پربحث ها
اخبار اقتصادی
یادداشت حسین گل محمدی/رفتار دوگانه ما در هزینه کردن به خاطر چیست؟
شما از حق کارگر بزنید، شاید ارزانی شود!
دسته گلی که یک دستفروش سر چهارراه میفروشد نصف قیمت مغازه است، با این حال اصرار داریم از او ارزانتر بخریم، ولی اگر در مغازه باشیم بدون چانه پول را میدهیم و کالا را میخریم.
مرد میانسالی با ظاهری خسته و در کسوت پیک موتوری از در شرکت وارد میشود. اسم یکی از همکارها را میبرد و بستهای را به دست او میدهد. همکار محترم بسته را تحویل میگیرد و وجه پرداختی را میپرسد. مرد میانسال مبلغ ۱۵ هزار تومان را عنوان میکند. مرد همکار با صدای بلند به نشانه اعتراض میگوید این مبلغ زیاد است و با لحنی آمیخته به تمسخر میگوید من با ۱۲ هزار تومان از اینجا با موتورهای پیکی تا ته تهران میروم حالا برای این مسافت کوتاه ۱۵ هزار تومان پرداخت کنم؟! مرد پیکسوار میگوید دست من نیست و این مبلغ را شرکت داده است. آقای همکار با کمی بحث و جدل زیر بار پرداخت این مبلغ نمیرود. به رغم اعتراض مرد پیکسوار، فقط مبلغ ۱۲ هزار تومان را پرداخت میکند و میگوید: «همین شماها هستید که قیمتها را بالا میبرید! باید جلوی شماها ایستاد تا فکر نکنید میتوانید همینطوری برای خودتان گرانی ایجاد کنید!» آن مرد کمی فکر میکند و سپس به همکارم میگوید: «شما از حق من بزنید شاید ارزانی شود!»
با حیرت این صحنهها را نگاه میکردم و فقط یک سؤال ذهنم را درگیر کرده بود؛ آیا این ۳ هزار تومان اختلاف، آنقدر برای این همکار زیاد است که اینطوری رفتار میکند؟ آیا این ۳ هزار تومان میتواند کسی را گدا یا کسی را ثروتمند کند؟ من خبر دارم که همین همکار چه خرجها و چه بریز و بپاشهایی که ندارد. پس چرا برای این ۳ هزار تومان تا مرز تحقیر مرد بیچاره میرود؟ آیا ۳ هزار تومان ارزش این رفتارها را دارد؟ با دیدن رفتار همکارم به یاد این ضربالمثل افتادم که «از سوراخ سوزن رد میشه، اما از در دروازه رد نمیشه!» که مصداق این همکار من و برخی از مردم است که وقتی به یک فرد ضعیف میرسند احساس قدرت میکنند و فکر میکنند اگر چانه بزنند و تخفیف بگیرند یا اصلاً حق واقعی آن فرد را نپردازند بسیار کار بزرگی انجام دادهاند و احساس پیروزی و قدرت میکنند، در حالیکه همین افراد در خیلی مواقع پولهای هنگفتی بابت چیزهای غیرضروری و فانتزی میپردازند. نکته جالب و قابل توجه در اینجاست که پرداخت پولهای هنگفت را نشانه کلاس و نپرداختن حق ضعیف را هم حق خود میدانند.
به عنوان مثال مد جدیدی که در این چند سال اخیر بسیار در بین مردم بهخصوص قشر مرفه باب شده است صبحانه خوردن به سبک انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و یونانی و... است. وقتی اسم هر کدام از این سبک صبحانه خوریها به میان میآید تصور ذهنی که برای آدم ایجاد میشود یک فضای انگلیسی به سبک همان دوران دور اختراع ماشین است! تصور میکنیم که هر کدام از این سبک صبحانهها باید چیز خاصی داشته باشند که ما تا به حال آن را ندیده باشیم. در حالیکه اصلاً اینطور نیست. همان نان و پنیر و خیار و گوجه و تخم مرغ نیمرو است که در کنارشان یک پر کالباس و دو تا زیتون هم دیده میشود. هیچ چیز خاص دیگری وجود ندارد که آن را بخواهیم از صبحانه ایرانی خودمان متمایزش کنیم و تنها وجه تمایز این سبک صبحانه همان مبلغ آن است که برای همین سینی یک نفره صبحانه به سبک فلان کشور باید مبلغ ۵۰ هزار تومان پرداخت کنید. آدم عاقل در شرایط اقتصادی فعلی، اگر پیش خودش یک حساب سرانگشتی دو دوتا چهارتا کند، میبیند بهتر است که در خانه خود همان نان و پنیر را بخورد و ۵۰ هزار تومان را نیز در جیبش بگذارد. اما جماعتی از این مردم هستند که ۵۰ هزار تومان برای همان نان و پنیر ساده، اما با عنوان اروپایی را به خاطر چشم و همچشمی و کلاس پرداخت میکنند و آن را با عکسهای مختلف در اینستاگرام و فیسبوکشان پست میکنند تا هزاران لایک بگیرند و به همه نشان دهند که آدمهای باکلاسی هستند ولی برای پرداخت حق یک کارگر ساده زحمتکش دچار بیماری زورگویی میشوند. مثال دیگر مواقعی است که میخواهیم از یک دستفروش چیزی بخریم. خیلی خوب میدانیم که بر فرض این دسته گلی که یک دستفروش سر چهارراه میفروشد نصف قیمت مغازه است، با این حال اصرار داریم از او ارزانتر بخریم، ولی اگر در مغازه باشیم بدون چانه پول را میدهیم و کالا را میخریم.
این خصلت قدرتنگری و تن دادن به قدرت در برابر آدم قویتر از سویی و متقابلاً ابراز قدرت در برابر آدمهای ضعیفتر از سوی دیگر، موجب بروز رفتارهایی در ما میشود که از اخلاق انسانی به دور است. انگار در وجود همه انسانها یک نیروی قدرت و زورگویی وجود دارد که هر جایی نمیتواند آن را خرج کند و فقط این قدرت و زور را میتواند در مواجهه با افراد ضعیفتر از خودش بروز دهد. در هر جایگاهی که باشند به همان نسبت این حس قدرتطلبی خود را ارضا میکند. این حس زورگویی و حقکشی همان تحقیرهایی است که انسانها در مقاطع مختلف زندگی خود دیدهاند. این تحقیرها به مرور در وجود انسان به عقده تبدیل میشود. عقدههایی که در زمانها و موقعیتهای مختلف خود را نشان میدهد. عقدههایی که به دلیل کاستیها و کمبودهایی که فرد در زندگی داشته است به صورت تظاهرات مختلف عیان میشود. به ضعیفتر از خود زور میگوید. به دیگران فخر میفروشد و البته به قویتر از خود احترام میگذارد.
اما یک سؤال؛ آیا در این زورگویی و حقکشی لذتی فرازمینی وجود دارد که در دستگیری و کمک کردن این لذت وجود ندارد؟ شمایی که این حس را تجربه کردهاید برای لحظهای پیش خود دو حس زور گفتن و کمک کردن را تداعی کنید؛ کدامیک بهتر است؟ آیا لذتی که در دستگیری از نیازمندان است فراتر از لذت زورگویی نیست؟
این نکته را نباید فراموش کنیم که زندگی همیشه درسهای خودش را به ما میدهد. زندگی به ما هیچ ارفاقی نمیکند. زندگی هیچ یک از کارهای ما را فراموش نمیکند. همان اندازه که پاداش کارهای خوب و مثبت ما را میدهد جزای کارهای بد ما را هم میدهد. فقط باید چشمهای خود را روی حقیقتها همیشه باز کنیم. حقیقتها را همانطور که هست ببینیم. همین آقای همکار ما صبح وقتی با مرد پیکسوار آن رفتار را کرد عصر همان روز از یک فرد دیگری همان رفتار را نسبت به خود دید. همیشه روزگار این را به ما گفته است از همان دستی که بدهید از همان دست هم میگیرید. ۳ هزار تومان در شرایط امروزی جامعه اصلاً ارزش آن همه سر و صدا و قیل و قال را نداشت. آیا ما میتوانیم با حقکشیهای خود و چانهزنی با قشر ضعیف جلوی گرانی را بگیریم؟ ما اگر زورمان میرسد جلوی زورگوها بایستیم. حق یک کارگر ساده را ندادن هیچ لذتی ندارد.
منبع: روزنامه جوان
لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
نظر خود را ثبت کنید