سه باور مهم در سلامت معنوی فرزندان کدام است؟
مشکل امروز خانواده ها فاش شد
به گزارش کارگرآنلاین منظور از سلامت معنوی، وضعیتی در انسان است که مجموعه ابعاد بینشی، گرایشی و کنشی انسان، اعم از کنشها یا رفتارهای فردی و اجتماعی مانند ارتباط با خانواده، محیط، طبیعت و خداوند است که همه این روابط در مسیر قرب و رضای الهی قرار بگیرند و برآیند آن در دنیا، علاوه بر برآیند اخروی، رضایت از زندگی، شادی پایدار و موفقیت در برابر موانع بزرگی که انسان در این دنیا با آن در چالش است، خواهد بود.
همانطور که گفته شد، مهمترین شاخصه سلامت معنوی این است که خداوند متعال برای انسان مؤمن در بُعد بینشی، اهم امور و در بُعد گرایشی احب امور جهان باشد، وقتی اهم گفته میشود یعنی ابعاد دیگری هم وجود دارد که مهم و محبوب هستند، اما خداوند و اولیای او در بُعد بینشی اهم و احب امور هستند،[این دو شاخصه مهم سلامت معنوی است]
اگر انسان در چنین شرایطی [که خداوند در بعد بینشی و گرایشی برای او اهم و احب است] قرار گیرد، رفتارهایی که از او سر میزند، به طور طبیعی برآیند اهم و احبهای بینشی و گرایشی انسان خواهد بود، چراکه رفتار انسان مولود اهم و احبهای انسان است، آنچه برای انسان مهمترین و محبوبترین است یا مستقیما محبوبترین است یا لازمه امور مورد علاقه انسان مانند اجتناب از درد و رنج هستند.
انسانی که در این دو ساحت چنین شرایطی را پیدا میکند، رفتار او مطابق سیستم شناختی و گرایشی او خواهد بود و خود به خود دچار یک تعادل ویژه شخصیتی خواهد بود، چراکه منشأ و ریشه عدم تعادلها، از هم گسیختگی شخصیتها و پارگی آنها و اضطرابها فاصله میان وضعیت فکری و قلبی است، انسان چیزی را مهم میداند اما دلش آن را دنبال نمیکند و بالعکس، دلش دنبال چیزی است، اما تأیید ذهنی ندارد.
عدم تعادل میان ابعاد فکری و قلبی، منشأ از هم گسیختگیهای روانی و رفتاری
بنابراین منشأ از هم گسیختگیهای روانی و رفتاری عدم تعادل میان ابعاد مختلف فکری و قلبی انسان است، اثر برخورداری از این گونه وضعیت روانی در انسان، عدم تعادل شخصیت در زوایای مختلف شناختی گرایشی خواهد بود.
در این نشست، بیشتر میخواهیم به برخی از روشها در زمینه ناظر به سلامت معنوی کودکان و فرزندان و وظیفهای که در این مسیر برعهده ما قرار دارد اشاره کنیم.
برای سلامت معنوی کودکان و نوجوانان، اهداف و راهکارهایی برای نیل به این اهداف وجود دارد[که این اهداف باید مشخص باشند]، اهدافی که در باب سلامت معنوی میتوان ذکر کرد، حداقل به چهار بخش اهداف بینشی، گرایشی، رفتارهای تثبیت شده و صفات شخصیتی قابل تقسیم است.
البته قبلا اشاره شد که در دوره کودکی زمینه مشاهده آثار مهم سلامت معنوی در بزرگسالی کودک را فراهم میکنیم، یعنی بچهها ظرفیت نشان دادن آثار شکوفایی سلامت معنوی در سالهای بالاتر را دریافت میکنند، چراکه روند رشد شناخت بچه در حال شکلگیری بوده و این روند ادامه پیدا میکند، البته در طول عمر ادامه دارد، اما در دوران کودکی شتاب ویژهای را شاهد هستیم، از این رو ما بستر ساز مشاهده آثار سلامت معنوی در سالهای نوجوانی و بزرگسالی فرزندان خود میتوانیم باشیم، اما گامهای آغازین از سالهای اولیه زندگی شروع میشود.
مدیریت لازم برای هدایت فرزندان به سوی اهداف
ما باید چهار هدف را دنبال کنیم، نخست نظام شناختی، گرایشی، رفتاری و شخصیت وجود او را مدیریت کنیم، اگر این نظامها را بتوانیم مدیریت کنیم، در حقیقت توانستهایم فرزند خود را به سمت اهداف هدایت کنیم، خود ما هم این گونه هستیم، اگر بخواهیم فرزند خود را به سوی سلامت معنوی حرکت دهیم، در هر سنی با فراز و فرودهای خاص آن، بایستی این چهار هدف را در خود محقق کرده، راهکارهای آن را به دست آورده، آسیبهای آن را کشف، شناسایی، دفع و آسیبزدایی کنم تا به هدف برسم.
انسان به همین راحتی و بدون برنامهریزی مشخص و معین نمیتواند به سلامت معنوی دست پیدا کند، هیچ هدفی در این جهان از جمله سلامت معنوی بدون هزینه نیست.
در بخش اهداف بینشی ما باید معرفت افزایی کنیم، یعنی دانشهایی برای بچه فراهم کرده و شناختهای خاصی به آنها دهیم، البته نکته مهم این است که معرفتافزایی ما منجر به تولید باور در بچه شود، یعنی صرف این که اطلاعاتی در اختیار او قرار گیرد، فایدهای نداشته و کافی نیست، بلکه این اطلاعات و شناختهای او بایستی تبدیل به باور شود.
باور است که در زندگی و رفتار انسان اثرگذار است، زیرا من به آن چه باور دارم، پایبند خواهم بود، بچه هم به چیزی که باور دارد عمل میکند، بنابراین اگر انسان باور غلطی هم داشته، اما معرفت درستی بر خلاف آن وجود داشته باشد، آن باور را دنبال میکند، به همین جهت باید نظام باورهای بچهها را مدیریت کنیم، یعنی شناختها را بگوییم، اما قبل از آن باورهایمان را اصلاح و مدیریت کنیم به این صورت که چه باورهایی را داریم و چه باورهایی را باید کسب کنیم.
خداشناسی، الگوشناسی و فرجام شناسی، سه باور مهم برای تحقق در فرزند
ما در اهداف بینشی، حداقل سه باور مهمی که نیاز داریم تا در بچه محقق کنیم؛ خداشناسی، الگوشناسی و فرجام شناسی است، الگوهای ویژه الهی، الگوهای عملی و فرجام این جهان را بایستی به گونهای برای فرزندان خود در معرض باور قرار داده و محقق کنیم.
در این میان، آنچه در گام مرتبط با خداوند مهم است، قطعا خداشناسی به عنوان منشأ و محور سلامت معنوی است که از سالهای اولیه زندگی کودک، به تدریج در حال تحقق است، البته مشخصا روند رشد شناختی، یک روند صعودی است، چراکه در آغاز، مفاهیم انتزاعی برای بچهها قابل درک نیست و باید به سنی برسند که توانایی این درک را پیدا کنند، اما مهم این است که اصل مطلب، اصل خداشناسی یعنی پذیرش خداوند است، دریافتهایی که بچه از پدر و مادر میگیرد، این دریافتها به نوع خداشناسی فرزند کمک کرده و او را مدیریت میکند.
امیدواری به خداوند، از نشانههای مهم سلامت معنوی
مثلا بحث امید به خدا در زندگی که از نشانههای سلامت معنوی است، مبتنی بر نوع شناختی است که ما و فرزند ما از خداوند پیدا میکنیم، اگر خداوند متعال را به شکل یک خدای عالم، واحد، رحیم و قادر درک کرده باشد، به راحتی عقب نرفته و در مسیر حرکت خود مستقر میماند، انتقال این صفات خداوند به بچه بسیار مهم است که سبب مقاومت او در برابر مشکلات میشود، برای خود ما نیز به عنوان افراد بزرگسال بسیار مهم است، خود روانشناسان هم در باب این که بچهها در دوره کودکی روی رفتار والدین به صورت خاص تمرکز و تحلیل میکنند، تأکید دارند، [دوره اول کودکی از سن ۳ تا ۶ سالگی و دوره دوم کودکی از سن ۷ تا ۱۲ سالگی است].
بچهها در دوره دوم کودکی شروع به تحلیل کرده و نسبت به رفتار والدین خود قدرت پردازش دارند، یعنی هم رفتارهای والدین را می فهمند و هم در شکل گیری اعتقادات آنها مؤثر است، والدین هم در این انتقال اطلاعات بسیار مؤثر هستند، البته با توجه به عدم درک مفاهیم انتزاعی توسط کودکان، مهم این است که با صفات عینی بتوانیم خداوند را به فرزندان منتقل کرده و مورد باور قرار دهیم.
مثلا در انتقال بینش توحیدی، اگر داستان بیان شده برای کودک، مبتنی بر قدرت و مهربانی خداوند متعال باشد، صفت قادر بودن و رحمت الهی در فرزند تقویت میشود.
بنابراین آنچه در اهداف مهم است، سه روش شناختی خداشناسی، الگوشناسی و فرجام شناسی داریم، در بخش الگوشناسی هم منظور معصومین(ع) هستند، به این دلیل که کودکان به دنبال الگوگیری هستند و از سنین بچگی، به تدریج مدلهایی را برای خود ترسیم میکنند، [ابتدا از والدین و بعد هم بقیه افراد] این الگو بایستی پیشاپیش و با روشهای صحیح به آنها معرفی شده باشد.
تأخیر در ورود به شناخت الگوها، مشکل امروز خانوادهها
مشکلی که در خانوادهها وجود دارد، تأخیر در ورود به بحث شناخت الگوگیری است، در حالی که الگوهای دینی بسیار مهم هستند، امام صادق(ع) در روایتی میفرمایند: «امام شناسی صحیح مقدمه خداشناسی است، اگر ما بتوانیم الگو را به درستی معرفی کنیم، سبب شناخت خداوند و رنگ بخشی الهی به زندگی میشود»، یعنی حضرت تأکید دارند که امام شناسی سبب رنگبخشی به زندگی میشود.
ما در معرفی ائمه طاهرین(ع) به فرزندانمان دچار کاستی بوده و ابزارهای لازم را برای آنها فراهم نمیکنیم، البته این امر، نیازمند مدیریت است.
تحقیقات روانشناسی هم نشان میدهد که در اواسط دوران کودکی، بچهها ظرفیت شناخت شخصیتهایی در رتبههای بالا را به عنوان مهربانترین افراد دارند، ما میتوانیم پیامبر(ص) به عنوان مهربانترین فرد به بچهها معرفی کنیم، زیرا در سنین کودکی ظرفیت درک مهربانترین وجود دارد.
در بخش فرجام شناسی هم منظور این است که بچهها به تدریج بین کارهای خود و نتایج اعمال آنها در این دنیا و آخرت، رابطه برقرار کنند، خود ما هم باید به این باور برسیم، یعنی بایستی یکی از باورهای ایجاد شده در فرزندان، توجه به نظام ارتباطات و اسباب و مسببات در این جهان باشد، یعنی بداند که رفتارها در این دنیا چه نتایجی دارد و بین این دنیا و آخرت چه رابطهای وجود دارد.
مثلا بچهها برای خود بهشت خیالی تصور میکنند، توانایی تصویر بهشت خیالی را داشته و این ظرفیت در آنها وجود دارد، وظیفه والدین مدریت این ظرفیتها است، البته در تبیین فرجامشناسی به فرزندان، باید جنبه محبت و بهشت را برجسته کنیم.
روش محبت و عشق، مرجح بر ایجاد ترس در کودک
در روایات هم داریم که روش محبت و عشق بر روش ترس مرجّح است و در فرزندان نیز این ظرفیت وجود دارد، بنابراین نکته مورد توجه، تأکید بر رابطه میان عمل و نتیجه در این دنیا و در آخرت است، هدف انتقال این امر به فرزندان است.
بنابراین، شناخت خداوند به عنوان یک موجود قادر، رحیم، حکیم، عادل، شناخت اهلبیت(ع) به عنوان انسانهای کامل به عنوان دستگیر دیگران و الگویی مناسب برای جامعه، سبک زندگی عالمان دینی و افراد شاخص متدین، نقش محوری قرآن و احادیث در شناخت زندگی آنها، رابطه میان عمل و نتیجه در دنیا و آخرت محورهای اهداف شناختی هستند که به تدریج در باورهای فرزندان باید اجرا شوند.
اما چگونه این باورها حاصل میشود؟ یکی از گامهای مهم برای رسیدن به این اهداف، مدیریت گفتوگوهای خانوادگی است، برای ایجاد این باورها، لازم نیست که حالت تحکم داشته باشد، چراکه حداقل آثار را خواهد داشت، بلکه گام بسیار مهم در این زمینه مدیریت گفتو گوهای خانوادگی است، به عنوان مثال قبل از خبر دادن از کارهای آینده لفظ «ان شاء الله» آورده شود، در روایات داریم که هنگام صحبت از آینده، حتما لفظ «ان شاء الله» به دنبال کلام جاری شود و در فرهنگ ما کاربرد این واژه فراوان باشد، یک نگاه توحیدی که اگر خداوند متعال بخواهد، این کار انجام میشود، یعنی کاربرد توحیدی در گفت وگوهای ما نهادینه شود.
ضرورت توجه به محتوای گفتوگوهای روزمره
به عکس، نوع گفتوگوهای ما میتواند فرهنگ شرک را در بچهها ایجاد کند، با این که من مسلمان هستم، اما روش کاری ما، فرزندانمان را به تدریج به سوی جهانبینی مشرکانه هدایت میکند، بنابراین تعابیر و ادبیات والدین بسیار مهم هستند، اگر والدین تماما از شانس و اقبال سخن گفته و تکرار کنند، دیگر نمیتوانند با نگرش توحیدی و الفاظی مانند «إن شاء الله» آن را جمع کنند.
حال ممکن است در خانه با نگرش توحیدی هم صحبت کنید، اما نمیدانید که در مهدکودک و محل نگهداری فرزند شما یا پرستار و مسئول مراقبت از کودک شما با چه واژهها و چگونه صحبت میکند، این دیالوگها سبب هدایت باورهای فرزندان میشود.
همانطور که میدانید؛ فرزندان کنجکاو بوده و پرسشهای فراوانی در دوره دوم کودکی خود دارند، گاهی از علت باران میپرسند که میتوان علت مادی آن مانند سیر تبخیر و تقطیر باران گفته شود، یا علت معنوی و خدایی آن بیان شود،
مشخصا مدل اول فقط یک نگرش مادی در فرزند ایجاد کرده و صرفا علم زدگی را در او ایجاد میکند، [یکی از علتهای علمزدگی ضد دینی در فرزندان همین امر است] گاهی علم و قوانین طبیعی را برجسته کرده و در مقابل دین قرار میدهند، به گونهای که به تقابل دین و علم منتهی میشود، به این صورت که اگر علم بخواهی، باید فیزیک و شیمی و ریاضیات بخوانی، اما اگر بخواهی دیندار باشی، باید علم را کنار گذاشته و فقط نماز بخوانی و عبادت کنی، بچهها این نگرش را از دیالوگها و گفتوگوهای درون خانه و مدرسه استنباط میکنند.
لزوم القای گفتوگوهای توحیدی به فرزندان
ما بایستی در گفتوگوهای خود به روش سوم، مرتب توحید را به فرزند خود و خودمان القا کنیم، اگر خود ما نیز بخواهیم در مسیر سلامت معنوی حرکت کنیم، باید توحید را به خود القا کنیم، اگر درک توحیدی در انسان جایگزین شود، گامی مهم در مسیر سلامت معنوی برداشته است.
وقتی کودک از والدین خود علت انجام کاری را میپرسند، گاهی پاسخ مادی مانند دوست داشتن شخصی و گاهی پاسخ توحیدی مانند رضایت و دستور الهی، به او داده میشود، اگر در پاسخها به رابطه بین عمل و نتیجه توجه و به رضای الهی تأکید شود، آموزش برای بچه خواهد بود، ازاین رو توجه به جزییات دیالوگهای انتقالی به فرزندان کاملا ضروری است.
این معرفی الگوها، توحیدباوری، فرجام شناسی و ایجاد پیوند، مصادیق فراوانی در زندگی پیدا میکند، فقط کافی است پاسخ سؤالات فرزندان به درستی و مدیریت شده بیان شود.
آسیبهای مدیریت خانوادگی
۱ـ سوء استفاده از باورهای دینی
البته در مدیریتهای خانوادگی آسیبهایی نیز وجود دارد که توجه به این آسیبها لازم است، یکی از آسیبها سوء استفاده از امور معنوی و دستورات الهی در جهت منافع شخصی است، مانند سوء استفاده از باورهای دینی و دستورات الهی برای احترام به پدر یا همسر، چراکه استفاده ابزاری غلط از دستورات خداوند متعال، زحمات قبلی شما را نیز خنثی میکند، یعنی جایی که منافع شخصی شما ایجاب میکند، از باورهای دینی استفاده کنید و این مانع حصول نتیجه از باورسازی میشود.
دلیل این که باور گفته میشود، نه شناخت، این است که یکی از راهکارهای تبدیل شناخت به باور، تکرار فراوان در موقعیتهای متعدد و به اشکال گوناگون است، اگر انسان شناختی داشته باشد، تکرار آن شناخت در موقعیتهای مختلف و در شرایط متعدد، موجب تبدیل شناخت به باور در بچهها میشود.
زمانی که با کودک خود صحبت میکنیم، به دلیل سؤالهای مکرر از ما و مشاهده آنها در زندگی ما، دائما راجع به آن فکر میکند که پدر من به خاطر علاقه به خداوند متعال این کار را انجام داد یا مادر من به خاطر رضای الهی این عمل را مرتکب شد، از یک سو از من میپرسد و از سوی دیگر از رفتار من این نتیجه را دریافت میکند، بنابراین خود به خود شناخت او تبدیل به باور میشود، اگر در چنین فضایی رشد کرده باشد، دیگر لازم نیست خود را زحمت دهید که فرزند شما بعد از ۲۰ سالگی هنوز خداوند را نشناخته و بندگی نمیکند و دائما به گناه میپردازد.
تربیت صحیح والدین، لازمه تربیت صحیح کودکان
البته لازمه بزرگ شدن کودک در چنین محیطی، تربیت من والد است، اگر من نخواهم مبتلای به استفاده ابزاری از دستورات الهی شوم و بتوانم با دیالوگهای صحیح، باور درست را در فرزند ایجاد کنم، بایستی مدیریت رفتاری داشته باشم و این امر در صورتی حاصل میشود که تربیت شده باشم، امروز والدین تربیت شده بر اساس مبانی صحیح اسلامی، به راحتی فرزندی خداباور را به جامعه تحویل میدهند، البته اگر به این گامها توجه کنند.
برای دستیابی به شناختها باید هزینههای لازم را انجام داد تا آثار آن مشاهده شود و این نیازمند مدیریت گفتوگوهای خانوادگی در منزل است، اگر هزینه کردیم، یقینا اثر آن را مشاهده خواهیم کرد.
