنر متعهّد، به چه معناست؟
برخی مکاتب فکری جهان، برای مسئله تعهّد (پایبندی به هدف یا باوری خاص)، به اندازه هنر، اهمیت قائل نیستند و به هنر، صَرف نظر از محتوای فکری آن و تنها از این لحاظ که بهره ای هنری (لذّت ذهنی ـ روانی) را تأمین می کند، می نگرند و همین، سؤالی را به ذهن، متبادر می سازد که: ایا اساساً هنر، برای بهبود زندگی و حلّ مشکلات اجتماعی است؟ و یا فقط برای هنر است؟ به عبارتی دیگر: ایا هنر، وسیله و نردبانی است برای رسیدن به هدفی بالاتر؟ یا این که خود هنر، هدف است؟(3)

هنرمند متعهّد، معتقد است که هنر، یک بازی ساده شخصی و بی نتیجه نیست؛ بلکه آن را وسیله ای تأثیرگذار بر زندگی جمعی و تا حدودی، سرنوشت انسانی می داند؛ ولی تفکّر هنر برای هنر (هنر غیر متعهّد یا پارناس)، معتقد است که هنر و هنرمند، باید آزاد و رها باشند و هیچ قید و شرطی (از جمله، پذیرش مبانی رشد و کمال معنوی و احساس مسئولیت) را نمی توان به آنها تحمیل کرد و ارزش ها و ضدّارزش ها و خوب و بدها و مشروع و نامشروع ها، ربطی به هنرمند و هنر ندارند.

این دیدگاه، هنر را نوعی تفنّن (سرگرمی) تلقّی می کند که هنرمندان، در ایام فراغت، برای رهایی از یک زندگی خسته کننده، بدان اشتغال می ورزند، در حالی که به باور ما، این هنر، گرچه نقش وقت گذرانی و سرگرمی و تخدیر را به خوبی ایفا می کند، مسلّماً نمی تواند زنده و پویا باشد؛ زیرا در متن خودش باقی می مانَد و از آن، خارج نمی شود و این در خودْ ماندن، مانع پویایی (یعنی ارتقا و تجربه اندوزی و هر گونه اصلاحگری و ارزیابی و ایجاد شبکه ها و مکتب های مفهومی و قابلیت تعلیم و انتقال) است.

هنر غیرمتعهّد، چه می گوید؟
هنر غیر متعهّد، بر «نسبی بودن ارزش ها» تأکید دارد. بر اساس این اصل، ارزش ها در هر دوره و جامعه ای نسبت به دوره و جامعه دیگر، متفاوت اند و قابل قبول نیست که از هنرمندی خواسته شود تا موضع اخلاقی خاصّی را در پیش بگیرد؛ زیرا هر فرد یا جامعه ای، دارای دیدگاه خاصّی نسبت به زندگی است و پیش گرفتن یک مبنا و موضع خاصّ از سوی هنرمند و ارائه کار هنری بر اساس آن، او را در معرض زیانی بزرگ (یعنی از دست دادن بخش بزرگی از مخاطبان که با دیدگاه خاصّ او در مورد زندگی موافق نیستند)، قرار خواهد داد.

اصل دیگری که هنر غیر متعهّد از آن پیروی می کند، اصل صداقت عاطفی» است. طبق این اصل، صداقت هنرمند، اقتضا می کند که به بررسی همه جانبه پدیده ها و موضوعات بپردازد، هر چند آن جنبه ها از نظر اجتماعی و عرفی یا دینی، نامقبول باشند. به تعبیری، این اصل، به هنرمند، اجازه می دهد که به جنبه های منفی رفتارهای انسانی نیز بپردازد، نه با هدف اصلاح آنها؛ بلکه با هدف مطرح کردن واقعیتی که گریزی از آن نیست؛ زیرا آن جنبه ها، بازتاب واقعیت درونی و محیط بیرونی هنرمندند.(4) این گونه است که می بینیم نقّاش بزرگی در غرب، «لذّت مستی» و «روسپی خانه ای در لندن» را موضوع تابلوهای خود قرار می دهد یا فیلمسازی مشهور، ناصحیح ترین رفتارهای شخصیت های فیلم خود (تایتانیک) را نیز با آب و تاب، به تصویر می کشد.

نظریات مختلف درباره تعهّد در هنر
1. هنر برای هنر: در این دیدگاه، هنر، بدان جهت که مطلوب و زیباست، هنر است و جز انتقال حسّ زیبایی شناسی و لذّت بخش بودن به عنوان یک اثر هنری، هیچ تعهّد دیگری ندارد. بر اساس این دیدگاه، اگر برای هنر یک هنرمند، حدّ و مرزی قائل شویم، در حقیقت، آزادی و اختیار او را نابود کرده ایم و نبوغ و خلّاقیت و استعدادش را زیر سؤال برده ایم. این نظریه، هنر برای هنر را یکی از عالی ترین موارد آزادی در عقیده و بیان می داند.

در نقد این نظریه می توان گفت که هنر ارائه شده در برهنگی و س ک س و ابتذال ـ که بخش عظیمی از سینما، تلویزیون و مجلّات را در جهان امروز به خود اختصاص داده است ـ و پشتوانه فکری آن نیز همان آزادی بی قید و شرط مورد دفاع در فرهنگ غربی است، ایا نتیجه ای جز افزودن بر اضطراب و تشویش و پوچی انسان غربی و از هم گسیختگی کانون خانواده ها داشته است؟ نظریه هنر برای هنر، اگر چه میدان را برای به فعلیت رسیدن خلّاقیت ها باز می گذارد، ولی از آن جا که چنین خلّاقیت هایی ممکن است از ذهن هایی پر از برداشت ها و اصول ناقص، نادرست، واهی، نامعقول یا تک بُعدی و ارزش های پیش ساخته غیرمنطقی نشئت گرفته باشند، غیر قابل دفاع است.

2. هنر متعهّد (پایبندی به باوری خاص): از آن جا که هنر نیز مانند دیگر محصولات فکر بشر، می تواند به عنوان شیوه ای برای انتقال ارزش ها و شکل دهی به حیات اجتماعی، مورد استفاده قرار گیرد، لذا ضرورت دارد که ما هر هنری را نپذیریم و نگذاریم هنرهایی که به ضرر جامعه و انسان تمام می شوند، در معرض دید عموم قرار بگیرند.

این نظریه، اگر چه بی قیدی و عدم تعهّد نظریه هنر برای هنر» را ندارد، امّا می توانیم بگوییم که چون باورها و ارزش های جوامع مختلف، متفاوت اند و تفسیر انسان از پدیده های گوناگون اطرافش متفاوت و نسبی است، لذا هر گروهی می تواند بگوید که فلان هنر یا اثر هنری، برای انسان، آن طوری که من آن انسان را توجیه و تفسیر می کنم، باارزش و سودمند است. به همین دلیل است که در قالب این نظریه، هنر وابسته به سیاست استعماری و یا هنر محافظه کار نسبت به صاحبان قدرت و سیاست های ضدّ انسانی نیز تولید می شود که استبداد و استعمار را زیبا و انسانی جلوه می دهد و حقیقت را کتمان می کند و چنین تفسیر می کند که این هنر در راستای اهداف انسانی است، مثل بیشتر فیلم های هالیوود که بر مبنای ارزش های جامعه امریکا و با هدف ترویج الگوی زندگی امریکایی ساخته می شوند.

3. هنر متعهّد به تعالی (هنر متعالی): این نوع هنر ـ که از اقسام هنر متعهّد به حساب می ایدـ، همان هنر انسانی است در خدمت بشر، امّا به منظور ایجاد زندگی معقول و متعالی ای که ادیان آسمانی در پی آن اند و رساندن انسان به قُرب الهی.

این نظریه که با هدف و حکمت زندگی انسان ها از دیدگاه اسلام، سازگار است ـ، بر این باور است که هنر، چه به منظور تجلّی خلّاقیت هنرمند به کار گرفته شود و چه به منظور تربیت و ایجاد تغییر در جامعه ای که از آن سود می برند، یک واقعیت بسیار با ارزش است که حذف آن از قاموس بشری، چندان تفاوتی با حذف انسانیت و شخصیت انسانی ندارد.

هنرمندی که هنرش در راستای زندگی متعالی است، هدفش هرگز فقط ایجاد تحیر و شگفتی در مردم نیست؛ بلکه قصد وارد کردن حقیقتی سودمند به جریان زندگی همنوعانش را دارد.

از نگاه معتقدان به «هنر متعالی»، که گونه ای از «هنر متعهّد» است و رویکرد اسلامی به هنر را هم در بر می گیرد، خالق یک اثر هنری، تا زمانی که فقط یک هنرمند است و در جستجوی برآوردن نیازهای خاصّ خویش، نزد خدا ارزش نخواهد یافت؛ بلکه ارزش او به میزان رعایت اصولی است که خداوند برایش ترسیم کرده است؛ یعنی همان تعهّد دینی در هنر. به عبارتی، هنرمند مسلمان، بیش از آن که به کمیت آثارش اهمیت دهد، به کیفیت آنها توجّه می کند و بیش از آن که در پی سود و زیان در تعداد مخاطبان آثارش باشد، در پی رهنمون شدن آنها به سوی حقیقت و بالا بردن کیفیت ایمان آنهاست. البته مقصود آنها این نیست که هنرمند، نسبت به رغبت و بی رغبتی مخاطبانش بی اعتنا باشد؛ بلکه مقصود، آن است که وظیفه هنرمند را تعالیم آسمانی مشخّص می کند.

هنر متعهّد، می تواند در دامان اندیشه های اومانیستی (انسانْ مدار) و این دنیایی و بریده از وحی قرار بگیرد که در این صورت، رویکردی مادّی گرایانه بر آن، حاکم خواهد بود و می تواند متعهّد به تعالی باشد و بذر خدامحوری و معاد اَندیشی را در جان آدمی بکارد. روشن است که این دو گونه از هنر متعهّد، چه اندازه از هم دورند!

تفکیک هنر
ایا حمایت از هنر متعهّد و متعالی، و سرکوب هنر غیر متعهّد (هنر برای هنر)، سانسور مطلق هنر نیست؟ و ایا اصولاً ما اجازه داریم که با چنین رویکردی با هنر برخورد کنیم؟ جواب این سؤال را با پرسشی دیگر می دهیم که: ایا آثار هنری جنسی که موجب اختلالات روانی و متلاشی شدن بنیان خانواده ها و سقوط ارزش های انسانی حیات بشری می شوند، در زندگی متعالی و معنادار، می توانند رها و آزاد و در دسترس همگان باشند؟ ایا هنر فاسد ـ که به زندگی متعالی آدمی، ضربه می زند و آن را مختل می کند و او را به قهوه خانه پوچ گرایی سوق می دهد و در آن جا به خواب عمیق بی بندوباری فرو می بردـ، باید بدون هیچ قید و شرطی ادامه یابد و حیات جامعه را در ورطه نابودی قرار دهد؟ ایا تجویز آزادی مطلق برای همه گونه های هنر و برای همه انسان ها، آن هم انسان هایی که بیش از یک بار در دنیا زندگی نخواهند کرد، رهنمودی به دور از عقلانیت است یا تفکیک هنر به هنر خوب و هنر بد و مناسب و نامناسب؟ با فیلم سینمایی نامناسبی که به جای آموزش صحیح، غریزه های خفته نوجوان و جوان را بیدار می کند و در فصل تحصیل و حرفه آموزی، او را به دامن هیجان های داغ و کنترل نشده می اندازد، یا آوازهای اثرگذاری که نوجوان افسرده یا جوان مصیبت دیده را به خودکشی دعوت می کنند، چه باید کرد؟

برخی به دلیل تعبیرهای «اشتباه» و ناصحیحی که از «اخلاق»، «دین» و «هنر» دارند، بر این باورند که تأکید بر رعایت اصول دینی – که مفهومی کلی‏تر از اخلاق است- به معنای ایجاد «محدودیت» برای هنر و ممانعت از شکوفایی قریحه هنری است و بر این باورند که اگر یک هنرمند معتقد به نیهیلیسم، اثری هنر خلق کند، کار وی منافی با هنر آزاد نیست،‌ ولی چنانچه یک هنرمند مسلمان، آموزه‌های دینی را حکایت کند، تخیل و آزادی و خلاقیّت خویش را باخته است. این دیدگاه از اساس، ساقط است. چرا که هنر متعهد، از ذوق و جوشش درونی هنرمند نشأت می‌گیرد، نه از بیرون؛ زیرا اگر عالم باطن و درون، الهی باشد، آنچه که از آن خواهد جوشید، خواه ناخواه هنر الهی خواهد بود. بنابراین، تدیّن با غلیان، جوشش و سیلان هنر تعارض ندارد.

دین به هنر اجازه تخیل‌پردازی می‌دهد ولی برای آن چارچوب تعیین می‌کند تا تخیل با مصالح عالی انسان تعارض نیابد. به فرموده رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت‎الله خامنه‎ای (مدظلّه‎العالی)، «کهنگی در همه چیز عالم می‎آید جز مفاهیم اصیل انسانی، اینها کهنگی‎بردار نیست. ابزارها عوض می‎شوند، رابطه‎ها عوض می‎شوند، شکل‏ها عوض می‎شوند، قالب‎ها عوض می‎شوند؛ اما مفاهیم اصیل انسانی، کرامت‎های انسانی، حسن و قبح‎هایی که عقل انسان آنها را تشخیص می‎دهد، آنها عوض‎بشو نیست؛ معرفت اسلامی همواره برای ما یک معرفت نو است. خود اسلام از اول در یک قالب صددرصد هنری ارائه شده و آن قرآن است.» (دغدغه ‏های فرهنگی: 38).

هنر مشتمل بر دو عنصر «فرم» و «محتوا» است و محتوا خواه نا خواه متأثر از فلسفه، ایدئولوژی، دین و ... می‎باشد؛ چراکه خود هنر درباره این موضوعات، حکم مستقلی ندارد و به نوعی «مصرف‌کننده» و «ساحت متأخّر» است. به همین دلیل، هنر دارای اصنافی می‌شود که همه معنادارند: هنر لیبرالی، هنر مارکسیستی، هنر مسیحی، هنر یونانی، هنر اسلامی و ... .

«هنر اسلامی؛ یعنی هنر کسی که مسلمان متعهّد است و به ارزش‎های دینی تعهد و بر معارف دینی تسلط دارد؛ همین و بس. هر چه از چنین هنرمندی زاده شود، هنر اسلامی است. هنر اسلامی چیز دیگری نیست. بلی فقه اسلامی، با تعریف خاصّی که دارد از منبع وحی رسیده است. اما به این معنا، هنر اسلامی نداریم. ما تمدّن اسلامی و فرهنگ اسلامی داریم. مسلمان‏ها در گذشته تمدّن و فرهنگی به وجود آوردند و علوم و صنایعی در دامن این تمدّن پا گرفت و رویید و بزرگ شد. برای چه به اینها اسلامی می‎گوییم؟ برای اینکه یک مشخصه بیشتر ندارند و آن اینکه مولود مسلمانان هستند. مسلمان هم یعنی کسی که آگاهی به معارف دینی و التزام به ارزش‎های دینی داشته باشد. علوم اسلامی، علومی هستند که در دامن مسلمان‎های مسلط بر معارف اسلامی و ملتزم به ارزش‎های اسلامی می‎رویند؛ همین و بس. [...] دانشگاه اسلامی و هنر اسلامی و ... اموری که صفت اسلامی را برای آنها قائل می‎شویم، برای اسلامی بودن به هیچ چیز حاجت ندارند جز اینکه مولود مسلمان‎ها باشند؛ همین و بس.» (سروش، 1388: 98)

