پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00003:55 - 1399/08/25

ورود به دنیای سارقان به عشق دختر پولدار

پسردانشجو پس از آشنایی با دختری پولدار خودش را تاجری ثروتمند جا زد اما همین دروغ باعث شد که او سر از دنیای سارقان در بیاورد.

به گزارش کارگر آنلاین، چند روز قبل پسر موتورسواری در یکی از خیابان‌های مرکز تهران به یک زن حمله کرد تا کیفش را سرقت کند. زن جوان اما با سارق درگیر شد و شاهدان به کمک او رفتند و مانع فرار سارق شدند. با حضور مأموران پلیس در محل، دزد موتورسوار بازداشت شد و در بازجویی‌ها گفت که این نخستین سرقتی است که قصد انجام آن را داشته است. وی مدعی بود که با موتور در خیابان‌ها پرسه می‌زده و ناگهان چشمش به زن تنها افتاده و وسوسه سرقت به جانش افتاده و به همین دلیل به زن تنها حمله کرده است اما چون نخستین بارش بوده، گیر افتاده است. اگرچه متهم چنین ادعایی را مطرح کرد اما وقتی مأموران با دستور قاضی راهی خانه وی شدند، چند کیف و قاب گوشی موبایل پیدا کردند که نشان می‌داد متهم یک سارق سریالی است. متهم وقتی شواهد را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و به سرقت‌های سریالی اقرار کرد و گفت: با پرسه‌زدن در خیابان‌ها، سراغ زنان و دختران تنها می‌رفتم و کیف آنها را سرقت می‌کردم. او پس از اعتراف به سرقت‌های سریالی، به دستور دادیار دادسرای ویژه سرقت بازداشت شده و تحقیقات از وی ادامه دارد.

دردسر دوستی با دختر پولدار

‎متهم وقتی مقابل دادیار پرونده قرار گرفت، مدعی شد که پس از دوستی با یک دختر پولدار ناچار شده دست به سرقت بزند تا یک خودروی مدل بالا بخرد.

‎چند وقت است که کیف‌قاپی می‌کنی؟

هنوز یک‌ماه نشده بود. فکرش را نمی‌کردم به این زودی دستگیر می‌شوم.

از شگرد سرقت هایت بگو؟

سوار بر موتور می‌شدم و با پرسه زدن در خیابان‌ها، طعمه هایم را شناسایی می‌کردم. پس از آن یا کیفشان را سرقت می‌کردم یا گوشی‌شان را.

با اموال سرقتی چه می‌کردی؟

یکی از دوستانم مالخری را به من معرفی کرد که گوشی‌ها را به او می‌فروختم. کیف‌ها را هم باز می‌کردم و وسایل قیمتی را برمی‌داشتم و کیف را کنار خیابان رها می‌کردم.

سابقه‌داری؟

نه. من ٢٨ سال با آبرو زندگی کردم و نخستین بار است که دستگیر می‌شوم.

انگیزه‌ات از سرقت‌ها چه بود؟

می‌خواستم یک خودروی مدل بالا بخرم و بعد دور سرقت را خط بکشم.

چرا خودروی مدل بالا؟

راستش دوستی با یک دختر مرا بدبخت کرد. چند‌ماه قبل در یک مهمانی با پرستو آشنا شدم. او دختری پولدار بود و برای اینکه در مقابل او کم نیاورم مجبور به دروغ‌بافی شدم. به او گفتم تاجرم و ثروتمند. می‌خواستم دلش را به‌دست بیاورم اما نمی‌دانستم دستی دستی خودم را بدبخت می‌کنم. دروغ پشت دروغ. می‌دانستم اگر بگویم یک پسر فقیرم که نه کار درست و حسابی دارم و نه پول، قطعا با من دوست نمی‌شود. حتی ماشین هم زیر پایم نبود. به دروغ گفتم بچه بالاشهرم و یک خودروی مدل بالا دارم. حتی سر قرار که می‌رفتم ماشین کرایه می‌کردم یا خودروی دوستم را به امانت می‌گرفتم. تا اینکه یکی از دوستان خلافکارم پیشنهاد سرقت داد. گفت دو سه ماهه بارت را می‌بندی و می‌توانی یک خودروی مدل بالا بخری. اول مخالفت کردم اما بعد آنقدر در گوشم خواند که وسوسه دزدی به جانم افتاد. او به من آموزش سرقت داد. چند باری مرا ترک موتورش نشاند و همراهش راهی سرقت شدیم. وقتی خوب یاد گرفتم خودم به تنهایی راهی سرقت شدم اما چون تازه کار بودم دستگیر شدم. من هرگز به این قسمت ماجرا فکر نکرده بودم به اینکه با آبرویم بازی می‌کنم. می‌خواستم بعد از خرید ماشین مدل بالا به خواستگاری پرستو بروم که این اتفاق افتاد.

منبع: hadese24
لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین