تیرباران «طیب» به روایت یک شاهد عینی

تیرباران «طیب» به روایت یک شاهد عینی

موقع اعدام هم طیب شاد و خندان بود. زن و بچه‌هایشان هم پشت نرده ایستاده بودند و اطرافشان پر بود از نیروهای امنیتی! همه سرهنگ‌ها بودند. یادم هست سرهنگ احترامی ناراحت بود و گریه می‌کرد! موقعی که سربازها چمباتمه زدند که شلیک کنند، طیب داشت می‌خندید!


لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین