سه باز ازدواج در جهنم داعش!
به گزارش کارگرآنلاین، اسلام و احمد از طریق یک سایت همسریابی اسلامی با یکدیگر آشنا شدند و در فکر ساخت زندگی و آیندهای درخشان بودند. ازدواجشان اما به جای عشق و رضایت از زندگی باعث شد تا اسلام در دام کابوسی واقعی بیفتد.
چهار سال از آشنایی اسلام و احمد گذشت؛ او سه بار شوهر کرد و همراه دو فرزندش در برزخ شمال سوریه گیر افتاده بود.
اسلام متات (Islam Mitat) اهل مراکش است؛ احمد خلیل (Ahmed Khalil) نیز اصالتاً اهل کابل افغانستان است اما در زمان آشنایی با اسلام به بریتانیا مهاجرت کرده بود و شهروند آنجا شده بود.
متات تصور میکرد در حرفه طراحی مد میتواند مشغول به کار شود و شوهر بریتانیاییاش را نیز به عنوان سکوی پرتابی برای خروج از شهر وُجده در نزدیکی مرز مراکش و الجزایر میدید.
چند ماه پس از نخستین آشنایی، احمد به همراه زنی که ادعا میکرد خواهرش است به وُجده سفر کرد. وی با خانواده متات آشنا شد و سپس از دخترشان خواستگاری کرد. احمد حتی گواهی حساب مالیاش در بانک را به خانواده اسلام نشان داد تا آنها متوجه نیت پاکش بشوند!
متات میگوید: «احمد آدم عادی بود.» البته احمد اسلام را مجبور کرد تا سبک لباس پوشیدن را تغییر دهد: از لباسهای بلند به شلوار جین تنگ و تیشرت.
این زوج پس از ازدواج به دوبی سفر کردند و از آنجا جلال آباد افغانستان سفر کردند تا با خانواده احمد آشنا شوند. متات میگوید که به خاطر مسائل امنیتی تنها یک ماه در افغانستان ماند و سپس به مراکش بازگشت.
تعطیلات در ترکیه
احمد دوباره به دوبی سفر کرد ولی پس از چند روز به اسلام زنگ زد و گفت که خبرهای جالبی برایش دارد. اسلام میگوید: «به من گفت که در ترکیه یک شغل پیدا کرده است و قرار است دوتایی برای تعطیلات هم به آنجا برویم.»
تعطیلات شروع عجیبی داشت. آنها به جای اینکه به یک مجتمع تفریحی و یا هتل سفر کنند، به شهر غازی عینتاب در جنوب ترکیه و در نزدیکی مرز سوریه سفر کردند.
مردی که فقط به زبان ترکی حرف میزد، آنها را به خانهای مملو از مرد و زن و کودک منتقل کرد. اسلام میگوید: «زنان و کودکان همگی در یک اتاق بودند و مردان در اتاقی دیگر.»
او کاملا گیج شده بود و از زنان دیگر پرسید که قرار است به کجا بروند؟ آنها پاسخ دادند: «داریم هجرت میکنیم... به سوریه.»
هجرت واژهای است که به مهاجرت حضرت محمد(ص) و پیروانش از مکه به مدینه در سال 622 میلادی اشاره دارد. امروزه اما این واژه در بافتی مدرن مورد استفاده قرار میگیرد: فرار از زیر ظلم دشمنان اسلام و پناه بردن به سرزمین ایمان!
اسلام متات میگوید: «وقتی در دوبی بودیم، به من گفت: برایت یک سورپرایز دارم اما آن را در ترکیه به تو میدهم... سورپرایز این است: رفتن به سوریه.»
مخالفت اسلام متات با این پیشنهاد با مخالفت تند و صریح احمد مواجه شد. احمد پاسخ داد: «تو زن من هستی و باید از فرمان من اطاعت کنی.»
متات میگوید که قصد داشت مشکل را به اطلاع مرزبانان رسمی ترکیه برساند اما به محض نزدیک شدن به مرز ترکیه و سوریه، ماموران ترک به رویشان تیربار بستند که موجب شد متات و دیگران به سرعت روانه خاک سوریه شوند. ما مراتب آن اتفاق در مرز را از سخنگوی پلیس ترکیه خواستار شدیم اما وی از ارائه هرگونه اطلاعات در این زمینه خودداری کرد.
مرگ در میدان نبرد
آنها پس از ورود به خاک سوریه راهی شهر جرابلس شده و در مهمانخانه ویژه "مهاجرین" اقامت کردند. افراد دیگری که در آن مهمانخانه ساکن بودند نیز با خودشان شباهت داشتند.
اسلام متات میگوید: «آن مهمانخانه پر از افرادی بود که از کشورهای مختلف آمده بودند: بریتانیا، کانادا، فرانسه، بلژیک، تونس، مراکش، الجزایر و عربستان سعودی.»
به محض رسیدن به مهمانخانه، احمد خلیل عازم یک ماه دوره آموزش نظامی شد و متات، که حالا باردار هم شده بود، مجبور شد تنها بماند. داعش پس از اتمام دوره آموزشی خلیل وی را عازم میادین نبرد کرد. احمد در نخستین روز جنگ در "نبرد کوبانی" کشته شد.
متات هاج و واج مانده بود؛ عقلش به جایی قد نمیداد و حتی اجازه نداشت درباره این مسائل به ساکنین عادی سوریه لام تا کام حرفی بزند. همه اسرار باید در حلقه جامعه مهاجرین باقی میماند. متات به همراه برادر و خانواده همسرش، که آنها هم به سوریه سفر کرده بودند، نقل مکان کردند. اما پس از کشته شدن عضو دیگر آن خانواده، داعش تصمیم گرفت تا اسلام متات را به مهمانخانه دیگری منتقل کند تا فرزندش عبدالله به دنیا بیاید.
پس از تنگ شدن حلقه محاصره توسط مبارزان کرد، مقامات داعش به اسلام متات دستور دادند که باید هر چه زودتر ازدواج کند تا بتواند به یک منطقه امن منتقل شود. به همین خاطر اسلام با یکی از دوستان همسرش به نام "ابو طاها الآلمانی" ازدواج کرد. ابو طاها شهروند آلمان بود و به همین خاطر نامش الآلمانی بود.
ابو طاها، اسلام را به شهر منبج در نزدیکی حلب برد و سپس با پیشروی نیروهای کرد از آنجا با هم به رقه، پایتخت خود خوانده داعش، رفتند. متات میگوید که یک ماه پس از رفتن به رقه به این بهانه که همسرش اجازه خروج از خانه را به وی نمیدهد، از او طلاق گرفت. اسلام میگوید که ترس عامل بسیار پررنگی بود زیرا میترسید از آن محیط خارج شود. او میگوید: «افراد دیگر که تلاش کردند از قلمرو داعش خارج شوند، مجبور میشدند که بچههایشان را با خود نبرند و یا اینکه بالاجبار باید چند هفته سر کلاس درس "مطالعات اسلامی" مینشستند.
زندگی در قلب قلمروی داعش
اسلام در تمام مدت تلاش میکرد تا به همراه پسرش عبدالله فرار کند. داعش نیز تمام تلاشش را میکرد تا مانع برقراری ارتباط بین جامعه مهاجرین و سوریهای محلی شود. قاچاقچیها نیز میترسیدند که کمک کنند زیرا در صورت دستگیری، مجازاتشان کمتر از اعدام نبود. برخی دیگر نیز رقمهای عجیب و سنگینی مانند 5000 دلار را برای قاچاق پیشنهاد میدادند.
در نهایت، مقامات داعشی وی را مجبور کردند که برای بار سوم ازدواج کند: این بار با مردی به نام "ابو عبدالله الافغانی" که به قول اسلام متات دارای روحیهای آرام بود.
از روی نام وی میشد فهمید که اهل افغانستان است. متات اما میگوید که او هندی بود و مادرش در استرالیا زندگی میکرد و احتمالا خودش هم ملیت استرالیایی داشت. شهر رقه در ویدیوهای تبلیغاتی داعش به عنوان "بهشت مومنین" نمایش داده میشود، اما متات میگوید که هیچ شباهتی به بهشت ندارد! او میگوید: «مثل این میماند که مرده باشی؛ زندگی در آن در جریان نیست.»
اسلام ترس و صدای بمباران و تیراندازی را هنوز به خاطر دارد. در ماههای آخر حتی غذا نایاب شده بود و آب و برق برای زمان بیشتری قطع میشد. اسلام متات از همسر سومش نیز صاحب یک دختر شده بود، ولی با وخیمتر شدن شرایط تصمیم گرفت تا هر چه زودتر از آنجا فرار کند.
فرار از رقه
اسلام میگوید که نیروهای داعش ابوعبدالله را مجبور کردند که از شهر الطبقه، در نزدیکی رود فرات، دفاع کند. آن زمان نیروهای کرد و اعراب به رهبری ایالات متحده حملهای را علیه شهر الطبقه آغاز کرده بودند. آن اتفاق دقیقا همان فرصتی را برای اسلام متات فراهم کرد که سالها منتظرش بود.
اسلام مرگ همسرش را از همسایهها و آشنایان مخفی کرد و پس از فروش تمام دار و ندارش، موفق شد مبلغ مورد نیاز قاچاقچیان را فراهم کند. وی در نهایت توانست خودش را به کمک قاچاقچیان به یک ایستگاه بازرسی تحت کنترل گروه یگانهای (YPG) برساند.
این گروه مارکسیستی که در حال مبارزه تروریستهای داعشی در مناطق شمالی سوریه است، اسلام متات، پسر دو سالهاش "عبدالله" و همچنین دختر 10 ماههاش "ماریا" را به ماموران دستگاه اطلاعاتی سوریه معرفی کردند. آنها پس از بازجوییهای فراوان متقاعد شدند که اسلام حقیقت ماجرا را روایت کرده است.
خانواده اسلام متات در حال حاضر در یک پناهگاه امن متعلق به گروه یگان مدافع خلقها در شمال شرقی سوریه زندگی میکنند.
مقامات گروه یگان مدافع خلقها با سفارت مراکش در بیروت تماس گرفتند. این سفارت درخواست سی ان ان مبنی بر ارائه اطلاعات بیشتر را رد کرد. پدر اسلام متات در مراکش آرزو میکند که ملک محمد ششم این گزارش سی ان ان در مورد دخترش را بخواند و او را به خانه بیاورد.
اما متات چندان علاقهای به بازگشت به خانه ندارد. او نگران امنیت فرزندانش است و امیدوار است که به دلیل تابعیت بریتانیایی پدر فرزند اولش، آنها بتوانند تابعیت بریتانیایی را دریافت کنند. امید دیگر اسلام متات این است که به خاطر تابعیت پدر دخترش، بتواند به استرالیا سفر کند و تابعیت آنجا را بگیرد. اما سفر طولانی اسلام متات از مراکش به دوبی، افغانستان، ترکیه و سپس سوریه باعث شده تا خود او بیش از هر کس دیگر سردرگم شود.
او میگوید: «نمیدانم رهسپار کجا خواهم شد. نمیدانم زیرا زندگیام نابود شده است. همه چیز با یک کلیک در یک وبسایت آغاز شد.»
فرادید