نقش آقازادهها در حوادث کربلا
محمدعلی کمالی نسب در میزان نوشت: یکی از موضوعات مهم صدر اسلام چگونگی به انحراف رفتن جامعهای است که توسط تلاشهای شبانه روزی «رسول خدا (ص)» بنا شده بود، انحرافی که سبب شد بعد از حدود نیم قرن از وفات «پیامبر اکرم (ص)» فردی شرابخوار به مسند حکومت جامعه اسلامی تکیه زده و خویشتن را خلیفه و جانشین «پیامبر اکرم (ص)» نامگذاری کند، این انحراف و دگرگونی به حدی بود که نهایتا زینت دوش رسول به همراه یارانش که برای اصلاح آن اقدام کرده بودند به زیر سم اسبها برده شدند.
درباره دلایل به وقوع پیوستن حادثه کربلا قلمها زده شده و سیاههها پر شده است، ولی آنچه که نباید از آن غفلت کرد، نقش آقازادههایی است که به خاطر جایگاهِ پدرانشان در صدر اسلام میتوانستند جامعه را از انحراف نجات داده و با حمایت خویش از وقوع حادثه کربلا جلوگیری کنند، ولی متأسفانه در آن برهه مهم تاریخی سخنی از ایشان به میان نیامده است، در کتاب «جمهرة انساب العرب» آمده است افرادی مانند ابراهیم بن مالک اشتر، که در قوم مذحج و خاندان نخع که از طائفههای مهم یمن به شمار میآمده بزرگ شده بود قبیله وی در فتوحات شام و عراق و قادسیه نقش بسزایی داشته و پدرش مالک اشتر سرور طائفه خویش به شمار میرفته، که به خاطر نقشهایی که در صدر اسلام، مخصوصاً مقابله با انحرافات موجود در زمان برخی از خلفاء و همراهی با مولای متقیان «امام علی (ع)» در جنگهای صفین و جمل داشته است، مورد احترام دیگر مسلمانان بوده است.
اما پدرِ ابراهیم از خواص اصحاب «امیرالمؤمنین (ع)» به شمار میآمده به گونهای که «امام علی (ع)» پس از شنیدن خبر شهادت وی میفرماید: «خدا رحمت کند مالک را، او برایم چنان بود که من برای «رسول خدا (ص)»بودم»، ولی فرزندش ابراهیم هیچ نقشی در همراهی با امامان شیعه نداشته است، این فرد گرچه بعدها در قیام مختار ثقفی شرکت کرد و انتقام خون شهداء کربلا را گرفت، ولی در واقعه کربلا نامی از وی به میان نیامده است با وجود آنکه از چنان جایگاه مهم و شخصیت نیرومندی برخوردار بود که شیعیان کوفه پیوستن وی را به قیام مختار سبب قدرت گرفتن آن میدانستند و از سوی محمد بن حنفیه برای این کار نامهای به سوی وی ارسال شده بود.
فرد دیگری که میتوانست به خاطر نقش و جایگاه پدرش در صدر اسلام از «امام حسین (ع)» حمایت کند، ولی متأسفانه از این کار سر باز زد عبدالله بن زبیر است، پدر وی، زبیر از اولین افرادی است که به «پیامبر اکرم (ص)» ایمان آورد و جزء اولین مهاجرین به سوی حبشه به شمار میآمد. زبیر در زمان حمله سقیفه نشینان به خانه وحی تنها فردی است که برای دفاع از حریم ولایت دست به شمشیر میبرد و تا زمان برپایی حکومت مولای متقیان «امام علی (ع)» از افرادی است که از ایشان حمایت میکند و حتی جزء افرادی است که مردم را برای بیعت با آن حضرت ترغیب میکند، ولی بعدها زمانی که از سوی «امیرالمؤمنین علی (ع)» به وی منصبی داده نشد دست به توطئه زده فتنه جمل را برپا میکند، فرزند وی، عبدالله نیز در این کش و قوسهای زندگی پدر همراه وی بوده و بنا بر برخی از احادیث وی یکی از دلایل انحراف و گمراهی پدر خویش به شمار آمده است.
عبدالله بن زبیر بعد از مرگ پدر خویش، نیز در سطح جامعه از قدرت و مقبولیت بالایی برخوردار بوده است به همین خاطر معاویه، به فرزند خویش توصیه میکند که بعد از رسیدن به خلافت جزء اولین کارهایش برخورد با وی باشد، به همین خاطر یزید در اولین اقدام خویش با نوشتن نامه به حاکم مدینه از وی میخواهد که از عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد، که وی از این کار سرباز میزند و به مکه مهاجرت میکند.
