سفرنامهی ناصرالدینشاه به خراسان، سه شنبه ۱۸ تیر ۱۲۴۶؛ شاندیز ده خیلی معتبری است، سادات ملا زیاد دارد

یک ساعت به دسته [شش] مانده از خواب برخاستم دیشب انیسالدوله بله شده بود،صبح رفتم حمام. دو سه روز میشود از بواسیر خون زیادی میآید، جای شکر است، چراکه مشهد نفیا تولید خون میکند. رخت پوشیده سوار درشکه شدیم. ظهیرالدوله و غیره بودند. حاجی سلیمانخان قاجار حاکم نیشابور برای تعدیل آنجا احضار شده بود. ملاحظه شد.
بعد راندیم از کنار خندق، از دروازهی بالاخیابان افتادیم به راه. امروز به شاندیز میرویم برای توقف سه چهارشبه و از مشهد به شاندیز پنج فرسنگ راه است. راندیم، توی کالسکه مگس زیادی بود اذیت میکرد. بقیهی اشعار حکیمالممالک را توی کالسکه میگفتم، یحییخان روی اسب مینوشت.
دست راست دهات بلوک میانولایت پیدا بود، دهات معتبر دارد. ده بزرگی پیدا بود، گفتند مال حاجی قاسم تاجر است؛ اسمش کاظمآباد. بلوک میانولایات در دست اکتایقاآنمیرزا [۱] بوده است.
دست چپ هم این دو سه ده بود: امامآباد، صفیآباد، ملکی، قاسمآباد، پیانی، راندیم تا رسیدیم به ویرانهی خالصه، تیول حسنخان خوردایماق است، ده معتبری است؛ خود حسنخان و کسانش شمشیر بسته، طپانچه زده، اثرمه و کیسه کمر با کمال رشادت ظاهر و فضولی آنجا بودند.
جلو افتاده، رفتیم به باغی، جنگلطور بود، از زردآلو و آلوچه، گرمک و غیره و غیره. باغ پُرسایهی خوبی بود. نمد انداختند، قدری هندوانه خوردم. موچولخان، هاشم، یحییخان، طولوزون، محمدحسنخان، محقق، میرزا علیخان، آقا ابراهیم، دَهباشی، آقا دایی، محمدعلیخان و غیره بودند.
ناهار خورده، سوار شده رفتم. سوار درشکه شده راندیم. به ده لنگر رسیدیم. امامزاده دارد. این ده وقف امامزاده است، تابستان آب ندارد، بسیار کم. مردمانش میروند؛ آبادی کمی دارد.
قدری که رفتیم یارلغان و سیلاب بزرگی جلو آمد؛ سیلاب را گذشتم بالا رفتم. ده سوران، حصارسرخ و ده سرآسیا و شایده که دهات معتبر بودند پیدا شدند. از آنها گذشته، یک فرسنگی هم راندیم به شاندیز رسیدیم. در دامنهی کوه افتاده است، باغات زیاد از حدی دارد. ابریشمکاری هم دارند. ده خیلی معتبری است. جمعیت زیاد داشت. سادات ملا زیاد دارد. لَلهباشی جلالالدوله جلو رفته بود، بلوک شاندیز سپردهی اوست. میگفتند در شاندیز عمارت خوبی هست، بهخصوص مال ملاصادق صدوق شاندیزی. خانهی خوبی دارد، بالاخانه دارد، مشرف به رودخانه و قلعهی شاندیز و غیره. از بعضی آبادی و خانه گذشته، پیاده شدیم رفتم رو به سراپرده. سراپرده را توی باغی زدهاند، نزدیک چسبیده [به] ده. میگفتند جای دیگر نبود، خان نایب میگفت: بد جایی نبود سراپرده، آب صاف داشت، درخت، سایه.» یک درخت شاهتوت خوبی در سراپردهی بیرون بود مملو از شاهتوت رسیده و غیره. بوستانی هم از خیار و غیره توی سراپرده هست، خیار خوب داشت.
قدری خوابیدم. دو ساعت به غروب مانده برخاستم. حکیمالممالک، گربهی سرسیاه، گربهی کوفته [و] گربهی پشمک که تازه از جلالالدوله گرفتهام همه بودند. فقیری آبستن است، شهر مانده است. عصری حرم آمده بودند. شب را هم بعد از شام قُرُق شد. پیشخدمتها آمدند، قدری صحبت شد رفتند. بعد خوابیدیم. معصومه بله شد.
هوای اینجا چون توی باغ و اطراف باغ و ده است خفه است، اما خوب هوایی داشت، ییلاق است. کسانی که از حرمخانه و غیره آمدهاند از این قرار است:
انیسالدوله، شمسالدوله، دختر سالار، عایشه، شیرازی کوچکه، معصومه، باقری، فشندی، زعفرانباجی، زبیده، اقولبکه، تاجگل، خانسلطان، لیلا و غیره.
سیاچی، میرزا عبدالله، چُرتی، ملیجک، ماچکی، شوهری، کوچولو، مردک، جعفرقلیخان، آقا محراب، آقا علی، آقا عنبر.
در خانهی ملا صادق صدوق، ساریاصلان [و] امیننظام منزل کردهاند. امینخلوت و شاطرباشی میگفتند شیخ صدوق شراب میخورد، بچهبازی میکند، مال مردم میخورد. از امیننظام تحقیق شد، منکر بود، که «این نسبت به شیخ صدوق از راه عدوات است.» الله اعلم.
پینوشت:
۱- اوکتیاقاآن یا اوکتاقاآنمیرزا پسر حسنعلیمیرزا شجاعالسلطنه، پسر فتحعلیشاه قاجار و پدر اخترالسلطنه زن شاه بود. اوکتیاقاآنمیرزا از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۹ ق که درگذشت، ریاست کتابخانهی آستان قدس را بر عهده داشت، و پس از وی پسران او با نام اکتایی به این سمت برقرار بودند.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۵۹-۲۶۱.