دختر موتورسوار ایرانی که لباس پسرانه می پوشید دستگیر شد! +عکس
به گزارش کارگرآنلاین، این دختر قراری 17 ساله که از مرکز نگهداری کودکان و نوجوانان بدون سرپرست فرار کرده بود، با تیپ پسرانه در خیابان های مشهد موتورسواری می کرد که پلیس این دختر را دستگیر کرد.
نبود سایه پدر در زندگی اش از یک طرف و نچشیدن مهر مادری از طرف دیگر،غمی بر دل او گذاشت، تا زمانی که به سن نوجوانی می رسد،در خود توان زندگی در مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست و بد سرپرست را نمی بیند، این دختر ١٧ساله برای از بین بردن حل تعارضات ذهنی اش، نقشه ای که از سال ها قبل کشیده را عملی می کند.
نگار در یک شب سرد زمستانی به بهانه بیماری از مرکز فرار می کند، او می دانست اگر نقش یک دختر بیمار را بازی کند،به راحتی می تواند از مرکز خارج شده و به هدف خود برسد.
او که می داند هم اتاقی هایش از معده درد او خبر دارند، زمانی که می بیند آن ها برای صرف شام به قسمت پذیرایی سالن رفته اند، از فرصت استفاده می کند با آه و ناله به خود می پیچد، تا زمان برگشتن آن ها توجه شان را به خود جلب کند، هم اتاقی هایش وقتی او را می بینند، از پرستار بخش درخواست کمک می کنند، اما پرستار اجازه ندارد او را از مرکز خارج کند،عقربه های ساعت نیمه شب را نشان می داد،نگار با آه و ناله خود نظم آسایشگاه را بهم زده است، پرستار بخش از ترس اینکه حال این دخترک بدتر شود و کاری دستش بدهد، مجبور می شود برای مداوا نگار را به نزدیکترین مرکز درمانی برساند.
اما نگار بدون فکرکردن به عواقب فرارش برای پایان دادن به روزهای سخت زندگی در یتیم خانه زمانی که پرستار او با پزشک مشغول به صحبت می شود به بهانه رفتن به سرویس بهداشتی، از درمانگاه خارج شده و فرار را برقرار ترجیح می دهد. او که احساس خوبی دارد ساعت ها در خیابان ها پرسه میزند تا بالاخره از شدت خستگی به پارکی که در نزدیکی بیمارستان بود پناه می برد، هر چند که می داند حضور در مکانی مانند پارک آن هم نیمه های شب برای دختر ١٧ساله مناسب نیست.
سردی و تاریکی شب ترسی در دل او انداخته بود، کم کم داشت از این تصمیمی که گرفته بود،پشیمان می شد، که ناگهان صدای پاشنه کفش زنی توجه او را به خود جلب کرد، باورش نمیشد که در آن ساعت شب یکی پیدا شود تا او را از این وضعیت نجات دهد.غرق همین افکار بود که متوجه شد دستی بر روی شانه هایش قرار گرفت و با لحن مهربانی شروع به صحبت کردن کرد،شنیدن صدای آن زن، آرامشی به او تزریق کرد که انگار برای او فرشته نجات فرستاده شده است.
زن جوان که می دانست چطور دل دخترهای هم سن و سال او را بدست آورد، می گوید:درست هم سن و سال تو بودم که برای تغییر شرایط زندگی ام از خانه فرار کردم. او که خود را خاله مینا معرفی کند،می گوید:بجای اینکه بشینی اینجا و سرما بخوری بیا بریم داخل ماشینم بنشین، تا کمی با هم صحبت کنیم،شاید بتوانم مشکلت را حل کنم.
نگار که در آن لحظه راهی جز پذیرش پیشنهاد او نداشت، قبول می کند.هنوز چند دقیقه ای از آشنایی آن ها نگذشته بود که زن از او می خواهد شب را در خانه دوستش که نزدیک پارک است، بگذراند، نگار که در آن لحظه قدرت نه گفتن ندارد، بدون هیچ درنگی می پذیرد.
اما پس از مدتی زندگی در کنار خاله مینا متوجه می شود که باید برای داشتن آرامش تن به درخواست های نامشروع دوستان و مشتریان خاله مینا بدهد اما طی چند مدت چنان شیفته حضور در میهمانی های شبانه می شود که دل کندن از آن خانه برایش دشوار می شود.مصرف مشروبات الکی و تن دادن به رابطه های نامشروع راهی بود که خاله مینا پیش پای او گذاشت.
مصرف مواد روان گردان ذهنش را بهم می ریزد و احساس می کند هنوز آزادی بیشتری می خواهد، از محدودیت های دختر بودن خود خسته می شود و به تشویق خاله مینا برای آزادی بیشتر تغییر ظاهر می دهد و با پوشش پسرانه در خیابان های شهر می گردد، موتورسواری و دوچرخه سواری کار هر روزه او می شود تا هرجا دلش می خواهد بدون محدودیت برود.
از آن سو مدیر مرکز نگهداری موضوع فرار او را به پلیس گزارش می دهد،مأموران پلیس برای پیدا کردن و بازگرداندن او دست به کار می شوند تا اینکه یک روز دختری با ظاهر پسرانه سوار بر موتورسیکلت در یکی از خیابان های شهر دستگیر می شود.
بررسی های ماموران پلیس نشان می دهد که این دختر همان نگار 17 ساله ای است که از مرکز نگهداری کودکان بدسرپرست و بی سرپرست بهزیستی گریخته است. هماهنگی های لازم با مقام قضایی صورت می گیرد. مقام های مسئول مرکز احضار شده و اقدام به شناسایی این دختر فراری می کنند. نگار بار دیگر تحویل مرکز می شود تا راه خطای رفته طی این مدت را جبران کند، مشاوران بهزیستی با او به گفت و گو می نشینند تا از علت هنجارشکنی او با خبر شوند و راه درست زندگی و آینده را پیش پایش بگذارند.
روزنامه قدس