پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00021:05 - 1394/04/10

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

بمناسبت فرا رسیدن میلاد فرخنده فرزند گرامی حضرت زهرا سلام الله علیها حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام اشعار را با همین موضوع از شاعران مختلف در زیر می خوانیم

مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است

عالم پیر دگر باره چه در بر دارد گوئیا شور جوانیست که در سر دارد

لحظه آمدنش غصه نهان خواهد شد "عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد"

وخدا خواست که یک برگ دگر رو بکند جهت قبله نما روی به آن سو بکند

مژده آمدنش تا به پیمبر دادند همه ذرات جهان در تب و تاب افتادند

نور خورشید ز دامان قمر می آید چقدر طفل به مادر به پدر می آید

چهره اش ، ناز نگاهش به پیمبر رفته کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته

این پسر کیست چنین جلوه محشر دارد از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد

ماه مهمانی حق نیز به مهمانی اوست امشب افطار علی بوسه به پیشانی اوست

و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد

تا در آئینه ی او حُسن خدا را دیدند نام او را ز سماوات حَسن نامیدند

بر لبان علی و فاطمه لبخندآمد کوچه امشب به تماشای حسن بند آمد

و خداوند روی سر در افلاک نوشت هست او سید و آقای جوانان بهشت

دشمنش خوار و ذلیل است مریض است مریض پسر حیدر و زهراست عزیز است عزیز

در شجاعت که شده فاتح پیکار جمل و شهادت شده در کام پسرهاش عسل

مادرش نام مرا سائل این خانه نوشت روزی شعر مرا نیز کریمانه نوشت

پدرش گفت بیاییم و گدایش باشیم کاش امشب همه مشمول دعایش باشیم

دلخوش از مستحبی هستم و شد ورد لبم چون که واجب شده پاسخ بدهی مستحبم

با لب روزه تو را می دهم ای یار سلام که کریمانه بگویی به من زار سلام

سائل خانه ات از حد و عدد بیرون است آسمان نیز به درگاه شما مدیون است

نظری کن که در این ماه مسلمان بشویم کاش بر سفره ی افطار تو مهمان بشویم

جانم امام مجتبی (علیه السلام)

مهدی چراغ زاده

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

زیر پایش خدا غزل می ریخت غزلی را که از ازل می ریخت

آن امامی که تا سحر دیشب روی لب های من غزل می ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم قمر و زهره و زحل می ریخت

آن کریمی که در پیاله ی دست هر چه می ریخت لم یزل می ریخت

از هر آن کوچه ای که رد می شد حسن یوسف در آن محل می ریخت

تیغ خشمش ولی زمان نبرد رنگ از چهره ی اجل می ریخت

شتر سرخ را به خون غلتاند لرزه بر لشکر جمل می ریخت

آن امام که روز عاشورا از لب قاسمش عسل می ریخت

از مجموعه شعر(قبله مایل به تو)

حمیدرضا برقعی

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

تو آمدی، رمضان سفره ضیافت شد شب تولد تو تازه ماه رؤیت شد

همین که در دو جهان کار تو کرامت شد خیال من دگر از روز حشر راحت شد

به شکر آنکه برای خدا حسن شده ای چهار رکعت یومیه های من شده ای همیشه پشت در خانه تو مهمان است بیا ز خانه که در کوچه راهبندان است

هرآنکسی که گدایت نشد، پشیمان است الا که گوشه ای از سفره ی تو ایران است

چه خوب میشد اگر قبر تو در ایران بود شب ولادت تو صحن تو چراغان بود

محمد رسولی

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

درخیالم یک ضریح امشب محیا می کنم عشق را درسینه ام یکباره احیا می کنم

چشم برهم میزنم آرام درکوی شما تاخودم را رو به روی صحن پیدا می کنم

با ملائک درهیاهوی نوای یاحسن بیخیال از اوج عرش و سیرِ دنیا می کنم

یاکریمم یاکریمی یا اباالاحسان حسن من عسل های دلم را باتو احلی می کنم

شال سبز اصلا فقط ارث از امام مجتبی ست شانه هایم را به اکرام تو زیبا می کنم

نیمه ی ماه مبارک،نذری مادر بزرگ رزق من راهم بده آقا تمنا می کنم

آینه در آینه جان میدهم یا ذالکرم روزه ام با اشک شوق دیده ام وا می کنم

سید واصفی اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) کریم های دو عالم به نام زاده شدند زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست شراب ها همه از فیض جام زاده شدند

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند

تو امر کردی و تکوینا استجابت شد و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

جواب دادن تو اشتیاق می آرد سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

چه خوب شد که محبان حلال زاده ی عشق و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند

حسن حسین و یقینا حسین هم حسن است نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند

همین دو تا پسر فاطمه همان اول امامزاده شدند و امام زاده شدند

چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است بزرگ ها همه با احترام زاده شدند

بساط نوکری ما کنار تو پهن است از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند

عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم کبوتران همه بالای بام زاده شدند

چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی که از قعود تو صدها قیام زاده شدند

علی اکبر لطیفیان

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

کَرَم کنار ِ کریمیِّ تو کم آورده به پیشگاه تو دریای غم نم آورده

نبوده داغ تو کمتر ز داغ عاشورا خدا میانِ صَفَر یک مُحَرَم آورده

گذاشت نان و نمک، آب و زهر، همسر ِ تو چه سفره ی افطاریِ فراهم آورده

یک عمر خونِ جگر خورده ای و حالا او برای زخم تو مرهم که نَه سَم آورده

برای تیر زدن بر تو و به تابوتت چقدر آن زنِ ملعونه آدم آورده

جدا مکن به بد و خوب، مادرت مارا میان مجلس سوگ تو درهَم آورده

دوباره بین غزل نام مادرت بردم مرا ببخش اگر خاطر ِ تو آزردم

محمد رسولی

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) رطب در رطب نوش ماه عسل را شراباً طهورا مِی بی مثل را

از اینجاست ماه مبارک مبارک که رو کرده قرصِ مه بی بَدَل را

شب خوب یلدای دلها رسیده دلا مست واکن به دلبر بغل را

کمی از شب چارده بهره باید ز کام شب پانزده لااقل را

کمند وفا را مهیای او کن و تعقیب کن این غزال غزل را

کمی ذکر لاحول باید بخوانی که بینی جمال امیر جَمَل را

ببین نجمِ ثاقب که را می شناسی به صفّین بنگر علمدار یَل را

ز شمشیر اَلّاهیِ مجتبایی ببین برگِ ریزان سرِ هر دغل را

حسودان یهودان جهودان بمیرند که نتوان ببینند مرد عمل را

خدا را ز دل تا ابد شکر باید که محتاج او کرد کلّ ملل را

که داند حسن کیست در روحِ خلقت که خلقاً و خُلقاً نبی شد بَدَل را

جلال و جمال سپهر امامت حسن آمده با قدی چون قیامت

علی را فقط مصطفی می شناسد حسن را فقط مرتضی می شناسد

تَقومُ السموات و الارض یعنی حسن را خدایی خدا می شناسد

حسن را اگر از مدینه بپرسی علمدار خیر النسا می شناسد

حسینا ! اگرچه غلام تو هستم تُرا هم دل از مجتبی می شناسد

ز جبریل باید بپرسی که او را نمکدان آل عبا می شناسد

به حبّ حسن مفتخر هرکه او را همان یوسف هل اَتا می شناسد

ز کشتی و از نوح گیرم سراغش که او خوب این ناخدا می شناسد

ز موسی بن عمران نما جستجویش که او را ز دست و عصا می شناسد

نگاهی به آیات قرآن بیفکن که اوصاف شمس و ضحی می شناسد

نه هر سینه نور ولایش بگیرد حسن را دل با خدا می شناسد

دلِ عاشقِ با صفای خدایی حسن را نه از حق جدا می شناسد

جلال و جمال سپهر امامت حسن آمده با قدی چون قیامت

حسن نور رحمان حسن ذکر سبحان حسن ذات ایمان حسن ختم قرآن

حسن ماه بطحا حسن مِهر طاها حسن عشق زهرا ، وجودش درخشان

حسن روح عزت حسن نوح عترت حسن عرش رحمت حسن حکم باران

حسن چشم حیدر حسن وجه صفدر حسن جان کوثر حسن شهد رضوان

حسن نور سرمد حسن خوی احمد حسن فیض ممتد حسن جان جانان

حسن اعتقادم حسن اعتمادم حسن عدل و دادم حسن غرق احسان

کریم دو عالم رئوفِ دمادم امامِ مسلّم ، پناه مسلمان

شکوهِ امامت و کوه کرامت شفیع قیامت حسن خطّ میزان

مقامش رفیع و خدا را مطیع و محب را شفیع و به غربت کماکان

غریب مدینه غمش بی قرینه عدویش ز کینه شده قاتل جان

دلش پر شراره جگر پاره پاره بریزد ستاره ز خوناب چشمان

ولی با تمام غریبی که دارد حسن سبز پوش خداوند رحمان

جلال و جمال سپهر امامت حسن آمده با قدی چون قیامت

محمود ژولیده

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

وقتی که خدا خویش گرفتار حسن شد خلقت همه یکباره خریدار حسن شد

جایی که شود خالق ما عاشق مخلوق اینجاست که دل عاشق و بیمار حسن شد

دانید که مجنونیِ مجنون ز کجا بود آنروز که اولایق دیدار حسن شد

پرسند کجا یوسف کنعان شده عاشق آنروز که خود راهی بازار حسن شد

موسای نبی هر چه به کف داشت ز اعجاز از ناحیه نام گهر بار حسن شد

عیسی اگرش بود دم گرم مسیحا خود زنده ز یک غمزه دل بار حسن شد

آتش به خلیل است اگر بَرد و سلامت یکدم متوسل سوی انوار حسن شد

از بسکه هلال رمضان زلف شکن بود کامل شد و آئینه رخسار حسن شد

عباس اگر هست علمدار برادر دیده است که ارباب ، علمدار حسن شد

انگار دوباره مُتجلّا شده حیدر زهراست که مادر شد و بابا شده حیدر

انبوهِ ملک آمده از عرش تماشا گویند که این یوسف زهراست خدایا!

این قامت رعنا ،به خدا بُرده به مادر این هیبت زیبا بخدا بُرده به بابا

خاضع تر از این طفل که دیده است به گهوار از لحظه اول بکند سجده به یکتا

گیسوی مُجعّد به رویش ریخته تا گوش چشم سِیهَش بُرده دل از حضرت طاها

این گونه هموار و این چشم گشاده دیوانه کند هرکه شود شاهد آقا

لعل لب او بوسه گهِ ناب پیمبر این خال سیاه است همان لؤلؤ لالا

خوشروتر از این ماه ندید است سماوات او اَحسن خلق است و تبارک و تعالی

آیات و روایات مؤید به ولایش دوم ولیِ خلق امامِ همه دنیا

او اصل صلات است و صلات است به او فرع هرجا که اصول است فروع است مقفّا

با هرکه دلش غرق تمناست بگویید واللهِ حسن یوسف زهراست بگویید

بی مهر حسن هیچ دودنیا نمی ارزد بی روی حسن وعده عقبا نمی ارزد

بی محضر او دل نَبَرد رشک به جنّات بی حب حسن جنت اعلا نمی ارزد

افطار محبّین همه از لعل لب اوست ورنه رطب و آب گوارا نمی ارزد

بی حب حسن صوم وصلات است معطّل یک عمر عبادت به مصلا نمی ارزد

دردی که شفا یافته دست حسن نیست یکذره دم گرم مسیحا نمی ارزد

هرکس حسنی بود حسینی شود آخر بی طاعت او آیت عظما نمی ارزد

صلح حسنی جنگ حسینی است بوالله بی فهم و بصیرت سپه ما نمی ارزد

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ورنه همه عمر ، تقلّا نمی ارزد

بایست ادا کرد همه حق امامان بی نام حسن خطبه غرّا نمی ارزد

گیریم که نار آمد و با نور در افتاد ((با هادی دین هرکه درافتاد ور افتاد))

تا مدح و ثنا ، فاصله بگذار بماند در وصف حسن گفتنِ اسرار بماند

ما این همه گفتیم ولی یار غریب است آن غربت و تنهاییِ بسیار بماند

سرلشگرِ بی لشگرِ اسلام حسن بود در معرکه شد بی کس و بی یار بماند

یک عمر کشید از غم آن کوچه ز دل ،آه خونِ جگر و زهر شرربار بماند

با چاه ،علی درد دلِ خویش بیان داشت امّا حسنش با دلِ خونبار بماند

گفتیم که کوفی نشویم ، آه از این درد افسوس ،حسن مانده و مختار ،بماند

یک کار برای دلِ دلدار نکردیم با روی سیه وعده دیدار بماند

طاقت که نداریم اقلّاً به خود آئیم رَهدار که داریم اقلّاً به خود آئیم

محمود ژولیده

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) با تیــــغ نـــظر سیـــنه ســپر امده بــودی دنبـــال سر چـــند نفــــر امـــده بــودی

روبنـــد نیـــا نـــداخته لــشکر سپر انداخت تـــو در جـــمــل انــــگار جـگر امده بودی

در جنگ علی دست به شمشیر نمی برد وقتی کـــه تـــو هـــمراه پــدر امـده بودی

فرصــت نشد اصـحاب کــنار تـــو بجـــنگند تـــو یـــک تـــنه انـــقدر قــدر امده بــودی

