پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ11015:39 - 1398/06/31

دوگانه‌سازانی که اساساً مایل به حل مشکل معیشت نیستند

از دوگانگی دروغ مقاومت - معیشت حسن روحانی رونمایی شد

اکنون، در آستانه‌ی انتخابات مجلس و نمایان شدن بیش از پیش ناکارآمدی گفتمان غربگرا، باز همان داستان با اندکی تفاوت، در حال وقوع است. آتشبار رسانه‌ای جناح "لیبرال" تمام تلاش‌شان را مصروف این کرده‌اند که دوگانه‌ای مجازی بسازند.
به گزارش کارگر آنلاین ، زمستان 95 بود؛ اندکی پس از تحلیف "پرزیدنت ترامپ" و اقدامات دیوانه‌وار او در تعلیق 120 روزه‌ی مهاجرپذیری؛ و ممنوعیت 90 روزه‌ی اجازه‌ی ورود به شهروندان عراق، ایران، لیبی، سومالی، سودان، سوریه و یمن؛ و اخراج رئیس اف‌بی‌آی؛ و جایگزینی یک‌باره‌ی لایحه‌ی "اوباماکر" و الخ؛ اقدامات بی‌ملاحظه‌ای که بیش از هرچیز - آنچنان که او می‌خواست - در دنیا "صدا کرد" و دیده شد. یک سال و اندی مانده بود تا "برنامه‌ی جامع اقدام مشترک را به‌صورت یک‌جانبه و توهین‌آمیز" ترک نماید. "جناب دلار" هنوز رکورد نزده بود و دولت، بر سبیل سه‌سال و نیم پیش‌ترش، در دوگانه‌ی "تحرک اقتصادی توأم با تورم - رکود توأم با آرامش قیمت‌ها" با چنگ و دندان "رکود" را برگزیده بود. مردم در این میان از سیاست‌های متناقض و ناکارآمد و ایستا و نیز منفعل در برابر غرب، نگران و ناراحت بودند. بازار طی چهار سال و اندی، منتظر و شرطی مانده بود تا اول نتیجه‌ی انتخابات 92 روشن شود و بعد هم نتیجه‌ی برجام، و باز بعدتر اینکه "نیو پرزیدنت" ایالات متحده بر آن معاهده می‌ماند یا خیر.
 
در این گیر و دار بنا به دعوتی، در نشستی چند صد نفری در سالن معروف حوزه هنری شرکت کردم؛ بچه‌های برنامه‌ی "ثریا" در آن نشست صحنه‌گردان بودند و به‌نوعی معتقد که "متن برجام را با جزئیات معتنابهی، چند ماه پیش‌تر از تصویب برجام از سایت یک "تینک‌تنک" (یا به‌اصطلاح ما اندیشکده‌ی) آمریکایی برداشته‌اند". خب، حضار جلسه عموماً جوان بودند و منتقد دولت، و سر پر شوری داشتند؛ همین، به انضمام گله‌مندی جوانانه از رخوت و بی‌حالی دولت، فضای جلسه را داغ کرده بود؛ بعد هم با الصاق فیلم گیرا و فنی مورد ادعای دوستان، داغ‌تر هم شد. مشت بود که پشت مشت بر میزها و دسته‌های صندلی کوفته می‌شد و با حرارت از «بدیهی بودن شکست "جریان لیبرال" در انتخابات آتی» حکایت داشت.
 
در این اثنا خوب به یاد دارم یک سیاسی کهنه‌کار - یکی از سفرای کشور در زمان حضرت امام - که در آن جلسه، روی صحنه (سن) حاضر بود خطابی به حضار داشت؛ که به تریج قبای برخی از دوستان جوان ما هم برخورد:
 
"البته در این شرایط شما بیانی غیر از آراء خودتان را نخواهید شنید؛ اما به نظر من در انتخابات 96، جریان سیاسی پشتیبان دولت، با ایجاد دوگانه‌های کاذب، عرصه را بر شما تنگ خواهد کرد و به نظرم در نهایت هم آنها پیروز میدان هستند. یکی از این دوگانه‌های مجرب و همواره نتیجه‌بخش، دوگانه‌ی "استقلال‌طلب - آزادی‌خواه" است که به انحاء مختلف مطرح خواهد شد؛ دیگری، دوگانه‌ی مؤید این اولی، یعنی "خشونت‌طلب - اهل مدارا و تساهل" است. به شما عرض کنم که بر خلاف آنچه اکنون برای شما تداعی شده است، اکثریت مردم در دام این دوگانه می‌افتند و جناح متمایل به غرب رأی خواهد آورد."
 
و همین‌طور هم شد! اندکی بعدتر، تنور انتخابات که داغ شد، جناح استقلال‌طلب همان‌ها شدند که «پول ایران را خرج سوریه و یمن و لبنان و نیجریه می‌کنند»، یا حتی - مستظهر به سناریوپردازی و پوشش گسترده‌ی بهائیان بی‌بی‌سی - «به‌جای مدارا اهل خشونت و اعدام و حرکت‌های گازانبری هستند» یا «اگر رأی بیاورند بین زن و مرد دیوار می‌کشند» و «همان اعقاب دولت تند احمدی‌نژاد هستند»؛ و آزادی‌خواه‌ها همان‌ها شدند که «اهل گفتگو با دنیا» و «برطرف کنندگان سایه‌ی جنگ» و «گردانندگان توأم سانتریفیوژ و چرخ معیشت مردم» و «مستغنی‌کنندگان مردم از یارانه‌ی چندغازی اصولگرایان» هستند!
 
تکرار مکرر
 
اکنون، و در آستانه‌ی انتخابات مجلس و نمایان شدن بیش از پیش ناکارآمدی گفتمان غربگرا، باز همان داستان با اندکی تفاوت، در حال وقوع است. آتشبار رسانه‌ای جناح "لیبرال" تمام تلاش‌شان را مصروف این کرده‌اند که دوگانه‌ای مجازی بسازند و باز بگویند:
 
دوگانه‌ای وجود دارد: ((استقلال‌طلب و آزادی‌خواه؛ استقلال‌طلب‌ها به رهبریِ رهبری بر کوس عدم سازش با دنیا می‌کوبند و ممشای‌شان با دنیا بر بداخلاقی و اخم و "مرگ بر" استوار است؛ که حاصلش در داخل می‌شود فوران قیمت‌ها و پرواز قیمت "جناب دلار" و به خاک سیاه نشستن مردم نجیب و مظلوم ایران. در مقابل، آزادی‌خواهانی هستند که هرچه آن "استقلال‌طلب‌ها" با دنیا تندروی و ترش‌رویی کرده‌اند، اینها سعی وافر مبذول داشته‌اند که "از دل دنیا دربیاورند"؛ و البته در این دوگانه، مانع اصلی این آزادی‌خواهان صلح‌طلب، آنچنان که همگان می‌دانند، "رهبری"، یا آنچنان که بعضی مدعی‌اند، "دولت پنهان" است)). این روایت مثله شده و شرحه شرحه از "نه تمام آنچه حقیقت است"، در گذشته برای عموم مردم گاهی تصمیم‌ساز و مؤثر هم بوده است؛ اما البته اکنون شرایط کمی متفاوت است. بیایید به این دوگانه نگاهی بیندازیم.
 
این قلم با تفاوت نگاهی مبنایی، دوگانه‌ی واقعی «استقلال‌طلب - لیبرال» را به‌جای دوگانه مجازی «استقلال‌طلب - آزادی‌خواه» می‌پذیرد؛ و البته نه جناح اصولگرایی، بلکه گفتمان سیاسی رهبری را در جایگاه سرسلسله‌دار استقلال‌طلبی می‌نشاند؛ طیف‌ بسیط و گسترده‌ی جریان داخلی "غرب‌گرا" و اذناب خارجی آنها را هم نماد "لیبرالیسم" می‌داند.
 
در این گفتمان‌سازی و دوگانه‌پردازی اینطور وانمود می‌کنند که رهبری متأثر از منطق نظام‌های ایدئولوژیک و تمرکزگرا، بر "مقاومت حداکثری" تأکید دارد؛ و این "مقاومت" همان "کج‌خلقی" و "بداخلاقی" و "تقابل ذاتی" با دنیاست؛ و باز نتیجه می‌گیرند که: طبیعتاً "واکنش" دنیا به این بداخلاقی ایدئولوژیک، فشار حداکثری خواهد بود؛ و بنابراین: بالا رفتن نرخ دلار و طلا و مایحتاج عمومی مردم، حاصل همان "منطق مقاومت" است؛ و مردم، تا زمانی که گفتمان رهبری یا "دولت پنهان" غالب باشد، نباید انتظار گشایش در معیشت خود را داشته باشند.
 
 
 
نمونه‌ای از دوگانه‌سازی در فضای رسانه‌ای کشور
 
خب؛ این دوگانه‌ی پرداخت شده چند اشکال دارد؛ اشکالاتی در مبنا و نیز اشکالاتی در روش؛ اشکالات مبنایی آن، که به مغالطه و خروج از طریق انصاف و حق می‌انجامد به این شرح است:
 
1. گفتمان رهبری، به‌صورت مبنایی برخلاف آنچه در این دوگانه‌پردازی بر آن تأکید می‌شود، "بریدن از دنیا" یا "کج‌خلقی با دنیا" نیست؛ بلکه توجه و دقت در الف. ماهیت جریان‌ مؤثر سیاسی در غرب، و ب. الزامات و ظرفیت‌های ایران در تعامل سازنده با این جریان‌هاست.
 
باید توجه داشت که غرب، به پشتوانه‌ی 5 قرن نظام‌سازی و ارتکاز اندوخته‌های مالی و اقتصادی و فناورانه، به‌صورت تهاجمی و غیرمنصفانه، در حال حقنه‌ی منویات خود به سایر ملل جهان است؛ و در رأس این نظام سیاسی و اقتصادی، دولت ایالات متحده‌ی آمریکا قرار دارد. این نظام سیاسی، به دلیل ماهیت استثمارگر خود نه‌فقط با نظام ایدئولوژیک ایران، بلکه با بسیاری از کشورها، با درجاتی، دچار کشمکش و تقابل است. در مورد کشورهای مؤثر و قدرتمند که مدعی هماوردی با آمریکا هستند، عاقبت چین - در قامت متحد اقتصادی آمریکا که طی چند دهه، بیش از 50 درصد مصنوعات خود را با سرمایه‌گذاری فعالان آمریکایی و برای صادرات به این کشور تولید کرده - یا پیش‌تر از آن ژاپن، یا حتی کره جنوبی، و از همه عیان‌تر دعوای همیشگی و راهبردی با اروپای غربی، پیش چشم ماست. در مورد کشورهای ضعیف‌تر هم آمریکا نشان داده حتی درصورتی که طرف مقابلش بدل از "گاو شیرده" عمل کند، به صلح، و حسن سلوک با او رضایت نخواهد داد. بلکه اگر چنین نیز باشد، باز ماهیت استثمارگر خود را در توهین و تحقیر آن ملت به نمایش می‌گذارد.
 
بنابراین این کشمکش، بیش از آنکه به ماهیت ایدئولوژیک انقلاب اسلامی مربوط باشد، به مقاومت و استقلال‌طلبی و عزت‌خواهی عمیق و پرحاصل مردم ایران مقابل جریان استعمار، طی زمان مشروطه تاکنون و به‌خصوص در طول 40 سال گذشته مربوط است. چه اینکه بی‌تردید مردم ایران، با هر نگاهی، در این موضوع متفق‌اند و در عمل نشان داده‌اند که "باید مقابل زورگویی‌های خارجی به هر قیمتی بایستند".
 
خب این نگاه، از مبنا مباین و متفاوت است با نگارگری و صورت‌بندی عزیزان لیبرال. آنها اینطور وانمود می‌کنند که تعداد زیادی از ملل جهان - که "دنیا" یا "جامعه‌ی جهانی" نامیده می‌شود - بسیار مؤدب و موقر و مبادی آداب، منصف، بشردوست و معمولاً خیّر، خردورز و خوش‌طینت و علاقه‌مند به سعادت نوع بشر، و شاید نهایتاً اندکی تاجرصفت و حافظ منافع، در برابر ایران قرار دارند؛ و در جواب "کج‌خلقی‌های غیرمؤدبانه‌ی ایدئولوژیک" ایران، گاهی (و فقط گاهی) واکنش‌های تندی نشان می‌دهند. در این نگاه، غرب منتظر است که ایران کمی "انعطاف" و "خوش‌رفتاری" نشان دهد و اندکی از "جنگ‌افروزی" یا "پشتیبانی از تروریسم، آن هم معمولاً در فرامرزها" دست بردارد، تا آن روی دلربا و موقر خود را به ایران نشان دهد و دست ایران را در مشکلات اقتصادی‌اش بگیرد؛ و توجه ندارند که این همان غرب است که پرزیدنت کشور ترازش، "ملت نجیب ایران" را با وقاحت تمام و در تریبون‌های بین‌المللی، "تروریست" خطاب می‌کند؛ در کنشی هنجارشکنانه و بی‌هیچ خجالتی نیروی دفاعی رسمی یک کشور را که از قضا قوی‌ترین عملکرد را در مبارزه با تروریسم از خود به یادگار گذاشته، در اسناد حقوقی‌اش به جرگه‌ی "تروریست"ها اضافه می‌کند؛ و باز - برای اینکه ماهیت ایدئولوژیک سپاه پاسداران مانع شناخت حقیقت ذاتی غرب نشود - یادآوری تحریم بی‌نظیر یک "وزیر خارجه" که از قضا نوک پیکان "مذاکره‌طلب"های داخلی هم هست، خالی از وجه نمی‌نماید. گذشته از آمریکا، درمورد اروپا هم درها بر همان پاشنه می‌چرخد؛ مگر پس از بدعهدی ایالات متحده، از طرف اروپایی - جز مشتی مجامله - چه خیری رسید؟ که اگر رسید خروج گام به گام ایران از برجام چه معنایی می‌توانست داشته باشد و دارد؟
 
اینجا، بر آن نیستیم که از خبث ذاتی طلایه‌داران "لیبرالیسم" - لاقیدی - در غرب بنویسیم، که شعار و ممشا و مسلک‌ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی‌شان، آزاد کردن بشر از "هر نوع قیدی" است. این لاقیدی، پس از رنسانس از "رهایی از مذهب و کلیسا" آغاز شد، بعدترها به "رهایی از دولت‌ها و نظام‌های سیاسی" انجامید و سپس "استعمار" و بعدتر "برده‌داری" و بعدتر "استعمار سیاسی نو" و در قرن بیستم "اطوار نو تر و جهانی‌تر حاکمیت و استعمار جهان‌روا" را به ارمغان آورد؛ و همچنین به موازات آن  "رهایی از قوی‌ترین بستگی‌های اُنسی و انسانی" - از جمله خانواده - و در نتیجه "رهایی از هویت و خویشتن خود" را به مردمی که این ایده‌ی غرب‌پایه، اما جهان‌روا را برتافتند هدیه داد؛ و این همه حاصل خبث طینت طراحان درام دردناک و دهشت‌آفرینِ فلسفی غرب است، که از آن می‌گذریم.
 
پس نکته‌ی اول، دقت در ماهیت غرب است.
 
2. موضوع اساسی دیگر این است که "اساساً سعادت و اعتلای سیاسی و اقتصادی مردم ایران تا چه حدی با تعامل و مراوده با غرب هم‌بسته است؟"
 
برای ارائۀ تحلیل صائب در این چارچوب، اول ببینیم غرب جلوی چه چیز را می‌گیرد و آن را "تحریم" می‌نامد. غرب، به رهبری آمریکا، الف. در فروش نفت خام ایران محدودیت ایجاد می‌کند؛ و ب. به پشتوانه‌ی اشراف بر "نظام پرداخت دلار" و با رصد "مراودات دلاری" تاجران ایرانی، جلوی ورود و خروج ارز به ایران را می‌گیرد.
 
جناح لیبرال که تمام تمرکز و نگاهش را خرج حل و فصل این مشکل کرده، فارغ است از اینکه پاسخ‌های متعدد و روشنی برای بی‌اثر کردن تحریم‌ها وجود دارد.
 
اول؛ بر اساس گزارش بانک مرکزی با نام «ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺤﻮﻻت اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﺸﻮر ﺳﺎل 1396»، کل تجارت خارجی ایران در این سال شامل 98 میلیارد دلار صادرات (به تفکیک 66 نفتی و 32 غیرنفتی) و همچنین 54 میلیارد دلار واردات بوده است.
 
