یادداشت دکتر محمد مددپور/
ماهیت سینمای اشراقی در نظر شهید آوینی ره
مرحوم دکتر محمد مددپور در سال 1334 در شهر بندر انزلی متولد شد. پس از اخذ مدرک لیسانس در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه تهران، در سال 1364 برای تحصیل به آلمان مسافرت کرد و پس از پذیرش از دانشگاه هایدلبرگ در رشته فلسفه و طی مراحل فوق و کسب درجه دکترا به صورت ترددی، در ایران نیز موفق به اخذ فوق لیسانس علوم کتابداری و اطلاع رسانی و اقتصاد از دانشگاه تهران گردید. مهمترین فعالیت وی، تالیف و ترجمه و تدوین منابعی در زمینه فلسفه و هنر اسلامی و غربی و طرح مباحثی از جمله حکمت معنوی هنر و تاریخ بود. از جمله همکاریهای وی با شهید سید مرتضی آوینی، کمک به نشر مجلات سوره حوزه هنری و پرداختن به نظریه پردازی در زمینه هنر و فلسفه و انقلاب اسلامی است. وی در اواخر عمر خود عضو هیات علمی دانشگاه شاهد، مدیر گروه پژوهش هنر دوره فوق لیسانس و دکترا، عضو پژوهشکده اندیشه سیاسی تمدن اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی، مدیر گروه پژوهشی سنت و مدرنیته پژوهشکده فرهنگ و هنر و ارتباطات وزارت ارشاد اسلامی، عضو شورای عالی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، عضو گروه مدیران فرهنگ سازی طرح تکفا و دهها سمت مشورتی فرهنگی و طرح نظریه های جدیدی در زمینه تمدن و توسعه بود. دکتر مددپور، علاوه بر شرکت در همایشهای مختلف داخلی در چندین و چند همایش بینالمللی هم به عنوان سخنران حضور داشت. «گریز از یکسان سازی جهانی به روزمرگی یا فضای آرمانشهری» از مهمترین کتابهای وی به شمار میآید. آنچه در پی میآید سخنرانی منتشر نشدهای از ایشان در باب مستند اشراقی است.
- تا جایی که بنده درباره سینما اطلاع دارم و همواره سعی کردهام، تنها نمونهی سینمای دینی بعد از انقلاب، سینمای شهید آوینی است و هنوز هم برای من این مسئله مسجل است. بیآنکه شهید آوینی به طور مستقیم بگویند ولی مشخص است که ایشان هم به طور تلویحی چنین نظری داشته است.
در یکی از مصاحبهها درباره کاری که انجام دادند مطلبی را میگویند که خود نشان دهنده عمق توجه او به این گونه مسائل است: «بعد از دوران ده ساله انقلاب دیگر امکان تشکیل گروه روایت فتح ممکن نبود و از سال 68 به بعد که جنگ 8 ساله خاتمه یافت و آن انسان عجیب آسمانی از میان ما رفت، دیگر امکان تاسیس چنین مجامعی وجود ندارد. این سخن را به معنای انتقاد از وضع موجود نگیرید اگرچه من هرگز دل به وضع موجود نمیسپارم اما آنچه که اکنون در جریان است صورت طبیعی و متعارف است حال آنکه آن روزها چیزی خلاف عمل متعارف وقوع مییافت. آن روزها در حال سکر بودیم و حالا در حال سهویم.
