سرباز فداکار، کودک را از وسط آتش نجات داد
چند روزی است عکس جوان ۲۱ ساله فداکاری در شبکههای اجتماعی میان کاربران دست به دست میشود که مربوط به یک سرباز نیروی انتظامی است که پسر هفتسالهای را از میان آوار خانهای در خیابان امام خمینی (ره) شهرستان سقز استان کردستان نجات داده است. او در حالی که پسربچه را در آغوش گرفته، از میان آوار خارج میشود و به چهرهای فداکار در استان کردستان تبدیل شده است.
مهندس امیر مرادی، مدیرعامل سازمان آتشنشانی شهرستان سقز در باره حادثه ریزش آوار خانه به جامجم گفت: «ساعت 9 و 10 دقیقه صبح جمعه هفتم آبان امسال فردی به آتشنشانی اعلام کرد خانهای در خیابان امام خمینی (ره) براثر انفجار گاز تخریب شده است. بلافاصله هفت آتشنشان از ایستگاههای شهدا و مرکزی سقز به محل حادثه که ساختمان سه طبقهای بود، اعزام شدند. یک خودروی پژو در حیاط خانه و یک خودروی دیگر در مقابل ساختمان براثر پرت شدن آوار، تخریب شده بودند. شواهد اولیه نشان میداد انفجار براثر نشتی گاز شهری در خانه طبقه اول رخ داده است.»
وی افزود: «آتشنشانان به آپارتمان ۸۰ تا ۹۰ متری طبقه اول ساختمان رفته و شروع به آواربرداری کردند تا بتوانند راهی برای ورود به محل گرفتار شدن ساکنان خانه پیدا کنند. درطبقه دوم یک زن و در طبقه سوم چند نفر بودند که با ایمنسازی محل، آنها را خارج کردند. فقط ساکنان طبقه اول مانده بودند. بررسیهای اولیه نشان میداد که دیوارهای مشترک و سقف خانه تخریب شده و ساکنان زیر آوار گرفتار شدهاند. امدادگران زوجی را که دچار سوختگی شده بودند از این طبقه خارج کردند.
چند سرباز همراه افسران از کلانتری ۱۱ سقز آمده بودند. یکی از سربازان با ورود به این طبقه توانست پسر هفتساله آن خانواده را هم نجات دهد و او همراه خانوادهاش به بیمارستان منتقل شدند. این زوج تازه یک هفته بود به این خانه اجارهای پا گذاشته بودند که این حادثه تلخ برایشان رخ داد. کارشناسان اداره گاز اعلام نظر کردند که انفجار گاز شهری علت این ماجرا بوده است. این عملیات بعد از یک ساعت و ۴۰ دقیقه به پایان رسید.»
به تقدیر و تشکر فکر نمیکردم
سینا فلاحی ۲۱ ساله، یک سال است که سرباز نیروی انتظامی شده و از پنج ماه قبل برای ادامه خدمتش به کلانتری ۱۱ سقز آمده است. او درباره نجات پسر هفتساله به جامجم گفت: «من و سربازان دیگر روز جمعه در کلانتری مشغول کار بودیم که صدای انفجار مهیبی شنیدیم. به خیابان آمدیم، اما خبری نبود. به پشتبام کلانتری رفتیم و متوجه دودی شدیم که از خانهای در پشت کلانتری به آسمان زبانه کشیده بود. اهالی جمع شده بودند. سریع خود را به آنجا رساندیم.
آتشنشانان زوج صاحبخانه را که دچار سوختگی شده بودند، نجات دادند. حسی به من میگفت افراد دیگری هم در این طبقه هستند. به همین دلیل وارد طبقه اول شدم، انگار در آنجا بمب ترکیده بود. آتشنشانان در جستوجوی افراد بودند. من هم به جستوجو پرداختم، ناگهان چشمانم به پسر خردسالی افتاد که گریه میکرد و از ترس قدرت حرکت نداشت.
هر لحظه احتمال داشت آوار روی سرش بریزد. آوارها را کنار زدم تا راهی برایش بازکنم. کمکم به او نزدیک شدم و نجاتش دادم. بغلش کردم و از ساختمان بیرونش آوردم. آنقدر شوکه بود که حرف نمیزد، خانوادهاش در آمبولانس بودند که او را به مادرش سپردم. اصلا فکر نمیکردم عکس نجات آن کودک در فضای مجازی منتشر شود، من با خدایم معامله کردم.
خانوادهام که عکس نجات آن کودک را دیده بودند، سراسیمه به کلانتری آمدند و گمان میکردند بلایی سرم آمده، اما وقتی دیدند زندهام خوشحال شدند. من وظیفه انسانیام را برای نجات آن کودک انجامدادم و به دنبال تقدیر و تشکر نبودم، اما والدین این پسربچه بعد از حادثه سراغم آمده و از من تشکر کردند. فرمانده انتظامی استان کردستان هم از من تقدیر کرد.»