تاریخ : 13:30 - 1397/08/04
کد خبر : 70874
سرویس خبری :
 

زبانی که تن حرف می‌زند

یادداشت مسعود میری:

زبانی که تن حرف می‌زند

مسعود میری
 
نوشتن و گفتن تقریبا بخشی از عدالت است . ما در ادبیاتی تربیت شده‌ایم که نمی‌داند راه رسیدن به عدالت کدام است . ادبیاتی که راه‌های کسب قدرت و ثروت را به ما یاد می‌دهد،  نحو‌های سیطره بر دیگران را در شکل گیری جمله به ما آموخته است ، کلمات مورد نیاز یک زورگیری در زبان را در اختیار ما قرار داده‌است اما از آموختن عدالت در سخن ساختن محروم است.
 
"ساختن " همان وجه خلاقه‌ایست که در زبان آوری لازمه‌ی هر دستگاه اندیشیدن است . دستگاه اندیشیدن در آنجا که انتزاع نام گرفته ، امری زبانی ست . و ذهن ، یعنی گنجینه و ماشینی که در عین حال این دوکار را با هم به فرجام می‌رساند در ریل زبان و بر ریل زبان راه می‌سپرد .
 
اقتصاد مصرف در زبان خاصیتی چند پهلو دارد . چند پهلو از آن سبب که همانقدر که مصرف می‌کند بطور ناخودآگاه جذب هم می‌کند . اما این پهلو از بحث زمانی روی می‌دهد که دوران زبان آموزی (که بیشتر وجه و پهلوی خلاقانه‌ی زبان است و تا جوانی با ماست ) به انتها می‌رسد یا دچار ضعف و فترت می‌شود و ما به دوره‌ی زبان‌ورزی وارد می‌شویم . در این دوره فرض زبانی شکل گرفته و قوانین در ما عمل می‌کنند . غالبا زبان در دوره‌ی زبان آموزی از احاطه‌ی فرهنگ و زبانِ غالبِ اجتماعی خارج نیست و کاربستِ فرهنگ در زبانِ فرهنگ مظاهره پیدا می‌کند و ما اگر مردان و زنانِ کوچکِ فرهنگ‌پذیری باشیم ، از مرزهای این زبان- فرهنگ تخطی نمی‌کنیم . لغت‌ها ، آواها ، نواها ، نحو‌ها ، افعال و اسم‌ها و هر نوع امر و نهی دستوری ای که به ما در خانه ، مدرسه و خیابان  به ما آموخته می‌شود ، آینده‌ی ماست . آنگونه که کلمات در ذهن و بدن ما جا خوش می‌کنند،  همان هم نحو و ادای کلمه‌ی تن می‌شود .
 
 
خویشکاریِ زبان در بدن و خویشکاریِ بدن در زبان مدام انعکاس متقابل دارند . برای بدنِ زورگو ، مستبد ، چاپلوس ، تحقیر شده،  رنجدیده،  رنجآور ، به زبانی نیازمندیم که به این اعمال بپیوندد و این افعال از آن کلمات و نحو آن صادر شود. ما حامل این زبان هستیم و در عین زمان، هم حاصل و هم عامل آن به شمار می‌آییم. چگونه می‌توان تحقیر نشد و تحقیر نکرد؟ چطور می‌شود ستم نکرد و ستم نپذیرفت؟ استبدادپذیری در اقلیم زبانیِ استبدادپذیر رخ می‌نمایاند . این طرح یک مسآله است که چگونه می‌توان یک زبان را از نحو و صرف زبانی‌ای پیراست که در اقلیم ناخرسند کننده‌ی حقارت و ستم و مصرف‌زده‌گی گرفتاری دارد ؟ عدالت در نوشتن و گفتن همان است که یک زبان در هر اقلیمی که زبان‌سازی می‌کند و سپس زبان‌ورزی ، در اطراف همان اقلیم بدنِ او افعالی از خود صادر نماید . برای ساختن یک زبان تازه در این عصر نو چه باید کرد؟ آیا می‌توان با "زبانِ دیگری" ، زبانی که در این اقلیم پیموده نشده است به آرامش و امنیت رسید؟ آیا یک زبانِ دیگر می‌تواند خلاقیتِ بازپیمودنِ زبان-تنی ای آفریننده و پیراسته‌تر را برای انسان جدید ایرانی ممکن سازد؟ 
 
این روزها به ادبیاتِ ایرانی خیره شده‌ام ، و اینکه این ادبیات تا زمانی که بر امپراطوریِ زبان سلطه‌گر و سلطه‌پذیر توان شوریدن به دست نیاورد ، به ذهن و بدنِ ما تکانه‌ای در خور نخواهد بخشید . محدود و محصور شدنِ نحو‌ها و کلمات‌ِ زبانی-بدنی‌ای که جز برانگیختنِ احساساتِ ما کاری دیگر نمی‌کند. کلمات و نحو‌هایِ زبانِ نو باید شوری تهی‌گر و خلاقیت‌آفرین را پیشوازِ بدن‌هایِ معتادِ به کلماتِ فرهنگ بیاورند . عدالت در نوشتن و گفتن فعلا همین احساسات سطحی و مصرفی‌ست .