پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00012:41 - 1399/07/27

روایت چهل سال گمنامی یک روحانی شهید در فکه منتشر شد

روایت چهل سال گمنامی روحانی شهید، حجت الاسلام ولی‌الله سلیمانی‌فرد در دویست و نهمین شماره ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی «فکه» منتشر شد.

 ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی فکه در دویست و نهمین شماره خود که به تازگی منتشر شده به عناوینی مانند جنگی که دیگران آن را بنویسند، سازش با شیطان، ارمغان صلح دیتون برای مسلمانان بوسنیایی، سپاه جوان، پدافند غیرعامل، دوست خدا، بی‌نشان، لبخند بزن برادر، چهل سال گمنامی و ... اختصاص یافته است.

صفحه گذر از تاریخ در این شماره شامل داستان انقلاب با عنوان «چو آرش کمان برگرفت» است که به نقش نیروی هوایی در طول انقلاب اسلامی پرداخته است. در بخشی از این صفحه می‌خوانیم: در بامداد اول مهر ۱۳۵۹ دویست فروند جنگنده بمب افکن از پایگاه‌های هوایی سراسر کشور برخاستند و صد و چهل تای آن‌ها وارد آسمان عراق شدند. آن‌ها بنا بود صد‌ها بمب ام. ک. ۸۲، ام. ک. ۸۴، بمب‌های خوشه‌ای و نیز موشک‌های ماوریک، حرارتی و راداری را بر منطقه‌ای در حدفاصل مدار ۳۰ درجه شمالی یعنی جنوبی‌ترین مدار در خاک عراق تا شمالی‌ترین مدار آن در ۳۷ درجه شمالی ریخته و تأسیسات نظامی و اقتصادی، ستون‌های نظامی و همچنین محور‌های مواصلاتی نیرو‌های پیاده دشمن بعثی را هدف قرار دهند.

«نور خرمشهر»؛ گذری بر زندگی شهید غلامرضا صادق‌زاده قمصری است که در سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. پس از ۱۷ ماه فعالیت جهادی در روستاها، با شروع جنگ تحمیلی به مناطق جنگی رفت. حدود دو سال در جبهه‌های آبادان، دزفول و خرمشهر حضور داشت. پس از آموزش تخریب در واحد مهندسی رزمی ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران به عنوان تخریبپی در جبهه‌های اهواز مشغول به فعالیت شد و با نیرو‌های تحت فرمانش وارد عمل شد و بدون دادن تلفات میدان را پاکسازی و زمینه را برای ادامه عملیات الی بیت المقدس و فتح خرمشهر آماده کرد. پس از فتح خرمشهر مسئولیت پاکسازی میادین مین شهر را به عهده گرفت، آنقدر در این عملیات حضور پررنگی داشت که باعث شد دوستان و مردم منطقه به او لقب «نور خرمشهر» را بدهند.

یکی از همرزمانش می‌گوید: روز ششم تیر بود که من و یکی از بچه‌ها برای شناسایی میدان‌های مین به اطراف خرمشهر رفتیم. غلامرضا آن روز در مقرمان که یکی از خانه‌های خرمشهر بود، ماند. ما رفتیم شناسایی و برگشتیم. از ماشین که پیاده شدیم، نمی‌دانستیم، غلامرضا رفته سراغ شمردن چاشنی‌ها، انبار چاشنی رو به روی مقر، در آن طرف خیابان بود، وقتی داخل مقر شدیم، یک باره انفجار عظیمی ما را لرزاند، موج انفجار خیلی قوی بود. گفتیم غلامرضا دیگر پودر شد. یک دفعه دیدیم چیزی لای آجر‌ها حرکت می‌کند. غلامرضا بود، هنوز نفس داشت و زنده بود، ولی بدنش سوخته بود. غلامرضا یک ربع بعد به شهادت رسید.

پرونده ویژه ماهنامه فکه در تازه‌ترین شماره به شهید حجت الاسلام، ولی الله سلیمانی‌فرد اختصاص دارد. در بخشی از این پرونده از زبان خانوده‌اش آمده است:، ولی الله سال طلبه بود، تابستان‌ها که درس و بحثش تعطیل بود به روستا می‌آمد تا برای دروی گندم و شالی و کار‌های دیگر کمک حال ما باشد. خودش به شدت اصرار داشت. جایی سر کار برود. انگار حوصله‌اش نمی‌گرفت بیکار بماند. در کار کشاورزی آستین بالا می‌زد و عرق می‌ریخت و بی‌ریا کمک می‌کرد.

تازه انقلاب شده بود که، ولی الله با عده‌ای طلاب عازم سیستان و بلوچستان شد. محرومیت در این منطقه بیداد می‌کرد. ناامنی و فعالیت اشرار و ضدانقلاب امان مردم را بریده بود. یک بار در جاده زاهدان، اشرار جلوی اتوبوس را گرفتند و دارد و ندار مسافر‌ها را غارت کردند، ولی الله که جسارتش زبانزد خاص و عام بود، اعتراض کرد. نتیجه اعتراض ضرب و شتم و کتک بود.

مادرش می‌گوید: جنگ که شروع شد، دیگر نمی‌شد مانع رفتنش شویم. از روزی که بدرقه‌اش کردیم، دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید. مادر بودم و مدام منتظر که خبری از، ولی الله برسد. هنوز یک ماه از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند، اما نه پیکری آمد و نه نشانی. روز‌های چشم انتظاری‌ام آغاز شد. صدای در خانه که بلند می‌شد دلم از جا کنده می‌شد، فکر می‌کردم حتماً خبری از، ولی الله آورده‌اند.

ادامه این پرونده را در شماره ۲۰۹ ماهنامه فکه بخوانید.

انتهای پیام

منبع: ایکنا
لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین