یادداشتهای ناصرالدین شاه دوشنبه ۲۶ آذر ۱۲۴۵؛ اول چله بزرگ است، اما هوا نمیبارد، ملایم میگذرد
از طهران رفتیم. سه شب در دوشانتپه ماندیم. میرشکار از جاجرود که برگشتیم زمین خورده الی حال خوابیده است، پایش شکسته است، نبود. ولی، آیی، رحمتالله و ... بودند. هر سه روز به شکار ارقالی [قوچ وحشی]رفتیم. قوچهای بزرگ بزرگ، دستههای بزرگ زیاد دیده شد. شکار بسیار بسیار بود. یک روز به کل صدتایی رسیدیم. آمدند از نزدیکی من سربالا میآمدند، اسب دوانده رسیدم. روی اسب انداختم. اسب حرکت میکرد. نخورد، اما زخمی شد.
روز دیگر کرکس زیادی همانجا میپرید. معلوم شد زخمیِ من مرده است. او را میخورند، اما کسی ندید. خیالا میگویم. روز دیگر هم آن طرف سهپایه، با خستگی زیاد به سی عدد قوچ و میش رسیدم، پیاده شده از ده قدمی به میش انداختم نخورد. خرپشت بود. هرچه تقلا شد چیزی زده نشد.
روی اسب، جلوی تیپ و روبهروی هزار تازی [نوعی سگ شکاری]و توله، در تاخت، خرگوش خوبی زدم. همه تعجب کردند. عینالملک، اشرک، امینالملک، یحییخان، طولوزون، رحمتاللهخان، ... همه بودند.
محمدعلیخان ناخوش است. در شهر است. علیرضاخان روز دوم، بار قاطر حبیبالله سقا به پایش خورد، دلش ضعف کرد رفت شهر. آقا علی آشتیانی و تیمورمیرزا هنوز در قم و ساوه هستند.
این روزها عروسی پسر وزیر خارجه است. زهرا خانم همشیره را به او میدهند. هوا صاف و خوش بود. اول چله بزرگ است، اما هوا نمیبارد. ملایم میگذرد. مزاجها الحمدلله خوب است.
امیرآخور شهر بود. حاجی میرزاعلی، محمدرحیمخان بودند. انیسالدوله، گلین خانم، شمسالدوله، شیرازی کوچکه، زهراسلطان بودند. زعفرانباجی، زبیده، خانسلطان، اراضبکه، هاجری هم بود. آقا سلیمان، خواهرش در شهر ناخوش است، مانده است شهر. گربه کندی، سرسیاه، فقیری، یک گربه هم زعفرانباجی دوشانتپه پیدا کرده است، اسمش را «غریبی» گذاشته بودند. بچه است، سفید است. سیاچی، ملیجک و ماچکی هستند. باقی شهر بودند.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۹۶-۹۷.