نگاهی دقیق تر به ماجرای امام رضا و ضامن آهو
علی بن موسی بن جعفر (ع) معروف به امام رضا (هشتمین امام ما شیعیان است. مادر امام رضا(ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه و پدرش امام هفتم ما امام کاظم (ع ) بودند. امام رضا جایگاه والایی نزد ما ایرانیان دارد چرا که مرقد مطهر ایشان در مشهد مقدس است و حضور آن حضرت سرزمین ما را متبرک نموده است. علی ابن موسی الرضا(ع) القاب متفاوتی دارند که از بین آن ها بسیاری از افراد ایشان را با نام ضامن آهو می شناسند. برخی از محققان این لقب را برگرفته از داستان های گوناگونی می دانند که در کتب تاریخی نقل شده است.
ماجرای مشهور ضمانت آهو توسط امام رضا ( ع )
در بین ما ایرانیان داستانی درباره ضمانت آهو توسط امام رضا مشهور است که این داستان چنین است:
روزی امام رضا(ع)، صیادی را در بیابان می بیند که آهویی را دنبال می کند. آهو به امام پناه می برد و امام برای آزادی آهو حاضر می شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد اما صیاد نمی پذیرد. آهو به امام می گوید من دو بچه شیرخوار دارم که چشم انتظار و گرسنه اند، شما ضمانت مرا بکنید تا بروم و آنها را شیر دهم و برگردم. امام نزد صیاد ضمانت آهو را می کند و آهو به سرعت رفته و برمی گردد، زمانی که شکارچی وفای به عهد آهو را می بیند و در می یابد ضامن آهو، امام(ع) است، منقلب می شود و آهو را آزاد می کند. (میرآقایی، ضامن آهو و تجلی آن در شعر فارسی)
ماجرای ضمانت برای آهو در سفر امام رضا از مدینه به مرو و در مکانی در حد فاصل سمنان – دامغان روی داده است که با نام آهوان شناخته می شود. داستان ضامن شدن امام رضا(ع) برای آهو به آن شکلی که در بین مردم و برخی آثارِ متأخر آمده، در منابع روایی وجود ندارد. (برجی، مدخل «آهو»، دانشنامه امام رضا، ج1، ص202-205 )
روایت هایی درباره پناهنده شدن آهو به حرم امام رضا(ع)
روایت هایی درباره پناهنده شدن آهو به حرم امام رضا(ع) در برخی کتب ذکر شده که عبارتند از:
روایت اول
حاکم رازی صاحب ابوجعفر عتبی می گوید:ابوجعفر مرا به جهت کاری به سوی ابو منصور بن عبدالرزاق فرستاد. هنگامی که روز پنج شنبه شد، از او خواستم که به زیارت قبر مطهرامام رضا(ع) بروم. ابومنصور به من گفت:می خواهی معجزه ای از صاحب این قبر برایت بگویم؟ من در ایام جوانی، دشمن صاحب این قبر بودم و همواره به زوّار و کسانی که به زیارت آن حضرت می آمدند، ظلم می کردم و اموال آنان را به غارت می بردم. روزی برای صید بیرون رفتم. آهویی را دیدم. سگ شکاری را روانه کردم تا آن را صید کند. آن را دنبال کرد تا به دیوار قبر رسید. سگ شکاری، دیگر جلوتر نرفت. دوباره آهو به طرف دیگر فرار کرد. سگ شکاری آن را دنبال کرد. دوباره آهو به آن دیوار پناهنده شد و وقتی پناهنده شد، سگ جلوتر نرفت. همینطور چندنوبت این عمل تکرار شد تا بالاخره آهو به داخل یکی از اتاق های قبر امام رضا(ع) پناهنده شد. من وارد صحن و چهار دیواره ای که قبر امام رضا وسط آن قرار داشت شدم.
از ابونصر مقری سؤال کردم:آهویی که به اینجا وارد شد، کجا رفت؟ گفت:من آن را ندیدم. خودم وارد آن جا شدم. جای پا و آثار آهو را در آن جا دیدم، اما آهو را نیافتم. بعد از دیدن این واقعه نذر کردم هرگز متعرّض زوّار این قبر نشوم، بلکه آنان را کمک کنم. هرگاه مشکلی برایم پیش می آمد، متوسل به این قبر می شدم و به حاجتم می رسیدم. از خدا خواستم که پسری به من عطا کند، خداوند به برکت صاحب این قبر به من عطا کرد. دوباره از خدا پسری خواستم، که حاجتم روا شد. (بحارالانوار, ج 49 ص 333 به نقل از عیون اخبارالرضا7 ج 2 ص 285 )
روایت دوم
پسری بود که ناخوشی دق داشت و اطبای آن عصر، چاره ی آن ناخوشی را به تفرج و صید نمودن دیده بودند. روزی آن پسر که سلطان زاده بود به عقب آهویی است راند و آهو به طرف بقعه ی مطهر رفت. اسب های ایشان جرأت دخول در آن مکان شریف انداخت و دوای درد خود را خواست؛ وی شفا یافت. او عریضه به والد خودش نوشت و سلطان سنجر بعد از وصول نامه دستور داد آن بنا را تعمیر کنند. (مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص328)
ضمانت آهو توسط پیامبر ( ص )
شبیه داستانی که درباره ضمانت آهو توسط امام رضا مشهور است، در باب معجزات پیامبر گرامی و امام سجاد نقل شده است:
نقل است که روزی پیامبر گرامی در صحرایی راه می رفت، ناگاه شنیدند که منادی ندا می دهد یا رسول الله، پیامبر نظر کرد و آهویی را دید که بسته اند، آهو گفت این اعرابی من را شکار کرده است و من دو طفل در این کوه دارم، مرا رها کن که بروم و آن ها را شیر دهم و برگردم. پیامبر او را رها کرد و رفت و فرزندان خود را شیر داد و بازگشت، چون اعرابی این صحنه را مشاهده کرد، آهو را آزاد کرد و مسلمان شد. ( الخرائج ج1 ص37 )
ابن شهر آشوب روایت می کند:
« آن آهو را یهودی شکار کرده بود، آهو چون به نزد فرزندان خود رفت و قصه خود را برایشان گفت، آنها گفتند رسول خدا ضامن تو شده است و منتظر است، ما شیر نمی خوریم تا به خدمت آن حضرت برویم، آنها به نزد پیامبر آمدند و دو بچه آهو صورت های خود را به پای پیامبر می مالیدند، پس یهودی گریست و مسلمان شد و گفت آهو را رها کردم ... . ( مناقب ابن شهر آشوب ج1 ص132 )
شبیه این جریان در مورد امام سجاد علیه السلام نیز نقل شده است. ( کشف الغمه ج2 ص321 )
سخن آخر :
با توجه به روایاتی که بیان شد، در می یابیم لقب ضامن آهو که در میان توده مردم به امام هشتم نسبت داده شده برگرفته از داستان های گوناگونی است که در کتب تاریخی نقل شده است.