نکتة مهم آن است که ما به سبب نگاه و تلقی انسان‌شناختی خویش، تعریف متفاوتی از هنر داریم و بر این اساس، هنر متعهد را معنا می‌کنیم. در این چارچوب،‌ امری مطلوبیّت ارزشی دارد که به کمال، سعادت و تحقق مصالح معنوی انسان بینجامد. هنر متعهد به ارزش‌های عالی انسانی، به دلیل این که چنین کارکردی دارد، ستایش می‌شود و مطلوبیّت ارزشی دارد. هنر آزاد یعنی هنر بی‌تفاوت و بی‌مسئولیت نسبت به سعادت و کمال انسان. از این رو، مطلوبیت ندارد.در همین رابطه، علامه جعفری (رحمه‏الله)، هنر را به دو گروه؛ «هنر پیرو» و «هنر پیشرو» تقسیم نموده‏اند:
 
«منظور از هنر پیشرو، آن نیست که یک هنرمند همه معلومات و تجارب و نبوغ سازنده خود را از زمان و محیط بریده و واحدهایی را مطرح کند که هیچ منشأ اجتماعی و عینی نداشته و به یک آینده بریده از حال حاضر و واقعیات جاری بجهد. چنین هنری با آن که امکان‏ناپذیر است، هیچ سودی برای مردم نخواهد داشت. بلکه منظور از هنر پیشرو، تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آن‎ها و قراردادن آن‎ها در مجرای حیات معقول با شکل جالب و گیرنده می‎باشد. نبوغ سازنده در اینگونه هنر آنچه هست را به سود آنچه باید بشود تعدیل می‎کند. ما این هنر را جلوه‎گاه تعهد و به وجود آورنده آن را هنرمند متعهد می‎نامیم. این هنرمندان متعهد می‎توانند در تصفیه اوهام و پندارها و بیرون ریختن زباله‎هایی که در ذهن مردم به عنوان حقایق موج می‎زنند و رسوب می‎نمایند، رسالت بزرگی را ایفا کنند.» (جعفری، 1392: 37)

و در مقابل هنرمندانی قرار دارند که هنر را به محسوسات تقلیل داده، پیرو نفسانیّات و علایق غریزی انسان بوده و تصوّری از حیات معقول و متعالی ندارند!

سخن آخر
اگر هنر را زیبایی ظاهری و محسوس بدانیم، اخلاق نیز حکایت از زیبایی‎های باطنی و معقول دارد. هیچ ظاهری، غیر مرتبط با باطن نیست و نمی‎تواند باشد. مسئله این نیست که هنر باید به دیگر قلمروها مرتبط باشد، بلکه مسئله این است که گریزی از این ارتباط نیست و «قهری» و «جبری» است. هنرمند ابتدا به امری معتقد و باورمند می‌شود و آنگاه تلاش می‌کند آن را در قالب زبان هنر، بازگوید. هنر آزاد، نه این که فقط نامطلوب باشد، بلکه اساساً ناممکن است و فرض وقوع ندارد. نمی‌تواند بی‌طرف و بی‌جهت باشد؛ چون به هر حال بر پایه‌ای فلسفی تکیه می‌زند و خویش‌بنیاد نیست. بنابراین، مسئله این نیست که هنر نباید متعهد باشد، بلکه مسئله این است که هنر باید به چه امری متعهد باشد؟ متعلّق تعهد مهم است و نه اصل تعهد که اجتناب‌ناپذیر است.

در نگرش دینی به هنر، «هنر وسیله‏ای برای رسیدن به کمال است، آن چنان که علم نیز این چنین است و نیز جمال و زیبایی، وسیله‎ای برای وصول به کمال است، مشروط بر آن که معنای جمال را دریابیم و اجازه ندهیم تا زیبایی، ما را از درک حقیقت باز دارد. [...] آری، در قاموس بشری، هنر جایگاه والایی دارد، مشروط بر آن که بشر خود را آن چنان تربیت کند که وقتی آب حیات بخش علم و هنر در جویبار مغز او به جریان افتاد، آلوده و مسموم نشود.» (جعفری، 1392: 37)