شرح پیوند قرآن و حدیث با فهم فلسفی و عرفانی
نشست علمی «روش شناسی مطالعات بینارشتهای قرآن کریم» امروز پنجشنبه، 27 آذرماه با حضور، علی شریفی و محمدحسین بیات، اعضای هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، قاسم درزی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه اعجاز قرآن دانشگاه شهید بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن میری، رئیس دفتر تهران جامعةالمصطفی(ص) العالمیة برگزار شد. در ادامه متن سخنرانی محمدحسین بیات با موضوع «پیوند رشته قرآن و حدیث با فلسفه و عرفان» را میخوانید:
قرآن و حدیث، هم بر فلسفه و عرفان تأثیر گذاشته و هم در پیدایش بینامتن مؤثر بودهاند که پساساختارگرایانی همانند رولان بارت و میشل فوکو این رشته را ایجاد کردند، اما بینامتنیت یعنی متن فعلی تکیه بر متون گذشته و سازنده متون آینده است. این تأثیر و تأثر را گاهی متون فلسفی، حدیثی و عرفانی مشاهده میکنیم. مثلاً مولوی آیات قرآن کریم را به نحو صریح در اشعار خود آورده و تمام متون ادبی ما از سنایی تا عطار و مولوی و حافظ و دیگران نیز چنین تأثیرپذیری داشتهاند.
معنای بینامتنی بودن قرآن
گاهی اوقات نیز اگر به طور غیرصریح و در قالب یک نظم گفتمانی و در قالب ساختارگرایی یا انتقادی تحلیل کنیم به این موضوع پی میبریم که قرآن کریم چه تأثیری بر فلسفه و عرفان گذاشته است؛ مثلاً عطار میگوید: «آفرین جان آفرین پاک را، آنکه جان بخشید و ایمان خاک را» وی در اینجا به قرآن اشاره دارد. بینامتنی بودن قرآن کریم بدین معنی نیست که متأثر از متن جاهلیت است بلکه مسلم است که کلام خداست. خداوند متعال در آیه 108 سوره آل عمران فرموده است: «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ ۗ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِینَ؛ اینها آیات الهی است که برای تو به راستی میخوانیم، و خداوند هرگز اراده ستم به هیچ کس از مردم عالم نخواهد کرد » بنابراین بینامتنی بودن قرآن بدین معناست که قرآن واژگان متداول و حتی ضرب المثل را به کار برده چراکه زبان روز بوده است.
تأثیرپذیری فلسفه و متون ادبی از قرآن
از این منظر مشخص میشود که قرآن کریم در پیدایش علوم عقلی تأثیر گذاشته است. فیلسوفان یونان میگفتند مسائل فلسفه 500 مورد است، اما فیلسوفان مسلمان آن را به 700 مسئله رساندند و به ویژه ابنسینا و میرداماد در این زمینه نقش زیادی داشتند. فیلسوفی همانند میرداماد که عقلیات وی در دنیا زبانزد است، اسم کتاب خود یعنی «قبسات» را از قرآن کریم گرفته است و خودش میگوید در این کتاب به قرآن استناد کردهام. بنابراین در پیدایش فلسفه و حتی متون ادبی شاهد تأثیرپذیری بسیار از قرآن کریم هستیم.
حافظ میگوید «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت» وی در جای دیگر میگوید: «صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم». بنابراین مُسَلَم است که قرآن در پیدایش این متون ادبی نیز تاثیر عمیقی دارد و این محل بحث من نیست اما بنده به بُعد دیگر میپردازم که برای فهم قرآن و حدیث ناچار از فهم فلسفه و عرفان هستیم. اینکه عدهای با نام اهل تفکیک پیدا شدند و میگویند باید قرآن و حدیث و فلسفه و عرفان را جداگانه بررسی کنیم، حرفی غیرعلمی و نامربوط است؛ چراکه قرآن با فلسفه و عرفان پیوند عمیق دارد و بنده به آن اشاره میکنم.
فهم آیات نیاز به فهم فلسفه دارد
معتقدم اگر فلسفه و عرفان را به کار نبریم از فهم قرآن عاجر خواهیم بود و این پیوند همانند صرف و نحو و علم منطق است. برای مثال خداوند در آیه 54 سوره فصلت فرموده است: «أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ ۗ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ؛ الا ای اهل ایمان بدانید که کافران از لقای خدای خود در شک و انکارند و باز بدانید که خدا را بر همه موجودات عالم احاطه کامل است» بوعلی در نمط چهارم اشارات و در برهان طرف و وسط که قویترین برهان در ارتباط با واجبالوجود است، معتقد است با کاربرد برهان صدیقین این آیه را فهم کرده است و در آخر این نمط میگوید که برای اثبات واجبالوجود باید فقط به وجود نگاه کنیم. ملاصدرا نیز در اسفار با شیوه دیگر یعنی تشکیک وجودی با استمداد از فلسفه، این آیه را فهم کردند. لذا فهم آیات نیاز به فهم فلسفه دارد.
یکی دیگر از آیاتی که برای فهم آن به فلسفه نیاز داریم آیه 3 سوره سبأ است که خداوند فرموده است: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ ۖ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ ۖ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ؛ و کافران منکر قیامت گفتند که هرگز ساعت قیامتی بر ما نمیآید، بگو: چرا، به خدای من قسم که البته ساعت قیامت شما را خواهد آمد، خدایی که بر غیب جهان آگاه است و مقدار ذرهای از موجودات عالم در آسمانها و زمین از او پوشیده نیست و نه کمتر و نه بیشتر از ذرهای جز آنکه در کتاب روشن علم ازلی حق ثبت است».
شیخ اشراق وقتی میخواهد علم خدا را در این آیه تحلیل کند میگوید این را با توجه به علم فلسفه میتوانیم بفهمیم. یا میرداماد برای فهم اینکه «خداوند خالق کلی شی است» از فلسفه استفاده میکند. وی میگوید: شیء یعنی چیزی که ممکنالوجود باشد و بخل در فاعل نیست، بلکه در مقدور است و این مقدور است که مقدوریت ندارد، نه اینکه قدرت خالق محدود باشد.
برداشتهای عرفانی آیه سوم سوره حدید
از همه مهمتر آیه 3 سوره حدید است که خداوند فرموده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ اوّل و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست» نکته مهمی که در این آیه اشاره شده این است که گفته شده خدا در همان مرتبه که اول است، اما در همان مرتبه نیز آخر است و این جای ابهام دارد. در اینجا باید کاملاً فلسفه را به کار برد و به این نتیجه رسید که خدا چون علت است، پس قبل از معلول است و چون کمال مطلق است، بنابراین آخر هم هست؛ چون همه به سوی آن باز میگردند.
این را عرفا به خوبی معنی کردهاند و از جمله مرحوم علامه طباطبایی گفته است چون تمام ماسویالله از مرتبه ذات خدا به ظهور آمده است، پس به نحو جمعی در آنجا مندرج است؛ لذا آن حقایقی که در تمام عوامل وجود دارد در مرتبه احدیت نیز وجود دارد. بنابراین خدا در آن مرتبه، هم ظاهر و هم باطن و در مرتبه ذات بر همه چیز عالم است. به همین دلیل است که چنین آیهای را نمیتوان بدون فلسفه و عرفان تفسیر کرد.
وقتی آیات قرآن با فلسفه و عرفان درک میشود
البته حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز در خطبه 48 نهجالبلاغه به این موضوع اشاره کرده و فرموده است که خداوند هرچه در عالم است را در ذات دارد؛ بنابراین در همان مرتبه که اول است آخر نیز هست. علامه طباطبایی نیز میگوید: وقتی میتوانیم با فلسفه و عرفان، آیات قرآن را درک کنیم نیازی نداریم سراغ مجاز برویم. مگر اینکه نتوانیم آیهای را معنی کنیم. یکی از آیاتی که علامه طباطبایی به آن اشاره میکند آیه 44 سوره اسراء است که خداوند فرموده است: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا؛ هفت آسمان و زمین و هر که در آنهاست همه به ستایش و تنزیه خدا مشغولند و موجودی نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمیکنید. همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است».
علامه در اینجا مفصل بحث کرده است که همه موجودات تسبیحگو هستند و این را به علم فلسفه و عرفان میتوان فهمید. آیات فراوان دیگری از جمله آیه 42 سوره اسراء وجود دارند که مسائلی همانند توحید در خالقیت در آنها مطرح شده است و بدون علم فلسفه نمیتوانیم آنها را معنی کنیم؛ لذا همه اساتید و پژوهشگران باید درنظر داشته باشند که نباید از پیوند قرآن و حدیث با فلسفه و عرفان و تأثیر آن در فهم قرآن غافل شویم.
انتهای پیام