که حس من این است لبی نشنه نمی ماند در کربـــبلا هـــــم تـــــو اگــــر امده بــودی

من معـــتقدم کربـــبلا جــای تـو خالی ست جـــای حرم و گــــنبد زیــبای تو خالی ست

صابر خراسانی

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

مجموعه ی صفات خدا می شود حسن اسماء ذات، وقت دعا می شود حسن

نه رو به مکه، رو به مدینه نشسته ایم وقت نماز، قبله ما می شود حسن

صد تا پسر به فاطمه روزی کند خدا یا می شود حسین، و یا می شود حسن

جبریل هم به رتبه ما غبطه می خورد وقتی که همنشین گدا می شود حسن

این رنگ سبز، رنگ مقام سیادت ست امروز سیدالشهدا می شود حسن

گرچه غروب کرد، محرم طلوع کرد خورشید ظهر کرببلا می شود حسن

از برکت "حسین حسین" گلوی ما یک روز می رسد همه جا می شود "حسن"

معلوم بود از حسد آل عایشه روزی بدون صحن و سرا می شود حسن

از تخته پاره های بهم دوخته شده با زحمت حسین، جدا می شود حسن

از تیرها مقطعه کردن عجیب نیست "حا، سین، نون" هجا به هجا می شود حسن

علی اکبر لطیفیان اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت همراه با نجوای زیبای دعایت

در جام چشمان زلالت شور داری در کیسه با خرما مگر انگور داری؟

دارد شراب کوثری میخانه‌ی تو شال شکوه حیدری بر شانه‌ی تو

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم اما نه خرما، مست دستان کریمم

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

در دستهایت یاکریمان لانه دارند وقت قنوتت قدسیان پیمانه دارند

نوشیده‌ام با قدسیان ساغر به ساغر نوشیده‌ام با نام تو تا جام آخر

از واژه‌ها مِی می‌چکید و می‌نوشتم: سرمست آقای جوانان بهشتم

شمس ابن شمسی، آبروی آفتابی با صحن خاکی، ساقی ابن بوترابی

میخانه‌ی خاکی غبارش هم شراب است اِنعام صحن خاکیت هم بی حساب است

این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد روح القدس گویی هوای یک غزل کرد

«یا محسن»م در حال مستی «یا حسن» شد نامت قلم را محو نوری در ازل کرد

من در زمان آواره‌ی آن لحظه هستم، وقتی که دستان تو «قاسم» را بغل کرد

آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد

دست کریمت یاکریمان را غذا داد شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد

با تو وجود عشق اثباتی نمی‌خواست نور خدا را چشمهایت مستدل کرد

آورده‌ای از آسمان نور خدا را چشم تو روشن کرد چشم مرتضی را

پای تو دوش مصطفی را عرش کرده جبریل بالش را برایت فرش کرده

پای پیاده کعبه می‌آید به سویت لبهای زمزم تشنه‌ی آب وضویت

روح تو را از نور زهرا آفریدند از اسم تو اسماء حسنا آفریدند

نام حسن یعنی تمام حُسن دنیا حالا من و دست کریم آل طاها

قاسم صرافان

اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت

افطارِ علی بوسه‌ای از جام دو چشمت کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت

با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت

در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توست تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت

از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی این شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت

چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم: دیوانه آقای جوانان بهشتم

دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر

توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر

یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید به به! به شکوهت وسط این دو برادر

از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول از اول صف کشته نگاه تو به آخر

راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضربت یوم الجملت گشته برابر

این نیزه هم از برکت دست تو کریم است در طعنه‌ی آن هر دل بی عشق سهیم است

اینگونه اگر مست ترین مست جهانم شور حسن ابن علی افتاده به جانم

جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم

در مأذنه‌ی میکده افزوده‌ای امشب یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم

افتادم ازآن رویِ پر از نور به سجده بند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم

خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب با دست کریمت بدهی لقمه‌ی نانم

ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش ای صاحب صحنی که شراب است غبارش

ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا شاهین نشسته به سر شانه‌ی طاها

ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا

ای نیمه‌ی گمگشته ماه رمضان‌ها در روشنی ماه تمامت شده پیدا

از روز ازل نور تو در عرش خدا بود تا سیر بیایند ملائک به تماشا

آیینه‌ی ذاتی تو و معبود صفاتی گشتند به دور قد و بالای تو اسما

سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر در کوچه فقیری است کجا پس بزند در

قاسم صرافان

منبع: وارث

لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین