اخبار اقتصادی
چاپ00009:11 - 1400/10/11

مادر شهیدی که زندگی اش را وقف اهل بیت(ع) کرده است

کارگر آنلاین/مادر شهید علوی خانه خود را تبدیل به حسینیه کرده است و می گوید: در این سال ها هر چه در توان داشتم برای اهل بیت و ائمه معصومین ( ع) کار کردم، حدود بیست سال است که برای ساخت حرمین سامرا، کربلا، مسجد جمکران و ... هم خودم کمک می کنم و هم از مردم کمک ها را جمع می کن؛ به بهزیستی و خانه سالمندان هم کمک می کنیم.

شانزدهمین جلسه روضه های شهدایی، شامگاه جمعه در منزل شهید روحانی، داریوش علوی برگزار شد.

مادر شهید خانه خود را تبدیل به حسینیه کرده است، بخشی از آن را اختصاص داده به خادمیاری آستان قدس رضوی، با شور خاصی می گوید: در این سال ها هر چه در توان داشتم برای اهل بیت و ائمه معصومین ( ع) کار کردم، حدود بیست سال است که برای ساخت حرمین سامرا و کربلا و جمکران و ..هم خودم کمک می کنم و هم از مردم کمک ها را جمع می کنم، عضو خادمیاری ستاد بازسازی عتبات عالیات هستم و به بهزیستی و خانه سالمندان هم کمک می کنیم.

مادر از فرزند خود تعریف می کند و می گوید: بعد از اخذ دیپلم، از کنکور به عنوان نفر دوم دانشکده افسری تبریز قبول شده بود، اما به او گفتم ارومیه روحانی کم دارد باید بروی حوزه و درس بخوانی تا بتوانی امام و انقلاب را یاری کنی، بیشتر اوقات در پایگاه بسیج مسجد کمک حال بچه ها بود.

مادر شهید اضافه می کند: فرزندم بیست سال داشت عازم جبهه شد، و با این که می خواست عروسی کند ، اما شهادت را بر ازدواج ترجیح داد، هر سال به یادش ایام محرم ۲۰ روز روضه برگزار می کنم، اما با شیوع کرونا نتوانستم آن چنان که باید روضه ها را برگزار کنم.

مادر یکی از اتاق ها را به یاد فرزند شهیدش تبدیل به حسینیه کرده و می گوید اینجا را در اختیار بانوان قرار می دهم تا هم قرآن تدریس کنند و هم عزاداری و مراسمات دینی را بگیرند.

مادر شهید علوی در مورد نام گذاری فرزندش می گوید: اسمش را در خانه علیرضا گذاشتیم و وقتی پدرش رفت شناسنامه بگیرد، چون شاه ملعون هم در آن سال پسرش به دنیا آمده بود، و اسمش را علیرضا گذاشته بود، ممنوع کرده بود کسی اسم پسرشان را به این نام بگذارند، در ثبت احوال به اسم علیرضا برای فرزندم شناسنانه نداده بودند و پدرش مجبورا نامش را داریوش گذاشته بود اما در خانه همیشه علیرضا صدایش می کردیم.

وی در جواب این که آیا پسرت را هم در خواب می بینی ؟ پاسخ می دهد: کم می بینم، یک بار دیدم در منزلمان روضه سیدالشهدا برگزار است و یک سیدی خم شده و کفش ها را جفت می کند، وقتی قدش را صاف کرد و بلند شد، دیدم فرزندم سید علیرضاست.

از او می پرسم، مادر اگر فرزندت را ببینی به او چه می گویی؟ جواب می دهد: فقط نگاهش می کنم و می گویم برایم دعا کند.

می پرسم از رفتن فرزندت به جبهه ناراحت نیستی؟ می گوید نه، خودم به جبهه فرستادمش و گفتم باید امامت را یاری کنی، راستش را بخواهید هر از گاهی دلم برایش تنگ می شود، اما اگر به سال ۶۵ برگردیم باز هم پسرم را به یاری امام زمانش می فرستم، ما در خانواده خودمان ۴ شهید داریم و پسر عمو و پسر عمه علیرضا هم شهید است.

شهید علوی، حوزه رفتن خود را اینگونه تعریف می کند که؛ روزی خدمتی به مادر عزیزم کردم که ایشان به واسطه آن عمل بسیار از من راضی و خشنود شدند و برایم از ته دل دعا کردند.

آن شب در خواب دیدم مولایم امیر المؤمنین(ع)، روی پل و جلوتر از همه می رود و در حالی که آن منطقه پر از نور و عظمت بود (گویی عظمت و شور و شوقی که مهدی موعود ظهور کرده باشد)، این بنده حقیر نیز پشت سرش ایشان می روم و ایشان مرا به سوی داروخانه هدایت کردند، در حالی ذکر «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» بر لبم بود یک دفعه دیدم وارد حوزه علمیه می شویم. از خواب که بیدار شدم به حوزه علمیه رفتم، و یافتم که تعبیرش از خدمت به مادرم بود.

مادر شهیدی که زندگی اش را وقف اهل بیت(ع) کرده است

بعد از این خط شعری را از این خواب به ترکی نوشت و امروز به تابلویی در منزل مادر تبدیل شده و مادر هر روز آن را زمزمه می کند.

خطاب به مادر می نویسد: مادر تو خیال نکن من اینجا گم شده ام، پیراهن سیاه بر تن کرده ام و به کربلا رفته ام و من به همراه حسین به عرش خدا رفته ام.

منبع: حوزه
لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
سامانه بتا بانک رفاه کارگران