وقتی از همسایه، فامیل، نزدیکان، دوستان و… نارحت و مکدر باشی، دائما در حال صحبت کردن و قضاوت کردن دیگران هستی و فرزند شما در حال مشاهده رفتار شما است، دائما منافع شما درگیر است، اگر استفاده ابزاری از دستورات الهی در جهت منافع شخصی به کار برده شود، هرچند به حق باشد، دیگر اثر قابل انتظار تربیتی در فرزند ایجاد نمیشود.
اگر خود من به بزرگتر سلام کنم، فرزند من نیز به من سلام میکند، خود من اهل بخشش باشم تا انتظار بخشش از کودک خود داشته باشم، هنگام عصبانیت، کنترل نفس و خشم خود را داشته باشم، فرزند من نیز خود به خود متوجه میشود که به خاطر خداوند متعال خود را کنترل کردهام، یعنی کنترل کنم و بگویم که به خاطر رضای الهی، خشم خود را فرو بردم، در این صورت ببینید که چه فضایی در منزل و چه باورهایی در بچهها شکل میگیرد.
۲ـ آموزش بدون ایجاد علاقه، همراه با فشار زیاد
یکی دیگر از آسیبها، آموزش بدون ایجاد علاقه است، ما در آموزشهای خود به فرزندان باید توجه داشته باشیم که این کار همراه با علاقه و عدم ملال آوری باشد، گاهی در خانوادهها دچار افراط و تفریط شده و برنامههای بسیار فشرده آموزشی برای فرزندان خود قرار داده یا در مراکزی با برنامههای فشرده ثبت نام میکنند، که موجب زدگی فرزندان ما از آموزش میشود، چراکه بستر لازم برای آنها ایجاد نشده است.
زمانی که برای تحقق هدف حرکت میکنیم، در ضمن آن بایستی به ایجاد علاقه در فرزندان نیز توجه داشته باشیم، به همین خاطر حفظ قرآن توأم با علاقه مهم است، شناختهای لازم بایستی متناسب با ظرفیت کودک و نوجوان صورت گیرد.
۳ـ ناسازگاری آموزشها با رفتار والدین
یکی دیگر از موانع و آسیبهای موجود در مسیر آموزشهای خانوادگی، ناسازگاری آموزشها با رفتار والدین بوده که توجه به آن بسیار مهم است، توصیههای والدین به فرزندان در صورتی موفقیت آمیز است که برنامه نظارت بر خویش را حداقل یک ماه قبل از توصیه در خود داشته باشد.
یکی از مکانیزمهای دفاعی ما، فراموشی کردن خطاهای خود به دلیل دچار نشدن به عذاب وجدان است، اگر من بخواهم برای فرزند خود توصیهای داشته باشم و ناسازگاری صورت نگیرد، بایستی نظارت بسیار دقیقی بر رفتار خود نسبت به آن توصیه وجود داشته و بعد از آن نظارت به فرزند خود توصیه کنم، اما از آسیبهای فراوانی که در خانوادهها با آن مواجه هستیم، فراوانی این ناسازگاری است.
از این رو بسیاری از بچهها ابتدا از والدین الگو میپذیرند، اما به محض بالا رفتن سن آنها، در این الگوگیری تجدید نظر میکنند، زیرا الگوگیری سه شرط مهم دارد؛ محبوبیت، متعادل و برجسته بودن.
برجسته بودن به معنای داشتن امتیاز خاصی نسبت به دیگران است، اساسا خود پدر و مادر در ابتدا برای کودک و فرزند خود خدا هستند، محبوبیت نیز به این معنا است که پدر و مادر کاری نکنند که بچه از آنها متنفر شود و آنها را دوست نداشته باشد، همچنین بین سخن و گفتار والدین باید هماهنگی و تعادل وجود داشته باشد، اگر این سه شرط وجود داشته باشد، سخن من در ایجاد باور صحیح در فرزند مؤثر خواهد بود، در غیر این صورت نیز کودک در سنین اولیه زندگی خود، دچار تعارض میشود که اگر این حرف و رفتار خوب است پس چرا خود والدین عمل نمیکنند و اگر خوب نیست، چرا به من توصیه میکنند.