از سوی دیگر اقتصاد کشور طی سه سال پیش‌تر از آن در رکود مداوم به سر می‌برده، و به همین سبب تولید ناخالص داخلی کشور از 600 میلیارد به چیزی حدود 440 میلیارد دلار تنزل کرده است. با وجود این رکود و فشار قهری بر اقتصاد ایران، این ارقام - به‌خصوص با لحاظ کاسته شدن مقادیر معتنابهی از آن 66 میلیارد دلار نفتی - نشان می‌دهد نسبت حجم تجارت خارجی ایران از کل توان داخلی تولید، چنان نیست که حتی درصورت صفر شدن (که غیرممکن است)  "کشور را فلج کند"؛ مگر اینکه اختلالات دیگری در بین باشد. بنابراین، خردمندانه است که به‌جای "موکول کردن معیشت مردم به باز شدن آن چند درصد اندک (تجارت خارجی)"، "ساخت درونی اقتصاد و امنیت‌بخشی به بخش بزرگتر و عمده‌تر (فضای کسب و کار داخلی)" را وجهه‌ی همت قرار دهیم.
 
به‌عنوان مؤید این مدعا، گزارش ذیل را ببینید
 
«خودموفق‌پنداریسمِ» افراطی
دوم؛ راه‌های متنوعی برای کاهش تأثیر تحریم سامانه‌های مبادلۀ دلار وجود دارد؛ برای نمونه دنیا - حتی کشورهایی مانند چین و کره و ژاپن و مالزی که مشکل چندانی با نظام پرداخت دلار ندارند - امکانات گسترده‌ای برای سامانه‌های دو و چندجانبه‌ی مراودات پولی ایجاد کرده‌اند. از این گذشته، تقویت مبادلات کالا به کالا، و سامانه‌های مبتنی بر یورو و از این قبیل مسیرهای تجربه شده و موفق، در دنیا وجود دارد و قابل به‌کارگیری و استفاده است.
 
سوم؛ به سادگی هرچه تمام‌تر به‌جای خام‌فروشی نفت - که از مسیرهای مشخص انجام می‌شود و به‌سرعت مورد رصد و هدف تحریم قرار می‌گیرد - می‌توان با تقویت زیرساخت‌های تولید فرآورده‌های نفتی، مصنوعات پرشمار و غیرقابل تحریم نفتی را - که در آن مزیت داریم - تولید کرده و به کشورهای دیگر صادر نماییم. یکی از راه‌حل‌های مهم در این زمینه تقویت پیله‌وری و بازارهای مرزی با 15 همسایه‌ی مرزی کشورمان، و تبدیل تجارت خارجی "دولت پایه" به تجارت خارجی "مردم‌پایه" و خرد و غیرقابل تحریم است.
 
از این راه حل‌ها بگذریم... آنگونه که می‌دانیم جناح لیبرال به گواهی خودش، مفتخر است که تمام شئونات معیشتی مردم - تا آب خوردن - را موکول به راضی کردن غرب می‌داند؛ و جز این را نمی‌شنود و فهم نمی‌کند. هرچه رهبری و همچنین بسیاری از دلسوزان و خردمندان کشور انذار بدهند که: غرب، ذاتاً، طبعاً و ماهیتاً اینگونه است که تا استیلا نیابد و تا ما سرسپرده نشویم، دست برنمی‌دارد (مبتنی بر منطق قرآن که: وَلَن تَرضىٰ عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم ۗ قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدىٰ ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ۙ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلا نَصیرٍ) لیبرال‌ها وقعی نمی‌نهند؛ و سوگمندانه حتی پس از اینکه خود، بدعاقبتی و نافرجامی این نگاه را بیازمایند و ببینند و سپس به آن اذعان کنند، باز هم در مواقعی، از سبیل خردمندی خارج می‌شوند و چراغ سبز نشان می‌دهند که "اگر ملاقات من با کسی باعث آبادانی کشور شود دریغ نخواهم کرد". اما از این بدتر هم هست. اینکه لیبرال‌های داخلی با اپوزوسیون معاند، در مرثیه‌سرایی برای معیشت مردم همگرا می‌شوند.
 
اینجا یک نکته‌ی ظریفی هست؛ حجم مسائل و مشکلات سیاسی و امنیتی که ذات و کیان نظام اسلامی را به‌خصوص در سه دهه‌ی ابتدایی انقلاب نشانه رفته بود، موجب شد حل و فصل مشکلات معیشتی مردم در نظرگاه معتقدان به انقلاب اسلامی به حاشیه برود. در حقیقت حوزه‌ی اقتصادی انقلاب اسلامی - جز در موارد معدود اما درخشانی همچون جهادسازندگی و نظایر آن - هرگز همراه و همسو با تفکر عدالت‌مدار انقلاب مدیریت نشده و در اختیار همان جریان فنان و تکنوکراتی بوده که از قبل از انقلاب - و بلکه از زمان قاجار - قدرت فنی خود را به انحاء مختلف (از تحصیل و فن‌آموزی و غیره در غرب) از غرب عاریه گرفته است. در این میان، به‌خصوص در موج دوره‌ی ناکارآمد فعلی، سردمداران و بزرگان طیف غربگرای داخلی نیز، خود معترف به نسخه‌های ناکارآمد حکمرانی خود - از تعدیل اقتصادی تا برجام - هستند. با این حال، به‌جای اذعان به شکست گفتمان، و برخورد نجیبانه با این شکست، در جایگاه مدعی قرار می‌گیرند.
 
از سوی دیگر برانداز خارج‌نشین که تمام هویت و هستی‌اش در "بوقچی‌گری" خلاصه می‌شود و اگر شأن "مزدوری و قلم به مزدی رسانه‌ای" را از او بگیری، هیچ باقی نمی‌ماند هم؛ با همین دوستان لیبرال داخلی ساز موافق کوک می‌کند و همساز و همنواست، که " چرا انقلاب اسلامی نمی‌تواند مسئله معیشت مردم را حل کند". اساساً مرثیه‌سرایی برای "عدم توازن اقتصادی" حلقه‌ی وصل اپوزوسیون خارج‌نشین و مدعیان داخلی لیبرالیسم با مردم بوده است؛ البته مستحضرید که اپوزوسیون خارج‌نشین اساساً و طبعاً و ذاتاً علاقه‌ای به حل مسائل معیشتی مردم ندارد؛ چه اینکه در صورت حل و فصل حوزه‌ی اقتصاد، دیگر چه بهانه‌ای برای وجود او در صحنه‌ی تقابل با جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند؟
 
از طرفی طی سه دهه گذشته عمده بهانه جریان غربگرای داخل هم برای برقراری ارتباط با غرب، حل مشکلات و مسائل اقتصادی با بهره گیری از توانمندی های کشورهای اروپایی در حوزه های مختلف به ویژه صنعت و انرژی بوده و اگر روزی برسد که اقتصاد از درون قدرتمند شود و ظرفیتهای بالقوه آن بالفعل گردد، دیگر بهانه ای برای مذاکره و مراوده با غربی ها باقی نمی ماند، از این منظر این جریان سیاسی تلاشی برای حل مشکلات اقتصادی از خود نشان نداده است.
 
پس، جدای از کج‌فهمی راهبردی لیبرال‌ها از هویت غرب، باز هم خیلی جالب اما باعث شوربختی است که این دو طیف - لیبرال داخلی و اپوزوسیون خارج‌نشین - در این نقطه همرسانی دارند.
 
ناکارآمدی انتخاباتی پلت‌فرم
 
این پلت‌فرم انتخاباتی، همچنین در تأثیرگذاری مورد نظر هم‌وطنان سیاسیِ لیبرال ما نیز دچار اختلال و کژتابی است؛ و این ترفند مانند آنچه در سال 1396 رخ داد عمل نخواهد کرد. چرا که:
 
بر مبنای سرشماری نفوس و مسکن سال 1395، چیزی افزون بر 70 درصد از مردم ایران، پس از انقلاب به دنیا آمده‌اند، و بالمآل حدود 30 درصد پیش از آن؛ و قدری کمتر از این هستند که اتفاقات و وقایع صدر انقلاب را به خاطر آورند. تا سال 1392 آنچه "آن بیش از  70 درصد" به خاطر می‌آوردند، همواره به این صورت بود که مشی دو رهبر انقلاب در مواجهه با آمریکا، به‌خصوص از زمان تسخیر سفارت آمریکا در آبان 1358، چنین بوده که نظام سیاسی ایالات متحده را با بیان‌های گوناگون، "ددمنش" و "گرگ‌صفت" و "بدعهد" و "شیطان‌صفت" تا حد "غیرقابل مذاکره" خوانده‌اند؛ و با نوعی سلوک "قهرآمیز" و بر این مبنا هرگز حتی مذاکره‌ی با این نظام سیاسی را برنتافته‌اند. این نگاهِ "همواره دشمن‌پنداری نظام سیاسی آمریکا" همراه نسل "انقلاب‌ندیده" بود و بود و بود، تا اینکه 14 شهریور 1392، رهبر فرزانه‌ی انقلاب با کمی چرخش (و به زعم حقیر ابتکار عملی هوشمندانه) سیاست راهبردی جدیدی را با کلید واژه‌ی «نرمش قهرمانانه» مطرح کردند و مجوز مذاکرات در سطوحی خاص و برای حصول نتیجه در موضوعاتی خاص، صادر شد. بااجرای این رویه، تجربه‌ی جدیدی پیش چشم ملت ایران قرار گرفت. ملت ایران - به‌ویژه آن بخشی که آمریکا را تجربه نکرده بود - به‌عینه دید که دو رهبر فرزانه‌ی انقلاب، در همه‌ی این سالیان، درست تشخیص داده بودند. رژیم سیاسی ایالات متحده، خود را ملزم به پایبندی به هیچ عهدی نمی‌داند (البته مگر الزامی مثل "موشکی" و توازن قوا در بین باشد)؛ ملت ایران به عینه دید که به اذعان خود سردمداران و طراحان بازی مذاکره، دستاورد این پلت‌فرم برای کشور "تقریباً هیچ" بوده و هست. محمدجواد ظریف - یعنی پیشانی جناح مذاکره‌طلب - نیز برای "چند دهمین نوبت" پس از نقض عهد آمریکا، امروز هم در گفتگویش با «مارگارت برنان» مجری شبکه خبری "سی‌بی‌اس" تصریح می‌کند:
«فرض کنید که شما یک ساختمان را به من می‌فروشید و یک سال بعد فردی که شرکت شما را به‌ارث برده، می‌آید و به من می‌گوید که پول کافی پرداخت نکرده‌ام. او خواستار یک معامله‌ی بهتر برای خودش و معامله‌ای بدتر برای من می‌شود. به‌قول آقای ترامپ، در کجای تاریخ، کسی با چنین چیزی موافقت کرده است؟»
 
بنابراین اشکال این "طراحی" دوستان برای انتخابات، این است که ملت ایران، در سال 1396 تجربه‌ی مهم "برجام" را پیش چشم خود نداشت، و اکنون دارد. مردم ایران دیگر به‌فراست دریافته‌اند که آنچه موجب موازنه‌ی قدرت در برابر این نظام سیاسی جرّار و سفاک و "دشمن بالفطره" می‌شود، نه مذاکره که قدرت بازدارندگی داخلی، و تکیه بر زانوان خود است. در یک نمونه‌ی موفق، ملت ایران دریافته‌اند که در حوزه‌‌ی امنیت هم اگر بازدارندگیِ همت والای فرزندان این آب و خاک نبود، مذاکره، مانند لیبی و عراق و موارد مشابه دیگر به "خلع سلاح" و آن هم نهایتاً به "جنگ" علیه ایران منتهی می‌شد.
 
به نظر می‌رسد تجربه‌ی نافرجام معطل نگاه داشتن و موکول کردن اقتصاد به «توافق با غرب»، برای مردم هوشمند ایران، تجربه‌ای مهم و تکرار ناشونده باشد؛ لااقل تا دهه‌های آینده و تا وقتی نسلی نو بیاید که تبعات این حقیقت رابطه با غرب را به فراموشی سپرده باشد. منبع : خبرگزاری تسنیم 
لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
سامانه بتا بانک رفاه کارگران