- این اصطلاحاتی را که عرفا برای بیان احوالات خویش دارند سخت زیباست. حالت سکر، حالت سستی و رخوتی است که از شدت غلبه سرور حاصل میآید و حالت سهو، حالت هوشیاری بعد از سکر و مستی است. این در واقع اظهاری است که هم ماهیت انقلاب را در دوران 10 ساله نشان میدهد و نظر شهید آوینی درباره این 10 سال اگر که بخواهیم به یک نظریه تاریخی برسیم ایشان در واقع به نحو تلویحی میگویند که تاریخی طبیعی وجود داشته. یک تاریخی که از گذشته شروع شده بود و به آینده هم ختم میشود. اما در این میان یک دوره 10 سالهای پدیدار شد و یک عالمی به وجود آمد که در در این عالم تجربیاتی مثل روایتهای فتح امکان وقوع پیدا کرد و این مسئله دیگر امکان تجربه ندارد. چرا که «تاریخ به آن مسیر طبیعی خودش بازگشته، آن انسان عجیب آسمانی که از میان ما رفت دیگر امکان تاسیس چنین مجامعی وجود ندارد». و البته این بدان معنا نیست که ایشان معتقدند که امکان هیچگونه تفکر، فیلمسازی و ... نیست؛ بلکه شرایط یک شرایط دیگرگونه است.
به هر حال این مستندی که در واقع شهید روی آن کار کردند که عنوان روایت فتح و همچنین بقیه مستندها و نیز بعضی از مستندهایی که در واقع شاگردان ایشان یا کسانی که به نحوی با ایشان همدلی یا هم سخنی داشتند در مسیر اشراقی رفتند و بعضی از فیلمهایی که ساختند که با گفتار متن شهید آوینی یک تقدس و برکت ویژهای پیدا کرد مثل «خنجر و شقایق» و اگر کسی اهل شناخت فیلم باشد، گرچه در «خنجر و شقایق» متن فیلم به پای متن روایتهای فتح - به خصوص 10 حلقه آخر که در دوره دوم تشکیل گروه روایت فتح بود - به وجود آمده نمیرسد. منتهی این بار همت بسیار عظیمی میطلبد و این همت به نحوی سخت و سنگین است که به شهادت خود شهید آوینی منجر میشود نتیجه می گیریم که میشود کار کرد. حالا مفهوم اشراق، مستند اشراقی و سینمای اشراقی چیست؟
- من دیشب به طور اتفاقی فیلمی را که از تلویزیون پخش میشد دیدم. وقتی به فیلم توجه کردم دیدم نقطه مقابل همه ممیزه هایی است که شهید به عنوان سینمای اشراقی مطرح میکند. هم از نظر صدا، هم موسیقی، هم بازیگری، هم فضای فیلم تقلیدی و تصنعی بود که دقیقاً در نقطه مقابل اشراقی قرار میگیرد.
حال مستند اشراقی چیست و چه خصوصیاتی دارد؟ در مستند اشراقی از نظر شهید آوینی جان کلام این است که انسان چنان به حقیقت تقرب حاصل کند که حجاب نفس انسان برداشته شود و دیگر میان «من» و عالم هیچ حجابی وجود نداشته باشد. لذا در این فیلمسازی اگر مستند باشد ماده را از بیرون میگیرد و مواد فیلمسازی را از بیرون استخراج میکند. اما صورتهای ذهنی خودش که به این فیلم میزند در نتیجه واقعیت بیرونی فیلم میشود، دیگر واقعیت بیرونی نیست. یک چیزی است مضاف به آن واقعیت بیرونی. یعنی بیرونی به اضافه نقش فیلمساز.
- هر چقدر نقش فیلمساز شریرتر باشد به همان نسبت شرورانهتر و دور از واقعیت است. هر چقدر نفس فیلمساز در این میان فنا پیدا کرده باشد و نابود شده باشد به معنای مجازی، فقط نفس و روح انسان به مقام آئینهگی میرسد. نوعی آئینهگی که تمام واقعیت را در خودش منعکس میکند در این حال وقتی انسان شروع کرد به تزکیه به مقامی می رسد که روحش کاملاً مصفا میشود. در این مرتبه خدا به انسان زبان، بیان و حالی میدهد که حال آئینهگی است. بنابراین در این مرحله آن چیزی که در واقعیت میگذرد را بیان میکند و نمیتواند دروغ بگوید. اصلاً بنا بر فطرت خودش دروغ نمی گوید. نیایش و نمازش زور نیست، یعنی وقت نماز، این موجود خود به خود بلند میشود و کار خودش را میکند، هیچ ضرورت طبیعی در میان نیست بلکه یک وضع فطری خاصی است که انسان در آن وضع فطری آنچه که در عالم تکوین وجود دارد همان را منعکس میکند؛ زیرا نفس اماره انسان مرده و انسان در ساحت انسانی است. دیگر آن ارادههایی که انسان را به عوالم غیرفطری میکشاند، در واقع تمام آتشها فروکش کردهاند و اصلاً از میان رفتهاند و باطن انسان به نوعی پاکی و صافی رسیده که حالا واقعیت برایش اشراق میشود. خود کلمه اشراق یعنی نور دادن، روشن شدن چیزی. اشراق به عنوان یک مصور یک عالمی در میان وجود دارد و یک چیزی است که روشن میکند باطن انسان را منور میکند که آن واقعیت است. ولی این واقعیت چیست؟ واقعیتی که معمولاً همه ما با آن تماس داریم. واقعیت روزمره، واقعیت تمتع آمیز و مسخ شده است.
شخص در مقام هنر باید در مقام بیغرضی باشد. در عرف مولانا به معنی فناء فی الله و فانی شدن از خود است و مقام آئینهگی و قرب. این بدین معناست که انسان در واقع تمام اغراض خود را کنار میگذارد و متصل میشود به معنای که یک معنای استثنایی و ساده است. چیزی که در وجود شهید آوینی بود همین سادگیاش بود و با همین سادگی توانست کاری را انجام دهد که دیگران هنوز موفق نشدهاند. بد نیست یک مثال بیاوریم. در فیلم ...، کسانی که به مقام رسیدهاند صحبت میکردند. کسانی که در فیلمهای مارلن براندو صحبت میکنند یا در نقش بعضی کمدینها. کسی که در صدایش تیپ صدای لورل، هاردی یا امثالهم است چگونه میتواند صدایش در تیپ یک شهید قرار گیرد؟!
- شهید آوینی تمام همش در مستندش بر آن بود که همه چیز آنچنان که هست منعکس شود اما در فیلم ... یک موسیقی فرهنگی بسیار تند داخل فیلم گذاشته بودند. همه چیز قلابی، گریهها قلابی بود. زیرا در واقع هنگام حس گرفتن، باید آن حسی را بگیرد که به حس اولیا برسد و این سخت است. گریه و خنده میشود کرد اما وقتی انسان بخواهد در مقام اولیاء گریه کند معمولاً مردود میشود زیرا کار بسیار پیچیده است. بازیگری که میخواهد در نقش اولیاء بازی کند در نقش اولیاء طی مراتب کرده است. چرا نمیتوانیم بپذیریم یک بازیگر معمولی بیاید در چهره مشخصی نقش مقدسین، ائمه و معصومین را بازی کند. به خاطر اینکه وهمی است. چگونه میشود که انسانی در نازلترین مراتب در یک فیلم در یک مجلس فسق و فجور و ... بازی میکند در فیلم دیگر در نقش مالک اشتر حضور پیدا میکند. چطور میشود یک فیلمی ممنوع النمایش میشود و فیلم دیگری ستایش میشود. اما اگر انسان اهل بصیرت باشد دقیقاً میفهمد بازیگری که حس و حال ایجاد میکند حس و حال معنوی نمی تواند باشد، پس در اینجا خودش مشکلات عدیدهای در سینمای اشراقی برای انسان پیدا میشود. شعری را که کسی نخواهد و کسی را متذکر نشود نمیتواند شعر باشد. آن نقاشی را که کسی نبیند و میل به دیدن آن نداشته باشد نقاشی نیست گرچه حضور دارد. مثل بسیاری از نقاشیهای ما در گالریها.ببینید چندنفر حاضرند بروند در این گالری ها و این نقاشی ها را ببینند. زیرا بیگانهاند. اما در مقوله هنر می گنجد. این میتواند فقر هنری یک جامعه را برساند و همچنین غفلتش را که نیاز به یک همت بزرگی دارد.
سینمای اشراقی به این جهت توجه دارد که نهایتاً خود را به مقامی برساند که واقعیت را آنچنان که هست، بدون تصرف و دستکاری و بیغرضانه تصویر کند. در حالی که سینمای متعارف در نقطه مقابل این نوع تفکر قرار میگیرد و تمام سعی آن این است که با جلوههای ویژه و با تمهیدات مختلف مردم را وادار کند که یک تصور عجیبی نسبت به حادثه پیدا کنند. برای همین شهید میگفت: «سعی میکنم آنچنان که حقایق هستند بدون تصرف به آنها برسم و این دعای حضرت ختمی مرتبت است که میفرماید خداوندا! اشیاء را آنچنان که هستند به من بنما.» (یعنی بدون حجاب و واسطه که مانع از نزدیکی و تقرب من به اشیاء شود و زمانی ممکن خواهد بود که بیغرضی در میان باشد؛ چون اگر غرض بیاید طبیعتاً انسان نسبت به آن چیز مقابل تفکرش دگرگونه شده و چیز دیگری تلقی میکند.
بنده آن چیزهایی را که به عنوان ممیزهی سینمای اشراقی است به طور اختصار عرض میکنم و مطلب را تمام میکنم.
اولین ممیزه مستند اشراقی تطبیق با واقعیت (آن واقعیتی که جلوهگاه لطف الهی است) میباشد.
- دومین مورد که خیلی از تحصیلکردهها بهشان بر میخورد، دوری از تخصصهای بیگانه و غیرایمانی مدرسهها ودانشکده های سینمایی است. بالاخره این علوم و دانشها نباید خیلی برای ما الگو باشد. چون خیلی از چیزهای بیربط در این آموزشها وجود دارد که مانع میشود که بتواند با حقیقت و واقعیت ارتباط برقرار کند.
سومین ممیزه، قبول جنگ به مثابه مهمترین مسئله حیاتی اسلام است. قبول شهادت یعنی رفتن تا جایی که شهادت برای ما هضم شود. خوف نداشته باشیم از اینکه در میان گلولهها صدمه به ما میرسد.
چهارمین مشخصه که باید رعایت شود بداهت و سادگی، دوری از پیچیدگی است.
پنجمین مورد اساس قرار دادن فطرت الهی مخاطب و کنار زدن حجابها و چیزهایی که بر فطرت مخاطب سایه افکنده و مانع میشود که مخاطب حقیقت را ببیند. از یک طرف خود فیلمساز باید تزکیه کند و به مقام آئینهگی برسد و از طرفی آن کسانی که از آنها به عنوان سوژه استفاده میشوند. خود آنها نیز باید از اغراض نفسانی پاک شوند و سراغ فطرت الهی شان بروند و اگر فطرت الهی شان در واقع مایه تذکر شود مسلماً اینها تکان میخورند.
- ششمین ممیزه استفاده کردن از گفتار جهت ظاهر کردن جنبههای معنوی تصاویر است. گفتار متن در جهت بیان عظمت حماسهها بود. برای اینکه کلام بهتر از تصویر میتوانست پاسخگو باشد.
- هفتمین موردی که شهید به آن تاکید داشتند، پرهیز از تبلیغات واکنش و سیاست بازی و تاکید بر ساحت عرفانی جنگ و تقویت ایمانی مردم است. یکی از چیزهایی که شهید آوینی با آن مخالف بود این بود که مثلاً ما با پیشرفتهترین تجهیزات نظامی حمله میکردیم و چنین و چنان کردیم که در بعضی از بیانیههای ارتش میآید و حالت نظامی گری داشت. در حالیکه در مقابل این نوع تلقی، تلقی اشراقی و معنوی بسیجی بود که ایمان این گروه در واقع خط ها را شکست نه با تانک و توپ و ... آنها نمیتوانستند این خطوط را بشکند و ایمان بود. این تبلیغات واکنشی که ما چنین و چنان کردیم آنهم از تظاهر به داشتن تکنولوژی از آن ما نیست از آن غرب است و حالا به استخدام خودمان درآوردهایم و اگر تبلیغ کنیم به نفع آن تکنولوژی است. در حالیکه هرچه تکنولوژی سادهتر و هر چه ایمان ما بر روی آنها مسلط تر به همان نسبت تحت کنترل بودن بیشتر بود. مثلاً قایقهای تندرو اثر ایمانی خود را بهتر نشان دادند تا ناوهای خیلی عجیب که این ناوها را خیلی راحتتر غرق میکردند در حالی که با قایقهای تندرو مشکل داشتند و شدیداً از قایقها میترسیدند در حالی با ناوها هیچ مشکلی نداشتند... او بر سادگی تاکید داشت اصالت دادن به ابزار جنگ و ماشین جنگ به معنی دفاع کردن از حکومت شیطانی غرب و اتوماسیون سلاح و کنترل است که کنترل انسان در آنجا به حداقل میرسد. نمایش زیباییها و حذف شرور و نقایصی که جنبه نفسانی داشتند. شجاعتهای حقیقی را به جای گذاشتن، تهورهای ماجراجویانه و ناشی از تصور را حذف کردن مثلاً یک نفر بلند میشود و به طرف میدان مین می دود، فقط جهت ماجراجویی. در جنگهای صدر اسلام هم داستانش آمده. بودند جنگجویانی که فاسق بودند و برای تعصب طایفهای و قبیلهای میجنگیدند در جنگهای مختلف از این آدمها بودند که هیچ تعهد دینی نداشتند و فقط میخواستند جنگاوری کنند با این نوع برداشتها در واقع خیلی مخالفت میکردند.
هشتمین مورد که باید رعایت شود پرهیز از جذابیتهای کاذب و پرهیز از موسیقی غلبه کننده است. آن نوع از موسیقی که از حقایق و آشکار شدن آنها جلوگیری میکند.
نهمین ممیزه مهم، اصرار بر بیان حقیقت است که در نظر شهید آوینی مجرای ایمان و حضور بسیجی بود و پرهیز از قدرت طلبی و تسخیر خاک و سرزمین که مثلاً امروز 200 کیلومتر زمین را اشغال کردیم و ... و هیچ فخری بر آنها نیست. تاکید بر شجاعت ایمانی به معنی غلبه بر اهواء. عشق به حق محرک فیلمساز بود نه وظایف سازمانی و کارمندی.
- ما یکی از مثالهای اعلای سینمای مستند را در آثار شهید آوینی میبینیم. هم از نظر تکنیک و هم از نظر معنوی هر دو به وضع کنونی سینمای جهان پاسخگو میباشد. برترین منتقدان سینما (مومن و کافر) این فیلمها را دیدند و ستایش کردند. مومن از نظرگاه معنوی و کافر از نظر صوری و از نظر فرم. کسی که چنین چیزهایی را با هم تدوین کرده یک ساختار نوینی در سینمای دنیا ایجاد کرده که معنویت را انتقال دهد بدون تاکید بر یک صحنه از چیزهایی که دل به هم زن باشد. یک صحنه در فیلمهای روایت فتح دیده نمیشد که یک شهید را نشان دهد که متلاشی شده است. اگر دقت کنید شهیدی را در حال شهادت نشان داده اما تاکید بر این نوع زخمهای عجیب و مثلاً موشکی که در درون یکی رفته باشد این خیلی استثنایی است و بنا به ضرورتی تاکید بر اینها وجود نداشته است.
دهمین مورد استفاده نکردن از عوامل تصنعی برای جذب مخاطب در این سینما است. چون سعی بر این بوده که واقعیت را آنچنان که هست به نمایش بگذارد واقعیت پاهای زخمی، بدنهای متلاشی شده و آن سرهای بریده شده نیست بلکه معنویت ولایتی است که در قلب بسیجیان مومن است و تاکید براین باطن معنوی تاکید بر این حقایق است که در دل مومنین است و باید بر اینها توجه کرد چون اینگونه مسائل در فیلمهای آمریکایی هم دیده میشود.
منبع: سی نما رسانه،شماره414