عبدالله که در برههای از تاریخ تلاش میکند که با حمایت از «امام حسین (ع)» خویشتن را طرفدار خاندان رسالت جلوه دهد و مقبولیت از دست رفته خاندان زبیر را در میان طرفداران «اهل بیت (ع)» باز جوید، برای گرفتن حق «امام حسین (ع)» دست به شمشیر برده و در مقابل حاکمِ معاویه میایستد آنچنان که نقل کردهاند، میان حضرت «سید الشهدا (ع)» و ولید بن عتبه که از طرف عمویش معاویه در مدینه حکومت داشت درباره مالی که آن حضرت بود نزاعی روی داد و ولید بن عتبه میخواهد از قدرت خود علیه آن حضرت استفاده کند و حق او را پایمال سازد.
«امام حسین (ع)» در مقابل با وی ایستاده و میفرماید: حق مرا به من باز گردان و گرنه شمشیر به دست خواهم گرفت و در مسجد «رسول خدا (ص)» به پای ایستاده مردم را به حلف الفضول دعوت میکنم. عبدالله بن زبیر که در همان ساعت در مجلس ولید حضور دارد در همراهی با حضرت «اباعبدالله الحسین (ع)» میگوید: به خدا سوگند اگر او چنین دعوتی کند من نیز شمشیرم را به دست خواهم گرفت و به دفاع از او قیام خواهم نمود تا حق او را از تو بگیرم ولید بن عتبه که کار را بدین منوال میبیند حق آن حضرت را به ایشان باز میگرداند».
اما همین عبدالله بن زبیر زمانی که پی به مرگ معاویه بن ابوسفیان میبرد، به طمع، به دست گرفتن قدرت، از همراهی با حضرت «اباعبدالله الحسین (ع)» خودداری میکند، در حالی که پس از واقعه عاشورا با در دست گرفتن پرچم خونخواهی شهداء کربلا تلاش میکند مردم را برای مقابله با بنیامیه ترغیب کند، در حالی که اگر در آن دوران با «امام حسین (ع)» همراهی میکرد و خاندان زبیر را که بعدها به وسیله ایشان پایههای حکومت خویش را مستحکم کرد به حمایت از ایشان تشویق میکرد، شاید واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد.
در جریان حادثه کربلا افراد دیگری نیز حضور دارند که پدرانشان از افراد تأثیرگذار صدر اسلام بودهاند و در رکاب «رسول خدا (ص)» شمشیر زدهاند، ولی به خاطر خوی اشرافی گری و دنیا طلبی خویش، در مقابل حضرت «اباعبدالله الحسین (ع)» ایستاده و ایشان را به شهادت رساندند در این زمینه میتوان از عمر بن سعد یاد کرد، عمر در خانوادهای رشد نمود که پدرش سَعد بن ابیوَقّاص از اولین افرادی است که به «رسول خدا (ص)» ایمان آورد، و قبل از ایشان به مدینه مهاجرت کرد.
وی به خاطر مهاجرتی که به مدینه داشت از تمکن مالی زیادی برخوردار نبود، ولی بعد از آنکه خلیفه دوم سهم بیشتری (تبعیضی) در بیت المال برای همراهان «پیامبر اکرم (ص)» در جنگها قرار داد، سعد نیز به خاطر حضور در جنگ بدر و احد از ثروت زیادی بهرهمند شد، به گونهای که بعد از مدتی به کاخ نشینی روی آورد. این خلق و خوی اشرافیگری سعد به فرزندش عمر نیز سرایت کرد به گونهای که بعدها وی به طمع مُلک ری حاضر شد فرزند اشرف مخلوقات را به شهادت برساند.
حوادث صدر اسلام حکایت کننده از این واقعیت است که خواص و افراد تأثیر گذار که معمولاً به خاطر جایگاه پدرانشان میتوانستند جامعه را از انحرافات مختلف آگاه کرده و از وقوعِ واقعه کربلا جلوگیری کنند، متأسفانه به خاطر عدم بصیرت و همچنین مطامع دنیایی اقدام به چنین عملی نکردند، در نتیجه پنجاه سال بعد از وفات «پیامبر اکرم (ص)»، «اهل بیت (ع)» ایشان به اسارت رفته و عزیزترین افرادشان به شهادت رسیدند.