شهید موسوی: من داماد آخرت هستم
![شهید موسوی: من داماد آخرت هستم شهید موسوی: من داماد آخرت هستم](https://kargaronline.ir/images/news/186882/thumbs/thumb2_186882.jpg)
سید جلال رضایی موسوی هفدهم اسفند سال ۱۳۴۷، در شهرستان مشهد به دنیا آمد. پدرش سید حسین، راننده بود و مادرش بیبی صدیقه نام داشت. علاقهاش به علوم دینی و تلاوت قرآن باعث شد تا در ۱۳ سالگی به منظور تحصیل علوم دینی راهی حوزه علمیه شود. طلبه بود. اولین بار وقتی به جبهه رفت سن و سال زیادی نداشت با این وجود پدر و مادرش مانع رفتن او نشدند.
کبری سادات رضایی موسوی خواهر این شهید در صحبتهایی از برادر خود اظهار داشت: شهید بسیار عاشق خانواده، متدین و خوش اخلاق بود. کارش را به گردن کسی نمیانداخت، مادرم میگفت سنش که بیشتر شد دیگر لباسهایش را نشستم، حمام که میرفت خودش آنها را میشست. به خاطر اخلاق و رفتار خوبش مادر و پدرم علاقه خاصی به او داشتند.
وی افزود: وقتی قرار شد مادرم برای برادرم که با سید جلال شیر به شیره بود زن بگیرد، مادرم رو کرد به سید جلال و گفت: «تو هم قدت بلند شده، میخواهی برای تو هم زن بگیرم؟» برادرم جواب داده بود سهم من از این دنیا هیچ است، من داماد آخرت هستم. این آرزوی برادر به حقیقت پیوست و اهل دنیا نبودنش از او یک سالک حقیقی راه حق ساخت. از سفارشات او انجام واجبات، صله ارحام، حفظ حجاب، دفاع از ولایت و محرومین بود.
این خواهر در رابطه با حضور برادرش در جبهه ادامه داد: سید جلال سه نوبت به جبهه اعزام شد، اولین بار که به خانه برگشت خیلی خوشحال بود و طبعا ما نیز به حضورش در جبهه افتخار میکردیم. چندتا پوکه فشنگ با خودش آورده بود. با خوشحالی و از روی بچگی آنها را برای خودم برداشتم و جایی قایم کردم. فهمید من برداشتم، اما چیزی نگفت، فقط یک داستانی تعریف کرد که باعث شد اعتراف کنم پوکهها را من برداشتم.
وی افزود: برادرم در جبهه مبلغ جهادی بود و در جبهه برای رزمندهها مراسم مناجاتخوانی و دعا برگزار میکرد، علاقه زیادی به حضرت زهرا (س) داشت و اعلام کرده بود تا برافراشته شدن پرچم حق از پای نمینشیند.
این خواهر شهید به شهادت برادر اشاره کرد و گفت: هرچند مبلغ جهادی بود، ولی در همه صحنهها حاضر میشد، بعضی از دوستانش تعریف کردند وقتی بیسیمچی به شهادت رسید او بیسیم را به دست گرفت، گاهی هم در تدارکات خدمت میکرد. سه روز قبل از شهادت با ما تماس گرفت، بعد از آن مادر خوابهایی دید و نگران شد، غافل از اینکه برادرم به شهادت رسیده. روز پنجم ماه رمضان در عملیاتی در جزیره مجنون دشمن پاتک زد و سید جلال در اثر اصابت ترکش به سر درتاریخ ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید. پیکرش پس از تشییع در قطعه ۱۰۵ حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
وی در پایان گفت: سه روز از شهادت برادرم گذشته بود که ما تازه خبردار شدیم چه اتفاقی افتاده، همان روزی که خبر را شنیدیم خادم مسجد امام صادق (ع)، مسجدی که برادرم در آن فعالیت میکرد، تعریف کرد که سید جلال را خواب دیده در حالی که برای گرفتن پرونده به پایگاه بسیج آمده بود، وقتی گفته بود پرونده را برای چه میخواهی جواب داده بود که قرار است به مسافرت برود و معلوم نیست کی برگردد.
انتهای پیام/ 141