پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00010:15 - 1399/09/04

مرگ پشت دیوار است

خسته از پرسه زدن‌های طولانی، یک گوشه شهر دنبال کورسویی از امید می‌گردم، هوای شهرم سنگین شده و نفسش به شماره افتاده و این برایم عذاب‌آور است.

به گزارش کارگر آنلاین، این شرایط گویی شبیه یک خیال است، چهره شهر با ماسک پوشانده شده و زیبایی‌هایش نمایان نیست، ترس وجودم را فرا می‌گیرد و می‌پنداری مرگ پشت دیوار کمین کرده، این مهمان ناخوانده از کجا پیدایش شد، راهش به کدامین خراب‌آباد بوده که چنین شتابان عزیزانمان را پَرپَر می‌کند.

کرونا خیلی از آرزوهای‌مان را در دستِ باد داده و ساز ناکوکش تمام شهر را آزار می‌دهد، کجاست آن همه هیاهوی کودکان در کوچه پس کوچه‌های شهرم، جمع خودمانی زنان همسایه و گپ‌وگفت‌های دقیقه نودی، شور و هیجان عروس کِشان‌های شبانه و نورافشانی‌های خیره‌کننده، خنده دانش‌آموزان فارغ از تحصیل و مدرسه، خریدهای سرِ چراغ، لحظه‌شماری برای سفرهای نوروزی، دورهمی‌های فامیلی و خیلی دل‌خوشی‌های الَکی؛ اگرچه کوچک بودند، اما تا عمق جان خوشحال‌مان می‌کرد، حالا اما چرا هیچ چیز حال دلمان را خوب نمی‌کند.

تابلوی نقاشی هزار رنگ پاییز هم این روزها رنگ باخته، عمر آدم‌های زیادی با بیماری کووید۱۹ خزان شده و اشک‌هایی که از داغ عزیزان‌شان هنوز بر گونه برگ‌های پاییزی نیفتاده، خشک می‌شود، مرگ از آنچه فکرش را می‌کنی، به ما نزدیکتر شده، اگر نبود عزم جدی مسوولان شهرم ملایر، همراهی و مشایعت همشهریانم و انسان‌های راست قامت جاودانه‌ای‌ در خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا در جبهه سلامت؛ این دنیا دیگر ارزشی برای ماندن نداشت، اما باید ماند و در کنار مدافعان سلامت جنگید برای نجات هموطنانی که بودن‌شان برای دیگران هزاران امید و آرزو است، بودن برای فرزندان‌شان، برای همسران‌شان‌ و برای پدران و مادران پیری که چشم‌انتظار فرزندشان هستند تا از آنها دست‌گیری کنند.

لحظه‌ای گام‌هایم سست می‌شود، دوباره تراژدی تلخ کرونا را در ذهنم مرور می‌کنم، وقتی به پرستاری فکر می‌کنم که خودش با وجود تحمل بیماری کووید۱۹، اما همچون کوه ایستاده تا به نفس‌هایی که به شماره افتاده، جان دوباره بخشد، گام‌هایم محکم می‌شود و امیدوارانه به راهم ادامه می‌دهم، با خودم زمزمه می‌کنم شاید همدردی با جان‌باختگان کرونا ذره‌ای مرحمی بر زخم دل بازماندگان باشد.

در و دیوار شهر پر از اعلامیه‌های ترحیم است، ناخودآگاه چشمم به آگهی یکی از بستگان می‌خورد، غم وجودم را فرا می‌گیرد، حمید مردی ۵۳ ساله بود که کوهنوردی جزء ثابت برنامه هفتگی‌اش بود و تازه از قبولی دختر یکی یکدانه‌اش در کنکور با رتبه بالا دنیا را در آغوش کشیده بود، آرزوهای زیادی برای خوشبختی نوه‌هایش داشت و تازه می‌خواست از زندگی‌های خوبی که برای ۲ فرزند پسرش مهیا کرده بود، نفس راحتی بکشد، اما کرونا به او مهلت نداد و در عین ناباوری از این دنیای فانی پَر کشید.

همسرش هنوز کابوس تلخ مرگ شریک زندگی‌اش را باور نمی‌کند، می‌گوید حمید مگر چند سال داشت، با رفتن او گویی همه چیزم را از دست دادم، پشت و پناهم را؛ اما چه کنم این تقدیری است که خدا برای من و امثال من نوشته و شکایتی ندارم و از ته دل آروز می‌کند این غم هیچگاه در کنج هیچ خانه‌ای لانه نکند.

او که اشک امانش نمی‌دهد، متعجب از این است که همسرش با وجود آن همه وسواس در رعایت پروتکل‌های بهداشتی، چگونه به این بیماری مبتلا شده، حتی یک مورد بیماری زمینه‌ای هم نداشت، او را در بیمارستان خصوصی تهران هم بستری کردیم تا شاید بتوانیم جانش را نجات دهیم و روزهای باقیمانده عمرمان را در کنار هم سپری کنیم، اما بخت با حمید یار نبود.

 

همسرش هنوز کابوس تلخ مرگ شریک زندگی‌اش را باور نمی‌کند، می‌گوید حمید مگر چند سال داشت، با رفتن او گویی همه چیزم را از دست دادم، پشت و پناهم را؛ اما چه کنم این تقدیری است که خدا برای من و امثال من نوشته و شکایتی ندارم و از ته دل آروز می‌کند این غم هیچگاه در کنج هیچ خانه‌ای لانه نکند

.

منبع: سلامت نیوز
لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین