یادداشتهای محمدعلی فروغی، جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹؛ باز بلشویکها در چند نقطه از سواحل بحر خزر قشون پیاده کردهاند!
چون روز آخر توقف در لندن است قدری به سیاحت رفتم به آخر city و در داخل Tower of London گردش کردم. بنای غریبی است. یک موزهی اسلحه دارد که اسلحهی قدیم از همه قسم آنجا هست و بعضی آثار یادگاری از قبیل توپهایی که در بعضی جنگها گرفته شده و ششلول لرد رابرتس و شمشیر لرد کیچنر و ورقه به خط او و غیرذلک. در یک محل دیگر جواهر و نفایس سلطنتی محفوظ است که آن هم خیلی نقل دارد. در یک نقطه شبیه الماس کوه نور را ساخته و گذاشته بودند. از غفارخان سوال کردم: «اصل آن کجاست؟» گفت: «در بانک امانت است، آنجا را محفوظتر میدانند.» باری جاهای دیگر داشت که محبس بوده و آدمها در آنجا کشته شده و محلی که هنری هشتم Anne Boleyn را کشته که این جمله در متون کتب ضبط است. مستحفظین آنجا لباس غریب و عجیب دارند که از عهد قدیم یادگار است.
بعد از آن قدری هم در آن محلهی اطراف پل و بندرگاهها که عینا همان حالت بازارها و کاروانسراهان و دالانهای طهران را [دارد] و کثیف و مردم آن همه حمال و جاشو و غیره هستند گردش کردم و به کارلتن رفته با نصرتالدوله [وزیر خارجهی پیشین] و همهی رفقا ناهار خوردیم.
از طهران تلگراف کردهاند به غفارخان که به چیچرین تلگراف کند که رئیس بانک روس در انزلی به گمرک نوشته مطالبه کرده است که باید پول گمرک در ازای قرض روس به بانک تحویل شود و این مخالف تعهداتی است که دولت جدید روسیه با ایران کرده است و این فقره در اول ژون واقع شده است. از آن طرف خبر رسیده که باز بلشویکها در چند نقطه از سواحل بحر خزر قشون پیاده کردهاند. اینها هم معلوم نیست چه جانورهایی هستند. قولشان با فعلشان خیلی تفاوت دارد.
باری مشغول دست و پا جمع کردن بودیم برای مسافرت. شب میرزا حسینخان مرا به تئاتر وعده گرفت. رفتیم به Lyric Theatre. بازی خیلی خوبی بود موسوم به East is West. راجع بود به چینیها و دخترفروشی آنها و زندگانی آنها در آمریکا.
بعد از مراجعت از تئاتر اسبابهای خود را جمعآوری کردم و خوابیدم.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، صص ۴۲۶ و ۴۲۷.