توقف در تزلزل، نتیجه بحران در باورها
قبل از شکلگیری نظام ارزشی فرزند، دچار بحران در نظام ارزشی میشوند، اگر بچهها در ایجاد باور دچار بحران شوند، در یک تزلزلی میمانند تا در کانالهای دیگری این بستههای ارزشی شکل گیرند، به همین خاطر بحث ناسازگاری آموزش با رفتار بسیار مهم است.
۴ـ استفاده نابجا از باور پذیری کودک
یکی دیگر از آسیبهایی که مانع تحقق باورمندی در کودکان میشود، استفاده نابجا از باور پذیری کودک است، یعنی هرچند باور بچه در حال شکل گیری است، اما ما نباید آموزههای غلط و خرافهها را در ذهن بچه داخل کنیم، چراکه سریعا این خرافههای را میپذیرد.
امروزه از همین سیستم در بازیهای رایانهای استفاده میشود، ظرفیت باورپذیری بچهها را میشناسند و با همین کامپیوتری مفاهیمی در اذهان کودکان نهادینه میکنند که در اصطحکاک با سلامت معنوی بوده و بسیار پنهان و در لایههای زیرین باورهایی را برای فرزندان ما ایجاد میکند.
دشمنان اسلام و کشورهای غربی از این ظرفیت کودکان استفاده نابجا میکند، اما والدین استفاده به جا از وضعیت باورپذیر کودکان خود ندارند، تلویزیون برنامههای مثبت و خوبی برای بچهها دارد، اما پدر و مادر مدیریت در انتخاب این برنامهها برای کودکان خود نداشته و او را به حال خود رها میکنند، اما دشمنان ما مدیریت کرده و از این نظام باورسازی در شکلها و شیوههای گوناگون در حال انتقال هدف بینشی خود به اذهان فرزندان ما هستند.
ضرورت بکارگیری ابزارها و قالبهای آموزشی مناسب
یکی دیگر از روشها برای کسب این باورمندی،[غیر از مدیریت گفتوگوهای خانوادگی] به کارگیری ابزارها و قالبهای آموزشی مناسب است که یکی از بهترین قالبها، داستانخوانی برای آنها هنگام خواب است، در سیره حضرت زهرا(س) داریم که در حین بازی کردن با فرزندان خود، اشعاری آموزنده با محتواری تربیتی برای آنها میخواندند: « اِشبه اَباکَ یا حَسَنُ ، وَ اَخلَع عَنِ الحَقِ الرَسَنَ ، وَاعبُد اِلهاً ذامِنَنِ ، وَ لا تُوالِ ذَاالإحَنِ » یعنی حسن جان سعی کن مانند پدرت بوده و نسبت به حق بی تفاوت نباشی و….، حضرت با بچههای خود بازی میکنند، اما در عین حال اشعار هدایتگر برای آنها میخوانند.
بچهها هنگام خواب دائما از شما درخواست داستان میکنند، این جا داستانهایی که برای آنها بیان میشود، بسیار مهم و اثرگذار است، امروزه بازیها و اسباببازیهای موجود در کشور، جهان بینی شرک را به بچهها منتقل میکند و پیامهای موجود در لایههیا پنهان و ناپیدای آنها، فراوان است، مهم به کار گیری ظرفیت داستان با محتوای تربیتی و آموزنده است.
یکی از راههای هدایت بچهها و نوجوانها فراهم کردن کلیپهای مؤثر تربیتی است که از این طریق مجموعهای از کودکان هدایت شوند، والدین نیز از این روش در جهت آموزش فرزندان خود استفاده کنند.
از سوی مقابل، دشمنان از طریق کلیپهای منفی در جهت منحرف کردن اذهان کودکان استفاده میکند، کلیپهای چند دقیقهای و کوتاه که مشاهده آن در فضای تلگرام، گاهی چند ماه ذهن کودک را درگیر میکند که به راحتی نمیتوان ذهن او را از این فضای مسموم آزاد کرد و به سادگی با عنوان تفریح و سرگرمی در اختیار فرزندان و نوجوانان قرار میگیرد، دشمنان روی این کلیپها به شدت کار کردهاند، البته در این سالهای اخیر فیلمها و کلیپهای خوبی نیز تهیه شده است که به مدیریت بیشتر و بهتر نیازمند است.
۵ـ بی اطلاعی از کانالهای مختلف مدیریت باور
اگر بخواهیم در این مسیر حرکت کنیم، یک آسیب مهم، بی اطلاعی از کانالهای مختلف مدیریت باور است، چراکه باور فرزندان فقط در محیط خانواده شکل نمیگیرد، برای روح و نفس ما کانالهای بسیار زیادی وجود دارد، اگر این مسیر ده تا درب داشته باشد، من نیز به ده نگهبان نیازمند هستم، آیا از همه دربهای ورودی آن مطلع هستم؟
بنابراین کنترل کانالهای ورودی بسیار مهم است و در شرایط حاضر در این مسیر هم باید دقت زیادی داشته باشیم، چراکه این باورها در خلاء شکل نمیگیرد، بلکه در این جهت باید مواد اولیه صحیح را فراهم کرد.
نکته بعدی در مسیر تشکیل باور فرزندان، سبک زندگی معنویت محور است، یعنی اگر زندگی والدین بر اساس دین و معنویت استوار باشد، در بُعد باورها میتوان شناختهای لازم به فرزندان منتقل خواهد شد، بچهها به راحتی نمیتوانند بین نیت و عمل تفکیک کنند، بنابراین اگر در زندگی خود به سبک زندگی معنویت محور توجه کنیم، در باورمندی کودکان بسیار مؤثر خواهد بود.
موقعیتیابی و موقعیتسازی، روشی مناسب برای باورمندی کودک
یکی دیگر از روشهای موجود برای باورسازی، موقعیت یابی است، ما یک موقعیت یابی داریم و یک موقعیت سازی، برای ایجاد باور، باید موقعیت یابی کنیم، اگر انسان گذشته خود را مرور کند که چه چیزی در ذهن او باقی مانده است، متوجه خواهد شد که مطلبی از کودکی در ذهن او باقی مانده که در شرایط خاصی به او القا شده است، ما از گذشته چیزهای زیادی شنیده و تجربه کردهایم، اما در این میان، برخی از اینها در ما ماندگار است، اینها همان جملاتی هستند که در موقعیتی ناب به ذهن انسان منتقل شدهاند.
ما در معارف دینی خود نیز، باید به دنبال موقعیت یابی باشیم که در موقعیتهای خاص با فرزندان و حتی با خود سخن بگوییم، به عنوان مثال در مواقع خطر، حادثهای سخت یا شگفتانگیز، بیماری، باید با فرزندان خود سخن گفته و وابستگی خود به خداوند را برای آنها تبیین کنیم.
امر دیگر نیز، موقعیت سازی برای ایجاد باور است، یکی از راههای موقعیت سازی در زندگی خود، تشویق فرزندان به حضور در تئاترهای مذهبی و معنوی مساجد است، هرچند این ایجاد موقعیت، مصنوعی است یا این که آنها را در شرایطی مانند ایام محرم و صفر یا اعیاد مختلف قرار دهیم، مثلا در ایام جمعه سال برای فرزندان خود امتیازات ویژهای قایل شویم تا تفاوت روزهای جمعه با دیگر روزها را احساس کنند.
گفتنی است این نشست، سومین جلسه از سلسله نشستهای علمی چالشها و راهکارهای سلامت معنوی کودکان است.